دانش اخلاق در اخلاق اسلامی
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث دانش اخلاق است. "دانش اخلاق" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل دانش اخلاق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
تعریف علم اخلاق
- علم اخلاق دانش مدونی است که صفتهای نیک و بد و پسندیده و ناپسند و به تعبیر علمای اخلاق، منجیه و مهلکه را به ما میشناساند؛ مزایا و منافع دسته اول و مضرات و معایب دسته دوم را باز میگوید و راههای آراسته شدن به خویهای نیک و دوریگزیدن از خویهای ناشایست را به ما نشان میدهد.
- اندیشمندان مسلمان معتقدند نفس مجرد انسان، همانند بدن، دارای حالتهای مختلف صحت و بیماری میشود؛ چراکه روح نیز مثل جسم، منافیات و ملایمتهایی دارد؛ بعضی چیزها با او سازگار و بعضی دیگر ناسازگار است. فضیلتها با روح انسان سازگار و رذیلتها با آن ناسازگار است. دانشی که به بررسی حالتهای مختلف نفس، شناخت بیماریها و کیفیت درمان آنها میپردازد، طبالارواح است که علم اخلاق نامیده میشود.
- تفاوت تعریف عالمان مسلمان با آنچه در منابع غربی آمده است، در این است که دانشمندان اسلامی بر تعدیل غرایز و تهذیب نفس از صفتهای ناپسند تأکید میکنند و دانشمندان غربی بر اصلاح رفتار آدمی که برخاسته از صفتها و سجایای اوست[۱].
موضوع علم اخلاق
- موضوع هر علم، همان چیزی است که آن علم درباره حالتهای آن بحث میکند؛ مثل مقدار که موضوع علم هندسه و بدن انسان که موضوع علم پزشکی است. موضوع علم اخلاق، نفس ناطقه انسانی است که اصل و حقیقت انسان است[۲]؛ نفس انسان از نظر مراتب و شئون مختلف آن، از پایینترین تا بالاترین مرتبه[۳] یعنی از آن منظر که به صفتهای نیک و بد متصرف میشود[۴].
هدف علم اخلاق
- تمامی کسانی که درباره هدف علم اخلاق در حوزه دین سخن گفتهاند، اتفاق نظر دارند که وظیفه اخلاق، حرکت دادن انسان به سمت کمال نهایی و رساندن او به مقصد اعلی است و این مهم با آراستن انسان به فضیلتها و پیراستنش از رذیلتها میسر میشود؛ همچنین همگی بر این باورند که نقطه آغازین حرکت انسان، اگر دچار سقوط نشده و به قهقرا نرفته باشد، افق حیوانیت است، وگرنه به مراتب، پستتر و پایینتر از آن قرآن کریم میفرماید: ﴿أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾[۵].
- و میفرماید: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا﴾[۶].
- با آنکه نقطه آغاز حرکت تکامل انسان مورد اتفاق تمامی دانشیان اخلاق است، درباره مقصد اعلی و هدف نهایی آن، اتفاق نظر ندارند و به همین دلیل درباره هدف علم اخلاق نیز به دو نظریه گرایش پیدا کردهاند.
- علمای اخلاق بر این باورند که هدف علم اخلاق، رساندنهای انسان پسندیده، از اولین مرتبه خود که مرتبه حیوانیت یا پستتر از آن است، حرکت میکند و در یک سیر تکاملی تا افق فرشتگان پیش میرود [۷].
- حکما معتقدند که افق فرشتگان، نهایت سیر آدمی نیست و با رسیدن به این مقام، مأموریت علم اخلاق پایان نمیپذیرد؛ چرا که مقصد نهایی انسان، اتصال و به بینهایت است؛ بنابراین هدف علم اخلاق این است که روح انسان را از عالم فرشتگان است نیز بگذراند و به بینهایت برساند.
