دانش اخلاق در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

اخلاق شاخه‌ای از علوم انسانی به‌شمار می‌رود که موضوع آن عبارت از ارزش اعمال آدمی است. بر این اساس، افعال انسان دارای حسن و قبح یا ارزش و ضد ارزش است. دین اسلام با تأکیدی که مسئله اخلاق دارد، مکتب اخلاقی اسلام را به‌وجود آورد. اهمیت اخلاق در دین اسلام به حدی است که پیامبر اکرم (ص) علت بعثت خود را در زمینه‌های بروز و تحقّق کامل مکارم اخلاق در جامعه ذکر می‌کند و قرآن کریم نیز با عباراتی مانند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى [۱] و ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[۲] بر اهمیت موضوع اخلاق تأکید ورزیده است[۳]

در تعریفی دیگر علم اخلاق دانش مدونی است که صفت‌های نیک و بد و پسندیده و ناپسند را به ما می‌شناساند؛ مزایا و منافع دسته اول و مضرات و معایب دسته دوم را مشخص کرده و راه‌های آراسته شدن به خوی‌های نیک و دوری‌گزیدن از خوی‌های ناشایست را به ما نشان می‌دهد. اندیشمندان مسلمان معتقدند نفس مجرد انسان، همانند بدن، دارای حالت‌های مختلف صحت و بیماری می‌شود؛ چراکه روح نیز مثل جسم، منافیات و ملایمت‌هایی دارد؛ بعضی چیزها با او سازگار و بعضی دیگر ناسازگار است. فضیلت‌ها با روح انسان سازگار و رذیلت‌ها با آن ناسازگار است. دانشی که به بررسی حالت‌های مختلف نفس، شناخت بیماری‌ها و کیفیت درمان آنها می‌پردازد، طب‌الارواح است که علم اخلاق نامیده می‌شود و موضوع علم اخلاق، نفس ناطقه انسانی است که اصل و حقیقت انسان است[۴].

قرآن کریم انسان را خلیفه خدا در زمین می‌داند: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۵] و او را از اخلاق ناپسند باز می‌دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۶].[۷]

ارزش موضوع علم اخلاق

موضوع علم اخلاق، نفس انسان است. نفس انسانی شریف‌ترین و ارزشمندترین مخلوقات الهی و برترین موجود عالم آفرینش است؛ چرا که خداوند متعال او را به خود نسبت داده، می‌فرماید: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[۸]. روح آدمی چنان منزلت رفیعی دارد که خداوند متعال برای آفرینش آن به خود آفرین گفته است: ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ[۹]. هدف از آفرینش این گوهر یگانه آن است که به بالاترین مرحله ممکن کمال برسد.

اینها فضیلت‌هایی است که تنها روح آدمی به آنها آراسته شده است. جز انسان هیچ موجودی را در عالم آفرینش نمی‌شناسیم که حتی یکی از این فضیلت‌ها را احراز کرده باشد و هم از این روست که او را برترین مخلوقات خدا می‌نامیم[۱۰][۱۱].

دانش‌های ناظر به اخلاق

دانش‌های ناظر به اخلاق از یک نظر به صورت ذیل قابل تقسیم‌اند:

  1. اخلاق توصیفی: در این علم، اصول اخلاقی مورد قبول یک شخص یا یک گروه و مکتب، توصیف و تبیین می‌شود، بنابراین، گزاره‌های این علم همگی علمی، تاریخی و توصیفی است و به خودی خود هیچ توصیه، دستور و حکم اخلاقی در بر ندارد[۱۲].[۱۳]
  2. فرا اخلاق: آنچه در این علم بررسی می‌شود، مسائل منطقی، معرفت شناختی و معناشناختی‌ای است که در مجموع، مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق را فراهم می‌آورند و معیارهای لازم را برای نقد اخلاق دستوری در اختیار می‌نهند[۱۴].[۱۵]
  3. اخلاق هنجاری: نتیجه تحقیق در این علم، فراهم آوردن اصول اخلاقی است که گزاره‌های آن توصیه، ترغیب یا نهی و منع اخلاقی را در بردارند و از مخاطب عمل به آنها را طلب می‌کنند... در اخلاق هنجاری ما از باورهای اخلاقی اشخاص یا مکتب‌ها خبر نمی‌دهیم، بلکه از واقع اصول اخلاقی خبر می‌دهیم، خواه کسی به آنها معتقد باشد، خواه نباشد[۱۶].

