نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۸ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۱۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۸ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۱۵ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل هرمنوتیک (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
واژه "هرمنوتیک" از ریشه یونانی است که آن را به معنای "تأویل" بازگرداندهاند. این واژه در قرون وسطی به معنای هنر یا دانشتفسیر و فهم کتاب مقدس بود. شلایرماخر آن را عبارت از روش فهم مطلق متون دانسته است و دیلتای به معنای روششناسی علوم انسانی پنداشته است. هیدگر آن را در هستیشناسی به کار گرفته است و گادامر، این کلمه را برای هستیشناسیفهم به خدمت گرفته است[۱][۲].
کلاسیک: رواج اندیشه پروتستانتیسم و بالا گرفتن نهضتاصلاح مذهبی در قرن ۱۶ م. و از میان رفتن مرجعیت کلیسای رم در تفسیر کتاب مقدس، نیاز به تنظیم قواعدی برای تفسیر را آشکار ساخت. چون در این دوره معتقد بودند که فهمحقیقت ممکن است، هرمنوتیک در پی آن بود تا روشی برای تفسیر کتاب مقدس پیش کشد و ابهام را بزداید[۳][۴].
رمانتیک: هرمنوتیک جدید با نظریههای شلایر ماخر، از روش فهم متون مقدس به روش فهم مطلق متون ادبی مبدل گشت. او بر آن بود که "فهم" امری طبیعی و عادی نیست؛ بلکه "بدفهمی" است که عادی و طبیعی است[۵] و هرمنوتیک، وسیلهای برای پرهیز از بدفهمی است که از فاصله زمانی میان مفسر و متن سرچشمه میگیرد. فهمِ معنای نهایی متن ناممکن نیست. برای رسیدن به آن باید افزون بر فهم دستوری متن، به فهم روانشناختی ذهنیت مؤلف متن نیز پرداخت و اندیشه او را بازساخت[۶][۷].
فلسفی: نظریههای هیدگر، هرمنوتیک فلسفی را آغاز کرد و به جای روش فهم، به درک معنای هستی روی آورد. در نظر هیدگر، فلسفهحقیقی باید معنای هستی را به فهم آوَرَد و این هدف، از گذر تحلیل پدیدارشناسانه وجود انسانی به دست میآید. هستی انسان از دو طریق بر انسانآشکار میشود: نخست از طریق احوال و احساسات و دیگر، از طریق فهم. فهمیدن، امکان رسیدن و شدن را فراهم میآورد[۸]. پیش فرضها و تفسیرهایی که از وجود انسان داریم، در تفسیر متون دخیلاند. زبان، ابزار بیان نیست؛ بلکه نمود هستی است و واژگان را معانی ثابت و واحدی مستقل از کاربرد و استعمال آنها نیست[۹][۱۰].
گادامر از هرمنوتیک فلسفی هیدگر پیروی کرد. هرمنوتیک در باور او، کاوشی است در ماهیت فهم و تبیین شرایط وجودی و نیز عوامل مؤثر بر آن. او معتقد است که هیچ فهمی بدون پیش فرض نیست و گرایشها و دیدگاهها و انتظارات مفسر در فرآیند فهم دست دارند[۱۱]. فرآیند فهم از طریق گفت و گویی میان مفسر و متن به دست میآید. در این گفت و گو، افق فکریمفسر با افق معنایی متن درمیآمیزد و معانی جدیدی از آن میان برمیخیزند که حتی مورد نظر مؤلف متن نیز نبودهاند. افق فکریمفسر، پیوسته تغییر میپذیرد و از این رو است که هیچ تفسیری کامل نیست[۱۲]. فهم متن، همواره فهمی است عصری و به فضای ویژه روزگار خود وابسته است. هیچ گاه نمیتوان به صورت قطعی معنای یک متن را دریافت[۱۳]. بنابر مبانی هرمنوتیک فلسفی، هدفتفسیر متن، دریافتن مراد مؤلف آن نیست. تفسیر متن، فرآیندی بی پایان است و متن قابلیت قرائتهای گوناگون دارد. پیشداوریهای مفسر، شرط وجودی فهماند و معیاری یگانه برای داوری میان قرائتها و تفسیرهای متعدد وجود ندارد[۱۴][۱۵].
هدف در تفسیر و فهم متن- به ویژه متن دینی- رسیدن به مراد مؤلف است. خداوندقرآن را برای هدایتانسان نازل کرده است[۱۸] و او را به تدبر و اندیشه در آن فرا خوانده است[۱۹]. آیات قرآنی حکایت از آن دارند که مقصود از نزول قرآن و دیگر کتب آسمانی این است که انسان در آن بیندیشد و به مراد خداوند برسد و آن را به کار گیرد. بنابراین، تفسیر باید "مؤلف محور" باشد. تفسیر در نظرگاه علمای اسلام، جنبه روشی دارد، نه فلسفی. بدین روی، مفسران بزرگ قرآن، برای "مفسر" شرطها و ویژگیهایی را لازم شمردهاند و تنها در این صورت است که میتوان به مراد خداوند پی بُرد[۲۰]. تفسیر قرآن با هدف دست یافتن به مقصود خداوند صورت میپذیرد و از این رو نمیتوان پیوند آن را با مؤلف- که خداوند متعال است- نادیده انگاشت. نمیتوان متن دینی را همچون شعر یک شاعر پیش رو نهاد و به تفسیر آزاد آن پرداخت که گونهای بازی با متن است[۲۱][۲۲].
گاه مفسر میکوشد تا گرایشها و فضای خاص ذهنی خویش را در فرآیند تفسیر دخالت دهد و آرای ظنی و مقصود خود را بر متن تحمیل کند. در این صورت است که فضای فهم به تاریکی و ناراستی میگراید و دست یافتن به مراد مؤلف ناممکن میشود. این فرآیند، در حقیقت، تطبیق متن بر آرا و عقایدمفسر است، نه تفسیر متن و در روایاتدینی از آن با عنوان "تفسیر به رأی" یاد شده است[۲۷][۲۸].
قرآن فصیحترین نمونه کلامعربی است و مفاهیم آن به روشنی پدیدار است. از این رو، اختلافمفسرانقرآن در تعیین مصادیق آیات و فهم مدالیل تصوری و تصدیقی آن است[۲۹]. مهمترین عواملی که چنین اختلافی را برمیانگیزند، عبارتاند از:
طرح پرسشهای نوین از متن و گرفتن پاسخهای مناسب از آن[۳۰].
با این حال، مفسرانمسلمان، فهمهای مشترک فراوانی به ویژه در مدلول لفظی آیات و روایات دارند و فهم متون دینی در اسلام، روشمند و منظم است[۳۱]. در تفسیر متون دینی همانند دیگر متون، بسیاری از پیشفرضها نقشآفریناند؛ ولی با پیروی از روش درست میتوان از دخالت ذهنیت مفسر در فرآیند تفسیر جلوگیری کرد. مفسرانقرآن در پی فهم مقاصد مؤلفاند و مشترکات فراوانی دارند و وجود پارهای اختلافات میان آنان، دلیل بر جواز قرائتهای گوناگون و بیضابطه از دین را فراهم نمیآورد[۳۲].