- مولا مهدی نراقی از حکما نقل کرده است: نهایت سعادت انسان این است که در صفات خود به مبدأ شباهت پیدا کند، به این معنی که فعل زیبا به را فقط برای زیباییاش انجام دهد نه به هدفی دیگر از قبیل جلب منفعت و دفع ضرر و این، زمانی تحقق مییابد که حقیقت انسان یعنی عقل الاهی و نفس ناطقه او به خیر محض تبدیل شود. یعنی از تمام پلیدیهای جسمانی و کثافات حیوانی، پاک و منزه، هیچ عارضه طبیعی و خیال نفسانی بر گرد او نگردد و سراسر وجودش از انوار الاهی معارف حقیقی سرشار شود... و در این صورت است که همه افعالش شبیه افعال خدای سبحان میشود، به این معنی که چون خود حُسن محض است، کار نیک را اقتضا میکند و چون جمال یکدست است، بدون هیچ انگیزه خارجی کار زیبا انجام میدهد...[۸].
- به نظر میرسد قول حکما به حقیقت نزدیکتر است؛ چرا که از دیدگاه قرآن نیز خط سیر انسان بینهایت است.
- قرآن کریم هرگز هدف حرکت انسانی را به افق فرشتگان محدود نکرده است، بلکه به بیانهای مختلف و با تأکید و تکرار، به صراحت انسان را مسافر کوی خدا میداند؛ از جمله:
- تعبیر مختلفی که در این آیات کریمه به کار آمده، نشان میدهد که انسان به سوی پروردگارش بر میگردد؛ "رجعی" و در این راه به سختی میکوشد: ﴿كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا﴾، این مسیر را با پیمودن مراحل و طی تحولات به پایان میرساند: ﴿وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾ و ۹ در نهایت به او میرسد ﴿الْمُنْتَهَى﴾ و ﴿فَمُلَاقِيهِ﴾ در برخی احادیث نیز انسان از فرشتگان برتر شمرده شده است. امیر المؤمنین علی(ع) میفرماید: "خداوند در فرشتگان، عقل بدون شهوت قرار داده است و در چهارپایان، شهوت بدون عقل، ولی در بنی آدم، هر دو را با هم ترکیب کرده است؛ پس هرکه عقل او بر شهوتش غالب گردد، از ملائکه برتر است و هرکس شهوتش بر عقلش غالب آید، بدتر از چهارپایان است"[۱۳]
- طبق این حدیث شریف، انسان برای گذشتن از افق فرشتگان ساخته شده است و نمیتوان سیر او را به این افق محدود کرد[۱۴].
علم اخلاق در منظومه دانش بشری
- قدیمیترین دستهبندی علوم از یونان قدیم به یادگار مانده است. یونانیان، همه معارف بشری را با عنوان حکمت میشناختند و آن را در دو شاخه اصلی حکمت نظری و حکمت عملی دستهبندی میکردند. این تقسیم بر این باور مبتنی بود که موجودات بر دو گونهاند؛ موجوداتی که بود و نبودشان به علل واقعی وابسته است و قدرت و اختیار بشر در وجود و عدم آنها تأثیری ندارد؛ مثل کرات آسمانی، زمین، گیاهان و درختان، عناصر و معادن و هر چیز دیگری که در جهان وجود دارد؛ دیگر موجوداتی که هستی آنها در حوزه اختیار آدمیان قرار دارد؛ مثل قوانین، مقررات، قراردادها و اعتبارات. دانشهایی که به بحث و بررسی قسم اول موجودات میپردازند، حکمت نظری و علومی که درباره قسم دوم بحث میکنند، حکمت عملی نامیده شدند. حکمت نظری خود دارای سه شاخه طبیعیات، ریاضیات و فلسفه است و حکمت عملی نیز شامل سه شاخه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن است؛ بنابراین، اخلاق در مجموعه معارف بشری یکی از شاخههای حکمت عملی است[۱۵][۱۶].
ارزش موضوع علم اخلاق
- موضوع علم اخلاق، نفس انسان است. نفس انسانی شریفترین و ارزشمندترین مخلوقات الاهی و برترین موجود عالم آفرینش است؛ چرا که خداوند متعال او را به خود نسبت داده، میفرماید: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي﴾[۱۷].
