نبی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

نبی در لغت

واژه «نبی» در لغت عرب به اعتبار ماده اصلی آن (نَبَأ)، چهار وجه معنایی ذیل را داراست:

خبر و پیام

اگر «نبی» از النَّباءُ (مهموز اللام) باشد، به معنای خبر و پیام است و پیامبر(ص) را به این سبب «نبی» می‌نامند که از خداوند خبر می‌دهد. همزه آن نیز، به دلیل استعمال به «ی» منقلب شده است[۱]. برخی لغویون، «نباء» را اخص از خبر دانسته، معتقدند «نباء» آن خبری است که فایده‌ای قابل توجه و مهم داشته باشد و مطابقت آن با واقع نیز به صورت جزمی و یا ظن قوی صورت گیرد؛ همانند خبر متواتر و خبر خدا و رسول(ص)[۲]. گروهی دیگر، معنای اصلی و مطابقی این واژه را «حرکت از مکانی به مکان دیگر» ذکر کرده‌اند،؛ چراکه خبر -مخصوصاً اگر مهم باشد - به مکان دیگر منتقل می‌شود؛ در این صورت معنای «خبر» نزد ایشان، معنای لازمی این واژه به حساب می‌آید[۳].[۴].

ارتفاع و علو شیء

اگر نبی از النباوة یا النَبوة مشتق شود، به معنای رفعت و بلندی است. علت اطلاق بر پیامبر(ص) نیز مقام مرتفع و عظمت ایشان نسبت به دیگران نزد پروردگار است[۵]. صاحب التحقیق با ذکر سه دلیل، «نبی» را از ریشه نَبَوَ صحیح دانسته و معنای «خبر» و «پیام» را برای این واژه مردود می‌شمارد:

  1. اگر نبی از «نباء» باشد، نیازمند به قلب همزه هستیم و این بر خلاف اصل است.
  2. اِخبار از خدای تعالی به صورت مطلق، مفید مقامِ رفیعی نیست و تنها فایده‌اش این است که فرد از چیزی «خبر» می‌دهد، اما «نبو» به طور مطلق، دلالت بر «بلندی شیء و مرتبت آن» می‌کند.
  3. در بعضی از موارد، مفهوم «خبر» از نبی صحیح نیست. ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ[۶]

پس اگر نبی به معنای مُخبر از خدای تعالی باشد، در آن حالت چگونه متصور است که حضرت اعتراف کند واسطه خبررساندن (از جانب خدا) و عبد اوست و در عین حال ادعای الوهیت و دعوت مردم به عبادت خودش را داشته باشد؟! و این وجه [معنای خبری برای نباء] متفاوت از مقام علوّ و رفعت ذاتی [برای این واژه] است، پس با در نظر گرفتن این معناست که این دعوت قابل تصور است[۷]. شیخ صدوق نیز «نبوت» را از «النبوة» مشتق دانسته و اضافه می‌کند آن را از یک لغوی به نام «اَبی بِشر» شنیده است[۸].[۹].

راه و راهِ روشن

یکی دیگر از معانی نبی، راه و طریق، خصوصاً راه واضح و روشن است. این معنا نسبت به دو معنای قبلی، کاربرد کمتری دارد. اطلاق این معنا بر پیامبر(ص) به این دلیل است که ایشان راه و صراط هدایت مردم به سوی خداوند هستند[۱۰].

صوت خفی

این معنای غیر معروف از ریشه النَبَأَةَ گرفته شده است. شاید بتوان گفت اطلاق این معنا بر پیامبر(ص) به این سبب است که سخنگوی خداوند بوده است[۱۱].[۱۲].[۱۳].

نبی در اصطلاح

در اصطلاح شرعی، «نبوت» بر آن گزینش الهی دلالت دارد که با وحی کردن بر بنده انجام می‌پذیرد؛ پس «نبی»، بنده‌ای است که خداوند او را برگزیند و بر او وحی کند[۱۴]. نبوت در اصطلاح کلامی و عرفانی عبارت است از اِخبار از حقایق الهیه؛ یعنی از معرفت ذات و اسما و صفات و احکام او[۱۵]. نبی شخصیتی است که برای مردم، اصول و فروع دین - آنچه مایه صلاح معاش و معادشان است - را بیان می‌کند و البته این مقتضای عنایتی است که خدای متعال برای هدایت مردم به سوی سعادتشان دارد[۱۶]. گفتنی است در قرآن کریم، واژه «نبی» ۵۴ بار، جمعش «نبیون» ۱۶ بار، جمع مکسرش «انبیا» ۵ بار و مصدرش «نبوت» نیز ۵ بار به کار رفته است[۱۷].[۱۸].

منابع

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲؛ محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱، ص۲۵۵؛ اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۱، ص۷۴.
  2. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۷۸۷؛ حسین یوسف موسی، الإفصاح فی فقه اللغة، ج۱، ص۲۳۴؛ عبدالحمید هنداوی، جامع البیان فی مفردات الفاظ القرآن، ج۲، ص۸۶۸.
  3. ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۵، ص۳۸۶.
  4. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۰.
  5. اسماعیل بن عباد صاحب، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۴۰۴؛ محمد بن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ص۲۷۴.
  6. «هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خداوند، بندگان من باشید ولی (می‌تواند گفت): شما که کتاب (آسمانی) را آموزش می‌داده و درس می‌گرفته‌اید؛ (دانشورانی) ربّانی باشید» سوره آل عمران، آیه ۷۹.
  7. حسن مصطفوی، التحقیق، ج۱۲، ص۱۳.
  8. علی بن الحسین ابن بابویه قمی، معانی الأخبار، ص۱۱۴.
  9. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۱.
  10. ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۴؛ محمد بن محمد، مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱، ص۲۵۷.
  11. اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۱، ص۷۴؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۴؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۷۹۰.
  12. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۲.
  13. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۳.
  14. بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۲۲۰۹.
  15. سیدجعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص۱۹۸۶.
  16. ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱-۲، ص۱۴۰.
  17. محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص۱۷۴.
  18. ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۳۳.