بلاغت قرآن در قرآن
مقدمه
بلاغت در لغت، مصدر "ب -ل - غ" به معنای رسیدن است و بلاغت در سخن نیز به معنای رسیدن به هدف مورد نظر در گفتار است.[۱] گاه نیز بلاغت به ابلاغ (مصدر باب افعال) به معنای رساندن تفسیر شده و بلاغت در سخن به رساندن معنا در بهترین ساختار زبانی به نحوی آشکار تعریف میشود.[۲][۳].
بلاغت در مفهوم اصطلاحیِ آن، گاه عنوان یک دانش از شاخههای علوم ادبی زبان عربی است و گاه بهسان اصطلاح بلیغ در وصفگونه خاصی از سخن یا گوینده آن به کار میرود.[۴] دانش بلاغت از دانشهای کاربردی به شمار میرود که هدف از آن مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از اشتباهات غیر دستوری است که گاه به شیوه بیان معانی و گاه به شیوه هماهنگی سخن با موقعیت بیان آن و گاه به شیوه گزینش کلمات مربوط میشود. این سه شاخه به ترتیب در دانشهای بیان، معانی و بدیع بحث میشوند.[۵] سخن بلیغ آن است که افزون بر ویژگی فصاحت، ساختارهای گوناگون زبان در موقعیتهای مناسب آن به کار رفته باشد؛ برای مثال در مکان مناسب از تأکید، تکرار، گزیدهگویی و زیادهگویی و... استفاده شده باشد.[۶] بنابراین ویژگی، بلاغت به واژگان مفرد نسبت داده نمیشود و تنها ترکیبها و عبارات را شامل میشود، در حالی که ویژگی فصاحت به کلمه نسبت داده میشود.[۷] کلمه فصیح آن است که حروف آن تناسبی آوایی داشته و استعمال آن در معنای مورد نظر نامأنوس نباشد و ساختار صرفی آن مطابق با قواعد ساخت کلمات در زبان عربی باشد و سخن فصیح آن است که افزون بر برخورداری یکایک واژگان از ویژگی فصاحت، مجموع سخن نیز ساختار نحوی درست و استواری داشته باشد و کنار هم نشستن واژگان، ناسازگاری آوایی پدید نیاورد و دلالتسخن بر معنای مورد نظر دشوار و پیچیدهنباشد.[۸]
قرآن خود را "کتاب مبین" که زبانش عربی است، معرفی میکند: ﴿وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ*إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۹] منظور از این تعبیر، اشاره به ویژگی فصاحت در قرآن دانسته شده است.[۱۰] تعبیر ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ﴾[۱۱] نیز به فصاحت و اعجاز بیانی قرآن تفسیر شده است.[۱۲] تأکید قرآن بر تعبیر "عربی مبین" از نظر برخی مفسران، نشان از برتری زبان عربی از جهت گویایی و رسایی دارد و وجه انتخاب آن به عنوان زبان قرآن از همین روست[۱۳]، گرچه خداوند در بیانی عام زبان هر پیامبر و کتابش را زبان قوم وی معرفی کرده که بنا به اعتقاد برخی میتواند دلیلی بر نبود ویژگی خاصی در زبان عربی برای انتخاب آن به عنوان زبان قرآنباشد.[۱۴]
ویژگی مبین در دستهای دیگر از آیات در سیاق نفی برخی اتهامات کافران آمده است؛ برای نمونه در پاسخ به اتهام اخذ قرآن از برخی آشنایان به کتابها و ادیان گذشته، زبان این افراد را اعجمی معرفی کرده و با وصف کردن قرآن به عربی مبین آن را دلیلی بر نادرستی این ادعا شمرده است: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ﴾[۱۵] اعجمی به نارسا[۱۶] و عربی مبین به زبان شیوا و رسا تفسیر شده است.[۱۷] تأکید بر ویژگی "مبین" در نفی اتهام شاعری از پیامبر نیز تکرار شده است: ﴿وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ﴾[۱۸][۱۹] در آیه ۲۸ زمر نیز قرآن متنی عربی بدون کژی و ناراستی وصف شده: ﴿قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ که از نظر برخی به فصاحت قرآن اشاره دارد.[۲۰] ویژگی فصاحت و بلاغت در قرآن، عنصری اساسی در این متن شمرده میشود و از این رو ترجمه قرآن یا بازخوانی معانی آن با بیانی دیگر، از نظر مفسران و فقیهان، قرآن نامیده نمیشود.[۲۱] گویاترین آیه در ارتباط با بلاغت قرآن، آیه ۲۳ زمر است که قرآن را سخنی نیکو و همسان در راستی و درستی معانی و تناسب و استواری نظم و تألیف معرفی میکند: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِ...﴾[۲۲] افزون بر این تعبیرهای عام، در برخی آیات نیز به جلوههای هنری بخشهایی از قرآن چون داستانهای آن توجه شده است: ﴿نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ﴾[۲۳][۲۴] برخی مفسران نیز تعبیر "احسن القصص" را نه تنها درباره داستانها که شامل همه قرآن دانسته و وجه نامگذاری قرآن به آن را برخورداری آن از نهایت فصاحت و زیبایی و سازگاری الفاظ و معانی آن دانستهاند.[۲۵][۲۶].
منابع
پانویس
- ↑ مقاییس اللغه، ج ۱، ص۳۰۱ - ۳۰۲، «بلغ»
- ↑ الفروق اللغویه، ص۳۰
- ↑ معموری، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۶، ص۲۳- ۲۴.
- ↑ برای نمونه نک: القاموس المحیط، ج ۱، ص۲، «بلغ»؛ مختصرالمعانی، ص۱۴، ۲۳
- ↑ مختصر المعانی، ص۲۵؛ کشف الظنون، ج ۱، ص۱۳
- ↑ مختصر المعانی، ص۲۰ - ۲۳؛ التعریفات، ج ۱، ص۶۶؛ التعاریف، ص۱۴۳
- ↑ الکلیات، ص۲۳۶
- ↑ مختصر المعانی، ص۱۴ ـ ۲۰
- ↑ زخرف آیه ۳ و ۴
- ↑ المسائل الصانیه، ص۱۲۱؛ تیسیر الکریم، ص۷۴۴
- ↑ شعراء آیه ۱۹۵
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص۶۳۵؛ جوامع الجامع، ج ۲، ص۳۹۴؛ فتح القدیر، ج ۳، ص۱۹۵
- ↑ تفسیر ابی السعود، ج ۴، ص۱۷۸؛ المیزان، ج ۴، ص۱۶۰
- ↑ نک: الاحکام، ابن حزم، ج ۱، ص۳۲
- ↑ نحل آیه ۱۰۳
- ↑ البحر المحیط، ج ۵، ص۵۱۹؛ الاصفی، ج ۱، ص۶۶۳
- ↑ الکشاف، ج ۲، ص۴۲۹؛ الصافی، ج ۳، ص۱۵۶
- ↑ یس آیه ۶۹
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص۲۱۷
- ↑ المسائل الصاغانیه، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱
- ↑ نک: الناصریات، ص۲۲۲؛ المعتبر، ج ۲، ص۱۶۹؛ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۱۳۷
- ↑ الکشاف، ج ۴، ص۱۲۳
- ↑ یوسف آیه ۳
- ↑ نک: جوامع الجامع، ج ۲، ص۲۰۲
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص۳۵۶
- ↑ معموری، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم؛ ج۶، ص۲۳- ۲۴.