- روح آدمی چنان منزلت رفیعی دارد که خالق متعال عالم برای آفرینش آن به خود آفرین گفته است: ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[۱۸].
- و آفرینش او را دارای بهترین قوام و ثبات شمرده است[۱۹]: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾[۲۰].
- روح انسان از حیث گسترۀ وجودی از پایینترین مراتب وجود یعنی افق حیوانیت حرکت میکند و مرحله به مرحله تا افق فرشتگان پیش میرود.
- هدف از آفرینش این گوهر یگانه آن است که به بالاترین مرحله ممکن کمال برسد.
- اینها فضیلتهایی است که تنها روح آدمی به آنها آراسته شده است. جز انسان هیچ موجودی را در عالم آفرینش نمیشناسیم که حتی یکی از این فضیلتها را احراز کرده باشد و هم از این روست که او را برترین مخلوقات خدا مینامیم[۲۱][۲۲].
ارزش هدف علم اخلاق
- هدف علم اخلاق، رساندن روح آدمی به برترین قلههای کمال است. این هدف نیز ارزشمندترین هدفی است که میتوان از یک دانش انتظار داشت؛ بنابراین میتوان گفت علم اخلاق ارزشمندترین دانش بشری است؛ چرا که از حیث موضوع با اشرف مخلوقات خدا سروکار دارد تا او را از حضیض حیوانیت به کمال انسانیت برکشد. از این رو حکمای گذشته تنها دانش اخلاق را شایسته نام علم و دانش میدانستند و به آن اکسیر اعظم میگفتند و تعلیم و تعلم را با علم اخلاق آغاز میکردند و تحصیل سایر علوم را برای کسی که نفس خود را تهذیب نکرده، بیفایده میدانستند[۲۳][۲۴].
ارزش کاربردی علم اخلاق
- علم در یک تقسیم دارای دو قسم است: علم مکاشفه و علم معامله.
- علم مکاشفه دانشی است که مطلوب آن آگاهی است. کسی که یکی از علوم مکاشفه را فرا میگیرد، با دانستن گزارههای آن، به ارزشی که علم در پی ایجاد آن تأسیس شده، دست مییابد؛ مثل خداشناسی که برای آگاهی به ذات و صفتهای خداوند متعال بنا شده است. آگاهی از اینکه خداوند متعال، واحد، احد، فرد و صمد است، فرزندی ندارد، از کسی زاده نشده و شبیه و نظیری ندارد، به خودی خود ارزشمند است؛ چون همین آگاهی موجب رشد انسان میشود یا عین رشد است؛ بنابراین، ارزش آن به چیز دیگری وابسته نیست.
- علم معامله دانشی است که یادگیری آن به خودی خود چیزی بر انسان نمیافزاید. دانستن گزارههای علوم معاملی در صورتی ارزشمند است که مقدمه عمل قرار گیرد؛ مثل فقه، دانستن احکام شرعی، در صورتی ارزشمند است که انسان به آن عمل کند، واجبات الاهی را انجام دهد و از محرمات بپرهیزد؛ یعنی دانستن احکام وسیلهای باشد که انسان وظایف بندگیاش را انجام دهد.
- علم اخلاق از علوم معامله است به این معنی که صرف دانستن گزارههای اخلاقی به خودی خود ارزشی ندارد، بلکه میتوان گفت اگر مقدمه عمل نباشد، تعلیم و تعلم آن، تضییع عمر است و چهبسا مقدمات هلاکت انسان را فراهم کند؛ به این معنی که انسان با یادگیری اخلاق، مفاهیم زیادی را در خزانه ذهن خود انباشته میکند و چون به آنها عمل نمیکند و به تهذیب نفس خویش نمیپردازد، به دانستههای خود مغرور و به بدترین وادی هلاکت کشیده میشود؛ البته نباید از نظر دور داشت که عمل نیز بدون آگاهی، قدم برداشتن در تاریکی است که موجب سقوط انسان میشود، پس نسبت به علم اخلاق نه میتوان عمل به آموختهها را ترک کرد و نه میتوان از فراگیری غافل شد. علم اخلاق دانشی است که آموختنش لازم و عمل به تعالیمش واجب است.