اخلاق هنجاری دربردارنده دو بخش است:

  1. از معیارهای کلی اخلاقی (issues of moral theory) سخن می‌گوید و اینکه خوب و بدی‌های کلی چیست؟ معیار کار درست کدام است و... .
  2. از خوبی و بدی، درستی و نادرستی، اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن افعال خاص سخن می‌گوید (substative moral issues) و در آن پرسش‌هایی از این نوع مطرح می‌شود: آیا راستگویی خوب است؟ جنگ خوب است؟ سقط جنین درست است؟ و...[۱۷].[۱۸]

تقسیم‌بندی دیگری در اخلاق هنجاری وجود دارد که در آن اخلاق هنجاری به دو بخش نظری و کاربردی تقسیم شده است. اخلاق کاربردی اگرچه در گذشته مورد توجه قرار داشته، اما مدتی مورد بی‌توجهی بوده؛ اما امروزه توجه دوباره‌ای نسبت به آن صورت گرفته است[۱۹]. در حوزه اخلاق کاربردی تقسیم‌بندی دیگری نیز صورت پذیرفته که آن را به اخلاق اجتماعی و فردی تقسیم کرده‌اند[۲۰].

اخلاق نظری و اخلاق عملی

یکی از تقسیماتی که علما و دانشمندان اخلاق اسلامی در زمینه اخلاق نموده‌اند، تقسیم اخلاق به نظری و عملی است. در اخلاق نظری صفات نیک و بد شناسایی و معرّفی می‌‌شود و در اخلاق عملی راه تهذیب نفس و رسیدن به کمالات انسانی مطرح می‌‌شود. موضوعاتی از قبیل: حسد، ریا، تکبّر، غفلت، دروغ، حبّ دنیا، هوای نفس، غضب، از رذایل اخلاقی به شمار می‌‌رود و اوصافی مانند صبر، حلم، یقین، توکّل، اخلاص، شجاعت، جود، عفو و حسن خلق از فضایل محسوب می‌شود. اخلاق نیکو انسان را به خدا نزدیک می‌سازد و رذایل اخلاقی سبب رفتن به دوزخ می‌گردد[۲۱].

با سیری در کتب مهم اخلاقی علمای اخلاق اسلامی همچون اخلاق ناصری، طهارة الأعراق، احیاء العلوم و محجة البیضاء.. آنچه به نظر می‌رسد، این است که جنبه عملی اخلاق در این کتاب‌ها حاکم بر جنبه نظری آن است که در عرفان اسلامی این جنبه کاملا مشهود است. ارسطو معتقد بود مطالعهاخلاق اگر بر شیوه زندگی فرد تأثیر سودمندی نداشته باشد، خالی از فایده است[۲۲].[۲۳]

تقسیم اخلاق براساس قرآن و روایات

مسائل اخلاقی بر اساس قرآن کریم و روایات به دو دسته تقسیم می‌شوند:

  1. مسائل فردی، که در آن اصول و ضوابطی برای پیراستن فرد از رذایل اخلاقی و آراستن خود به فضائل اخلاقی است.
  2. مسائل جمعی که در آن رعایت اصول دیگران مطرح است مانند: نیکی کردن به پدر و مادر، هدایت مردم و...[۲۴].[۲۵]

با سیر کامل در کتب مهم اخلاقی علمای اخلاق اسلامی، چنین به نظر می‌رسد که جنبه فردی اخلاق حاکم بر جنبه اجتماعی آن است. چنانچه گفته شده: محقق سبزواری معتقد به تقدم اخلاق فردی بر اخلاق جمعی بود، به‌خاطر همین مسئله تأثیر اخلاق پادشاه بر اخلاق سایر مردم را گوشزد می‌کرد... این مسئله (تقدم اخلاق فردی بر جمعی) مفروض بسیاری از علما و اندیشمندان مسلمان در گذشته و امروزه بوده است که اصلاح جامعه را در گرو مسئله اخلاق فرد می‌دانند[۲۶]. اغلب مسائل اخلاقی بیان مطرح شده در کتاب معراج السعادة برای تزکیه اخلاق افراد جامعه به صورت فردی بیان شده است[۲۷].

از جهتی شاید همین نظریه درست باشد، که اگر افراد ساخته شوند، اجتماع خودبه‌خود ساخته خواهد شد. لکن این نکته را هم بایستی در نظر داشت که چنانچه محیط و اجتماع، اخلاقی باشد، مسلماً افراد تحت تأثیر قرار خواهند گرفت. روانشناسان معتقدند: عوامل اجتماعی ـ اقتصادی از لحظه تولد بر فرد تأثیرگذار هستند و تأثیر آنها در همه ادوار زندگی او ادامه می‌یابد. بعضی از این عوامل، در سال‌های اولیه زندگی تأثیر بیشتری دارند و بعضی دیگر در مراحل بالاتر موثر واقع می‌شوند[۲۸]. عقل، زندگی اجتماعی را فقط وسیله‌ای برای آنکه فرد به کمال خویش دست یابد، نمی‌داند، بلکه آن را مقدمه‌ای برای تکامل همه افراد می‌داند[۲۹].[۳۰]

انسان با روحی حساس و قابل تغییر آفریده شده است؛ به همین جهت، صلاح و فساد بدون آنکه خود اشخاص متوجه باشند، از فردی به فرد دیگر سرایت می‌کند. به تعبیر حضرت علی (ع): «بپرهیز از معاشرت و یار شدن با کسی که دارای رأی و اندیشه سست و کردار ناپسند است، زیرا شخص با یارش هم‌خو می‌شود (پس او را به یارش مانند می‌نمایند)»[۳۱]. از این روست که قرآن کریم به همان اندازه که به محبت کردن مردم به یکدیگر اهمیت می‌دهد، تبری جستن از برخی انسان‌ها را نیز مهم شمرده است، لذا برای حفظ یک زندگی اجتماعی مطلوب باید از برخی از اجتماعات برید"[۳۲]. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ[۳۳].

هدف علم اخلاق

تمام کسانی که درباره هدف علم اخلاق در حوزه دین سخن گفته‌اند، اتفاق نظر دارند که وظیفه اخلاق، حرکت دادن انسان به سمت کمال نهایی و رساندن او به مقصد اعلی است و این هدف با آراستن انسان به فضیلت‌ها و پیراستنش از رذیلت‌ها میسر می‌شود؛ همچنین همگی اتفاق دارند که نقطه آغازین حرکت انسان، اگر دچار سقوط نشده و به قهقرا نرفته باشد، افق حیوانیت است اما درباره مقصد اعلی و هدف نهایی آن، اتفاق نظر ندارند و به همین دلیل درباره هدف علم اخلاق به دو نظریه گرایش پیدا کرده‌اند:

  1. علمای اخلاق بر این باورند که هدف علم اخلاق، رساندن‌های انسان پسندیده، از اولین مرتبه خود که مرتبه حیوانیت یا پست‌تر از آن‌ است، حرکت می‌کند و در یک سیر تکاملی تا افق فرشتگان پیش می‌رود [۳۴].
  2. حکما معتقدند افق فرشتگان، نهایت سیر آدمی نیست و با رسیدن به این مقام، مأموریت علم اخلاق پایان نمی‌پذیرد؛ چراکه مقصد نهایی انسان، اتصال به بی‌نهایت است؛ بنابراین هدف علم اخلاق این است که روح انسان که از عالم فرشتگان است نیز بگذرد و به بی‌نهایت برسد.

مولا مهدی نراقی از حکما نقل کرده است: نهایت سعادت انسان این است که در صفات خود به مبدأ شباهت پیدا کند، به این معنی که فعل زیبا را فقط برای زیبایی‌اش انجام دهد نه به هدفی دیگر از قبیل جلب منفعت و دفع ضرر و این، زمانی تحقق می‌یابد که حقیقت انسان یعنی عقل الهی و نفس ناطقه او به خیر محض تبدیل شود. یعنی از تمام پلیدی‌های جسمانی و کثافات حیوانی، پاک و منزه شده و هیچ عارضه طبیعی و خیال نفسانی بر گرد او نگردد و سراسر وجودش از انوار الهی معارف حقیقی سرشار شود... و در این صورت است که همه افعالش شبیه افعال خدای سبحان می‌شود، به این معنی که چون خود حُسن محض است، کار نیک را اقتضا می‌کند و چون جمال یک‌دست است، بدون هیچ انگیزه خارجی کار زیبا انجام می‌دهد...[۳۵].

به نظر می‌رسد قول حکما به حقیقت نزدیک‌تر است؛ چرا که از دیدگاه قرآن نیز خط سیر انسان بی‌نهایت است. قرآن کریم هرگز هدف حرکت انسانی را به افق فرشتگان محدود نکرده است، بلکه به بیان‌های مختلف و با تأکید و تکرار، به صراحت انسان را مسافر کوی خدا می‌داند؛ از جمله: ﴿وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[۳۶]، ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى[۳۷]، ﴿إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى[۳۸]، ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ[۳۹]. تعابیر مختلفی که در این آیات آمده، نشان می‌دهد، انسان به سوی پروردگارش بر می‌گردد؛ "رجعی" و در این راه به سختی می‌کوشد: ﴿كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا، این مسیر را با پیمودن مراحل و طی تحولات به پایان می‌رساند: ﴿وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ و در نهایت به او می‌رسد: ﴿الْمُنْتَهَى و ﴿فَمُلَاقِيهِ.

در برخی احادیث نیز انسان از فرشتگان برتر شمرده شده است: امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید: "خداوند در فرشتگان، عقل بدون شهوت قرار داده است و در چهارپایان، شهوت بدون عقل، ولی در بنی آدم، هر دو را با هم ترکیب کرده است؛ پس هرکه عقل او بر شهوتش غالب گردد، از ملائکه برتر است و هرکس شهوتش بر عقلش غالب آید، بدتر از چهارپایان است"[۴۰] طبق این حدیث شریف، انسان برای گذشتن از افق فرشتگان ساخته شده است و نمی‌توان سیر او را به این افق محدود کرد[۴۱].

ارزش هدف علم اخلاق

هدف علم اخلاق، رساندن روح آدمی به برترین قله‌های کمال است. این هدف نیز ارزشمندترین هدفی است که می‌توان از یک دانش انتظار داشت؛ بنابراین می‌توان گفت علم اخلاق ارزشمندترین دانش بشری است؛ چرا که از حیث موضوع با اشرف مخلوقات خدا سروکار دارد تا او را از حضیض حیوانیت به کمال انسانیت برکشد. از این رو حکمای گذشته تنها دانش اخلاق را شایسته نام علم و دانش می‌دانستند و به آن اکسیر اعظم می‌گفتند و تعلیم و تعلم را با علم اخلاق آغاز می‌کردند و تحصیل سایر علوم را برای کسی که نفس خود را تهذیب نکرده، بی‌فایده می‌دانستند[۴۲][۴۳].

ساماندهی مباحث اخلاق

مباحث علم اخلاق، در کتب اخلاقی به چند صورت سازمان یافته است. تفاوت سازمان‌های مختلف، ناشی از تفاوت ملاحظه‌های نویسندگان است[۴۴]. برخی از این دسته‌بندی‌ها عبارت‌اند از:

به لحاظ منشأ اخلاق

رایج‌ترین دسته‌بندی در علم اخلاق به لحاظ منشأ اخلاق و ملکات صورت گرفته است. نظریه پردازان علم اخلاق اسلامی، به پیروی از ارسطو، اخلاق را عبارت از ملکات راسخه‌ای می‌دانند که در پی تکرار عمل در نفس پدید می‌آید. از طرفی معتقدند، رفتار انسان از قوای نفسانی او یعنی عقل، غضب و شهوت سرچشمه می‌گیرد؛ بنابراین، معتقدند اخلاق و سجایای انسان به واسطه افعال و کردار او از سه قوه عقل، غضب و شهوت متولد می‌شوند. بر این مبنا، مباحث علم اخلاق را نیز بر این سه قوه تقسیم می‌کنند و برای هر دسته، اصولی قائل می‌شوند که سایر صفت‌های انسانی از آنها ناشی می‌شود.

اصول ملکات در قوه شهوت در نقطه اعتدال، عفت در حال تفریط، خمود و در حال افراط، شره نامیده می‌شوند. در قوه غضب در حال اعتدال، شجاعت در حال تفریط، ترس و در حال افراط، تهور نام دارند و در قوه عقل در خط اعتدال، حکمت در حال تفریط، بُله و در حال افراط، سقه یا با جربزه نام گرفته‌اند[۴۵].

به لحاظ مراحل سیر و سلوک

این روش دسته‌بندی هم زمان با پیدایش اخلاق‌نگاری به شیوه عرفانی پدید آمده است. از منظر عرفان، انسان مسافری است که باید فاصله پست‌ترین مراتب تا اوج کمال را طی کند. این مسافر که به اقتضای طبع حرکت، تدریجی و منزل به منزل پیش می‌رود، علاوه بر اینکه در هر منزل با شرایط خاصی مواجه می‌شود که زاد و توشه و ابزار ویژه‌ای را می‌طلبد، در تمام راه به راه‌شناس، راهنما و وسیله سفر محتاج است؛ بنابراین، نویسندگان اخلاق به شیوه عرفانی، مباحث اخلاقی را بر مبنای مراحل سلوک انسان دسته‌بندی می‌کنند. برای نمونه، کتاب اوصاف الاشراف تألیف خواجه طوسی، مقامات و منازل را به شرح زیر دسته‌بندی کرده است:

  1. مبادی سیر و سلوک: ایمان، ثبات، نیت، هدف، انابت و اخلاق؛
  2. مانع‌زدایی سیر و سلوک: توبه، زهد، فقر، ریاضت، محاسبه، مراقبه و تقوا؛
  3. حالت‌ها و مقامات سالکان: خلوت، تفکر، خوف و حزن، رجا، صبر و شکر؛
  4. احوال مقارن سلوک: ارادت، شوق، محبت، معرفت، یقین و سکون؛
  5. حالت‌هایی که اهل وصول به آن دست می‌یابند: توکل، رضا، تسلیم، توحید، اتحاد و وحدت[۴۶].

به لحاظ متعلق اخلاق

خلقیات و رفتارهای اختیاری انسان در ارتباط‌های مختلفی شکل می‌گیرد و به چیزی تعلق می‌گیرد. برخی ملکات انسان در ارتباط با خویشتن شکل می‌گیرد به این معنی که متعلق آنها خود انسان است و برخی دیگر در ارتباط با دیگران که آنها نیز در دسته‌های مختلفی قرار دارند. برخی از علمای معاصر، ملکات نفسانی انسان را به لحاظ این روابط و متعلقات به چهار دسته تقسیم می‌کنند:

  1. اخلاق شخصی: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط انسان با خویشتن شکل می‌گیرد، مثل اعتماد به نفس، خودباوری، خودشناسی و از خودبیگانگی.
  2. اخلاق الهی[۴۷]: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط انسان با خدا شکل می‌گیرد، مثل ایمان، خوف، رجا، توکل، شکر، رضا و یقین.
  3. اخلاق اجتماعی: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط با انسان‌های دیگر شکل می‌گیرد مثل امانت‌داری، وفای به عهد، خیانت، دروغ، غیبت و تکبر.
  4. اخلاق محیط زیست: اخلاق و رفتارهایی که در ارتباط با طبیعت حیوانی و نباتی شکل می‌گیرد، مثل حفظ بهداشت محیط، ترحم به حیوانات و حیوان آزاری[۴۸].

علم اخلاق در منظومه دانش بشری

قدیمی‌ترین دسته‌بندی علوم از یونان قدیم به یادگار مانده است. یونانیان، همه معارف بشری را با عنوان حکمت می‌شناختند و آن را در دو شاخه اصلی حکمت نظری و حکمت عملی دسته‌بندی می‌کردند. این تقسیم بر این باور مبتنی بود که موجودات بر دو گونه‌اند؛ موجوداتی که بود و نبودشان به علل واقعی وابسته است و قدرت و اختیار بشر در وجود و عدم آنها تأثیری ندارد؛ مثل کرات آسمانی، زمین، گیاهان و درختان، عناصر و معادن و هر چیز دیگری که در جهان وجود دارد؛ دیگر موجوداتی که هستی آنها در حوزه اختیار آدمیان قرار دارد؛ مثل قوانین، مقررات، قراردادها و اعتبارات. دانش‌هایی که به بحث و بررسی قسم اول موجودات می‌پردازند، حکمت نظری و علومی که درباره قسم دوم بحث می‌کنند، حکمت عملی نامیده شدند. حکمت نظری خود دارای سه شاخه طبیعیات، ریاضیات و فلسفه است و حکمت عملی نیز شامل سه شاخه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن است؛ بنابراین، اخلاق در مجموعه معارف بشری یکی از شاخه‌های حکمت عملی است[۴۹][۵۰].

ارزش کاربردی علم اخلاق

علم در یک تقسیم دارای دو قسم است: علم مکاشفه و علم معامله:

  1. علم مکاشفه دانشی است که مطلوب آن آگاهی است. کسی که یکی از علوم مکاشفه را فرا می‌گیرد، با دانستن گزاره‌های آن، به ارزشی که علم در پی ایجاد آن تأسیس شده، دست می‌یابد؛ مثل خداشناسی که برای آگاهی به ذات و صفت‌های خداوند متعال بنا شده است. آگاهی از اینکه خداوند متعال، واحد، احد، فرد و صمد است، فرزندی ندارد، از کسی زاده نشده و شبیه و نظیری ندارد، به خودی خود ارزشمند است؛ چون همین آگاهی موجب رشد انسان می‌شود یا عین رشد است؛ بنابراین، ارزش آن به چیز دیگری وابسته نیست.
  2. علم معامله دانشی است که یادگیری آن به خودی خود چیزی بر انسان نمی‌افزاید. دانستن گزاره‌های علوم معاملی در صورتی ارزشمند است که مقدمه عمل قرار گیرد؛ مثل فقه، دانستن احکام شرعی، در صورتی ارزشمند است که انسان به آن عمل کند، واجبات الهی را انجام دهد و از محرمات بپرهیزد؛ یعنی دانستن احکام وسیله‌ای باشد که انسان وظایف بندگی‌اش را انجام دهد.

علم اخلاق از علوم معامله است به این معنی که صرف دانستن گزاره‌های اخلاقی به خودی خود ارزشی ندارد، بلکه می‌توان گفت اگر مقدمه عمل نباشد، تعلیم و تعلم آن، تضییع عمر است و چه‌بسا مقدمات هلاکت انسان را فراهم کند؛ به این معنی که انسان با یادگیری اخلاق، مفاهیم زیادی را در خزانه ذهن خود انباشته می‌کند و چون به آنها عمل نمی‌کند و به تهذیب نفس خویش نمی‌پردازد، به دانسته‌های خود مغرور و به بدترین وادی هلاکت کشیده می‌شود؛ البته نباید از نظر دور داشت که عمل نیز بدون آگاهی، قدم برداشتن در تاریکی است که موجب سقوط انسان می‌شود، پس نسبت به علم اخلاق نه میتوان عمل به آموخته‌ها را ترک کرد و نه می‌توان از فراگیری غافل شد. علم اخلاق دانشی است که آموختنش لازم و عمل به تعالیمش واجب است. به عبارت دیگر، همان طور که از تعریف علم اخلاق بر می‌آید: علم اخلاق از جهتی با حکمت و فلسفه مشابهت دارد و از جهتی با علم فقه؛ آنجاکه از حقایق صفت‌ها و سجایا بحث می‌کند، هم خانواده فلسفه است؛ چرا که از حقیقت یک موجود پرده برمی‌دارد و می‌توان گفت نوعی هستی‌شناسی است؛ برای نمونه، حسد یک حقیقت است که در نفس انسان پدید میآید؛ به عبارت دیگر حالتی از نفس انسان است و به هر حال یک موجود است.

تعریف و شناسایی این حقیقت، بررسی علل و مناشی و ارتباط‌های آن و شناسایی عوامل تقویت کننده و تضعیف کننده آن، بخشی از مباحثی است که در علم اخلاق درباره این صفت مطرح می‌شود. این دسته مباحث همه صبغۀ هستی‌شناسانه دارد و انسان برای کمال خود به دانستن آنها محتاج است. در کنار این مباحث، اخلاق برای خود رسالتی قائل است که ما را ملزم می‌کند با عوامل تقویت کننده این صفت مبارزه کنیم و عوامل تضعیف کننده آن را توسعه دهیم و از بازتاب این صفت به خارج از ضمیر خود جلوگیری کنیم. این مباحث صبغه دستوری دارند و از نوع باید و نباید هستند، چنان که در فقه نیز از بایدها و نبایدها بحث می‌کنیم. همراهی علم اخلاق در این مرحله است که این دانش شریف را به ثمر می‌نشاند و انسان مهذب را به بار می‌آورد.

به بیان دیگر، فرق اخلاق با سایر علوم این است که علوم دیگر به کشف، ثبت و گزارش وقایع بسنده می‌کنند؛ مثلا مورخ، آثار و افعال افراد و جوامع را ثبت می‌کند، ریاضی‌دان روابط ریاضی را کشف و ثبت می‌کند، روان شناس چگونگی بروز حالت‌های نفسانی و ارتباط آنها با یکدیگر را مورد مطالعه قرار می‌دهد؛ ولی علم اخلاق، علاوه بر ثبت و گزارش وقایع و حقایق، آنچه را نباید باشد تعیین می‌کند و آنچه را باید، نشان می‌دهد؛ بنابراین، علم اخلاق به رغم جایگاه بلند و ارزش والا، در صورتی مفید و ارزشمند است که انسان، ارشادها و راهنمایی‌های آن را به کار گیرد و در عمل از آنها بهره‌مند شود [۵۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سوره اعلی، ۱۴
  2. سوره شمس، آیه ۹ ـ ۱۰
  3. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 93- 95.
  4. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۳-۳۴.
  5. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
  6. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد؛ به شما اندرز می‌دهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه۹۰.
  7. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۹۳- ۹۴.
  8. «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
  9. «سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشت‌پاره‌ای و گوشت‌پاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.
  10. ر. ک: محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۶
  11. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ۴۴-۴۵.
  12. مری وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه ابوالقاسم فنائی، ص۳۳.
  13. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۰.
  14. مری وارنوک، فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه ابوالقاسم فنائی، ص۳۵.
  15. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۰.
  16. فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه ابوالقاسم فنائی، ص۳۴.
  17. صادق لاریجانی، فلسفه اخلاق، کلام اسلامی، ص۱۱؛ علی شیروانی، فرا اخلاق، ص۱۴-۱۵.
  18. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۰.
  19. برنارد ویلیامز، فلسفه اخلاق، ترجمه و تعلیقات زهرا جلالی، ص۱۵.
  20. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۱.
  21. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۱.
  22. راجر کریب، «اخلاق و فرااخلاق»، ترجمه بهروز جندقی، نقد و نظر، ۱۹ و ۲۱، تابستان و پائیز ۷۸، ص۳۹۸.
  23. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۱.
  24. علی قائمی، اخلاق و معاشرت در اسلام، ص۵۶.
  25. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۱.
  26. مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۱۳.
  27. مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۴۰.
  28. نرمان، ل. مان، اصول روانشناسی، ترجمه و اقتباس محمود ساعتچی، ص۵۶۵.
  29. اخلاق اسلامی، ص۱۹۷.
  30. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۲.
  31. امام علی (ع)، نهج‌البلاغه، ترجمه و شرح علی نقی فیض الاسلام، ج۵، ص۱۰۷۰.
  32. اخلاق اسلامی، ص۱۹۶.
  33. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  34. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۱۲۷.
  35. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۴۰.
  36. «بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  37. «پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
  38. «به یقین بازگشت به سوی پروردگار توست» سوره علق، آیه ۸.
  39. «ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
  40. «إِنَّ اَللَّهَ رَكَّبَ فِي اَلْمَلاَئِكَةِ عَقْلاً بِلاَ شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي اَلْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلاَ عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ، وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ اَلْبَهَائِمِ»؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۰۹، باب ۹، باب وجوب غلبة العقل علی الشهوة؛ علی بن حسین صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۴، باب ۶؛ ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۲۵۱، الفصل الثانی فی صفة العقل.
  41. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ۳۴-۳۶.
  42. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۷
  43. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ۴۵.
  44. اصطلاح‌نامه اخلاق اسلامی، ص۲۹.
  45. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۶۶-۶۷.
  46. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۶۷.
  47. به نظر می‌رسد نام اخلاق بندگی برای این قسم مناسب‌تر است.
  48. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۶۷-۶۸.
  49. ر. ک: مرتضی مطهری، شرح منظومه، ج۲، ص۱۱؛ سید محمدرضا مدرسی، فلسفه اخلاق، ص۱۱-۱۲؛ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، ص۳۰.
  50. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۳۷.
  51. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۴۵-۴۷.