- به عبارت دیگر، همان طور که از تعریف علم اخلاق بر میآید: علم اخلاق از جهتی با حکمت و فلسفه مشابهت دارد و از جهتی با علم فقه؛ آنجاکه از حقایق صفتها و سجایا بحث میکند، هم خانواده فلسفه است؛ چرا که از حقیقت یک موجود پرده برمیدارد و میتوان گفت نوعی هستیشناسی است؛ برای نمونه، حسد یک حقیقت است که در نفس انسان پدید میآید؛ به عبارت دیگر حالتی از نفس انسان است و به هر حال یک موجود است.
- تعریف و شناسایی این حقیقت، بررسی علل و مناشی و ارتباطهای آن و شناسایی عوامل تقویت کننده و تضعیف کننده آن، بخشی از مباحثی است که در علم اخلاق درباره این صفت مطرح میشود. این دسته مباحث همه صبغۀ هستیشناسانه دارد و انسان برای کمال خود به دانستن آنها محتاج است. در کنار این مباحث، اخلاق برای خود رسالتی قائل است که ما را ملزم میکند با عوامل تقویت کننده این صفت مبارزه کنیم و عوامل تضعیف کننده آن را توسعه دهیم و از بازتاب این صفت به خارج از ضمیر خود جلوگیری کنیم. این مباحث صبغه دستوری دارند و از نوع باید و نباید هستند، چنان که در فقه نیز از بایدها و نبایدها بحث میکنیم. همراهی علم اخلاق در این مرحله است که این دانش شریف را به ثمر مینشاند و انسان مهذب را به بار میآورد.
- به بیان دیگر، فرق اخلاق با سایر علوم این است که علوم دیگر به کشف، ثبت و گزارش وقایع بسنده میکنند؛ مثلا مورخ، آثار و افعال افراد و جوامع را ثبت میکند، ریاضیدان روابط ریاضی را کشف و ثبت میکند، روان شناس چگونگی بروز حالتهای نفسانی و ارتباط آنها با یکدیگر را مورد مطالعه قرار میدهد؛ ولی علم اخلاق، علاوه بر ثبت و گزارش وقایع و حقایق، آنچه را نباید باشد تعیین میکند و آنچه را باید، نشان میدهد؛ بنابراین، علم اخلاق به رغم جایگاه بلند و ارزش والا، در صورتی مفید و ارزشمند است که انسان، ارشادها و راهنماییهای آن را به کار گیرد و در عمل از آنها بهرهمند شود[۲۵].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۳-۳۴.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۶.
- ↑ محمد شاه آبادی، رشحات الأخلاق، ص۸۹.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۴.
- ↑ «آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ «آنها جز همگون چارپایان نیستند بلکه گمراهترند» سوره فرقان، آیه ۴۴.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۱۲۷.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۴۰.
- ↑ «بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ «پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
- ↑ «به یقین بازگشت به سوی پروردگار توست» سوره علق، آیه ۸.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «إِنَّ اَللَّهَ رَكَّبَ فِي اَلْمَلاَئِكَةِ عَقْلاً بِلاَ شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي اَلْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلاَ عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ، وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ اَلْبَهَائِمِ»؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۰۹، باب ۹، باب وجوب غلبة العقل علی الشهوة؛ علی بن حسین صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۴، باب ۶؛ ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۲۵۱، الفصل الثانی فی صفة العقل.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ۳۴-۳۶.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، شرح منظومه، ج۲، ص۱۱؛ سید محمدرضا مدرسی، فلسفه اخلاق، ص۱۱-۱۲؛ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، ص۳۰.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۷.
- ↑ «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
- ↑ «سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپارهای و گوشتپاره را استخوانهایی آفریدیم پس از آن بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۱۹.
- ↑ «که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریدهایم،» سوره تین، آیه ۴.
- ↑ ر.ک: محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۶
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ۴۴-۴۵.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۷
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱.