امکان
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امکان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- "امکان" یکی از مفاهیم سهگانه فلسفی در کنار وجوب و امتناع، به معنای سلب ضرورت وجود و عدم از ماهیت من حیث هی است. بنابراین، "ممکنالوجود" آن است که وجودش ممتنع نباشد و "ممکنالعدم" چیزی است که وجودش واجب نباشد. از اینرو استعمال کلمه امکان بدون هرگونه قیدی[۱]، در امکان خاص یا در امکان ذاتی انصراف دارد که نفی ضرورت از هر دو طرف وجود و عدم است.
- امکان ذاتی اعتبار عقلی است؛ زیرا ماهیت من حیث هی اعتبار عقل است و امکان آن نیز اعتبار عقل میباشد؛ زیرا در امکان، عقل، ماهیت را صرفاً بدون لحاظ وجود و عدم و بما هو اعتبار میکند[۲].
مقدمه
امکان، یعنی لا اقتضائیت. امکان عبارت است از اقتضا بودن[۳]. امکان عبارت است از عدم - زیرا امکان عبارت است از عدم لااقتضاء[۴]. امکان به معنی احتمال این است که امری در ذات خودش محال نیست گاهی وقتها انسان به بودنش یقین دارد، گاهی وقتها هم به نبودنش یقین دارد، گاهی وقتها هم احتمال میدهد باشد یا نباشد[۵]. امکان که نقطه مقابل وجوب و امتناع است همان است که دربارهاش میگوئیم لا یقتضی الوجود و لا یقتضی العدم. این دو لااقتضائیت به معنی امکان است. وقتی میگوییم یک شیء امکان دارد یعنی نه ضروری است وجودش و نه ضروری است عدمش و یا تعبیر دیگر نه امتناع دارد وجودش و نه امتناع دارد عدمش. پس هر ماهیت ممکنی به مقتضای ذاتش این لیسیت را دارد یعنی ممکن من حیث هی، هی موجود نیست. بلکه من حیث هی، هی ممکنالوجود است. به عبارت دیگر آن چیزی که لازمه ماهیت نیست بلکه من حیث هی، هی ممکنالوجود است. به عبارت دیگر: آن چیزی که لازمه ماهیت او است وجود نیست، عدم هم نیست، بلکه امکان وجود است. پس امکان لازمه ماهیت او است. یعنی هر ماهیتی لازمه ذاتش این نوع نیستی است: نیستی اقتضاء وجود و نیستی اقتضاء عدم، یعنی لااقتضائیت[۶]. [به عبارت دیگر] امکان عبارت است از سلب ضرورت طرف ایجاب و سلب ضرورت طرف سلب. یعنی اگر ضرورت را شناختیم امکان را هم شناختهایم[۷].[امکان را] از مقوله کیف میشمارند و اگر به حادث آینده نسبت دهند میگویند امکان استعدادی که آن را از مقوله اضافه میشمارند[۸]. مقصود از امکان یعنی بینالحدّین[۹]. فلاسفه مناط احتیاج به علّت را امکان میدانند، نه حدوث[۱۰]. هر ماهیتی، مثل ماهیت انسان و درخت و سنگ و خط و حجم و غیره، در ذات خود با هر یک از وجود و عدم نسبت متساوی دارد و میشود موجود باشد و میشود معدوم باشد. ماهیت به خودی خود لااقتضای از وجود و عدم است یعنی نه میتواند اقتضای وجود داشته باشد و نه اقتضای عدم. حکما در اصطلاحات خود نام این لااقتضائیت و تساوی نسبت را امکان میگذارند و میگویند: ماهیت در ذات خود ممکن است یا آنکه میگویند امکان از لوازم ماهیت است[۱۱].
امکان از نظر بوعلی سینا
بوعلی میگوید، این چیزی که ما آن را امکان مینامیم، چیزی جز نسبت نیست و ماهیّتش ماهیّت نسبت است. مثلاً امکان استعدادی نطفه برای انسان عبارت است از نسبتی میان نطفه و انسان. حال که اثبات شد امکان هر حادثی قبل از حدوثش وجود دارد و آن امکان عرض است، از آنجا که عرض نیاز به محل دارد، محل همان چیزی است که در اینجا ماده مینامیم[۱۲].
امکان اخص
امکان اخص یعنی اگر محمولی با موضوعی نه فقط رابطه ضرورت ذاتی ندارد بلکه حتّی رابطه ضرورت وصفی و وقتی هم ندارد امکانش [نسبت به آن موضوع] اخص است. پس اگر ما گفتیم: فلان محمول نسبت به فلان موضوع ممکن اخص است این به این معنی است که این محمول نسبت به این موضوع نه تنها ضرورت ذاتی ندارد بلکه حتّی ضرورت وصفی و ضرورت وقتی هم ندارد[۱۳].
امکان استعدادی
امکان استعدادی یک حقیقت عینی است، چون امکان استعدادی در واقع همان استعداد است. استعداد را اگر به مستعد نسبت بدهیم استعداد نامیده میشود و اگر به مستعد له نسبت بدهیم امکان استعدادی نامیده میشود، یعنی الان واقعاً و عیناً چیزی در گندم وجود دارد که آن مناط استعداد این گندم است برای بوته شدن و آن امکان استعدادی آن بوته است در اینجا، پس این یک امر بالفعل است و آن امکان، ذاتی یک امر انتزاعی ذهنی است[۱۴]. امکان استعدادی که از آن به اضافه تعبیر میکنیم، در حقیقت تعبیر اضافه تعبیر جامعی است زیرا جنسالاجناس است، جوهر و ماهیت خاصی را مشخص نمیکند، ولی ما بیش از این راهی برای تعیین نداریم، لذا باید بگوئیم در اینجا اسم عامی است برای اضافات مجهولة الاسامی یعنی برای انواعی از اضافهها که نمیتوانیم آنها را تعیین کنیم.
پرسش: بنابراین کلمه امکان استعدادی یک کلمه ساختگی است؟ استاد: بله ساختگی است و معنای ساختگی بودنش همین است که مرحوم آخوند گاهی میگوید این امکان همان امکان ذاتی است و گاهی میگوید امکان فقط در لفظ امکان است و گرنه جز اضافه و نسبت چیز دیگری نیست. نسبتی میان این شئ و آن شئ است که این نسبت را از آن جهت که با آینده نسبت دارد امکان استعدادی مینامیم و هیچ وجه اشتراکی با امکان ذاتی ندارد[۱۵].
امکان استعدادی از نظر علامه طباطبائی
علامه میگویند در واقع امکان استعدای و ماده یک شئ هستند و از تعبیر حامل و محمول نباید به اشتباه افتاد و آنها را دو چیز پنداشت. نسبت ماده به امکان استعدادی نسبت جسم طبیعی به جسم تعلیمی است که در واقع دو چیز نیستند. بلکه دو اعتبار است که در خارج عارض و معروضی نیست. امکان استعدادی با استعداد عین هیولای اولی است که به تبع صورتها، استعداد خاصی پیدا میکند، یعنی استعداد صورتهای دیگر از بین میرود و تعیّن خاص پیدا میکند و آن تعیّن خاص را امکان استعدادی مینامیم[۱۶].
امکان بالقیاس
یعنی این شئ با فرض وجود آن شی امکان وجود دارد[۱۷].
امکان خالص
امکان خالص، یعنی امکانی که در آن حال، نه واجب بالغیر باشد، نه ممتنع بالغیر محال است. پس قهراً امکان بالذات با وجوب بالغیر و امتناع بالغیر جمع میشود و قهراً امکان بالذات یک امر تحلیلی عقلی است. یعنی با تحلیل عقل برای ماهیّت اعتبار میشود[۱۸].
امکان در اصطلاح عرف
امکان در اصطلاح عرف به معنی احتمال است و آن حالت ذهن انسان است نه حالت شئ[۱۹].
امکان ذاتی
ملاک نیازمندی اشیاء به علّت[۲۰].
امکان ذاتی
امکان ذاتی عبارت است از اینکه شئ به حسب ذات نه ضرورت وجود داشته باشد و نه امتناع وجود، بلکه به حسب ذات هم قابل موجود شدن است و هم قابل معدوم شدن، مثل همه اموری که در این جهان پدید میآیند و از بین میروند. امکان ذاتی با ضرورت بالغیر و امتناع بالغیر منافات ندارد؛ زیرا اشکالی ندارد که شئ به حسب ذات، لااقتضا باشد یعنی نه ضرورت وجود داشته باشد و نه امتناع وجود. لکن به حسب اقتضای غیر، ضرورت یا امتناع پیدا کند و چون علت، ضرورت دهنده به معلول است، هر ممکن بالذاتی در حال وجود، ضرورت بالغیر دارد و در صورت عدم امتناع بالغیر[۲۱]. زید انسان است و ماهیت او اقتضای وجود و عدم ندارد. در مرتبه ذات بلافاصله به یک نوع متصف میشود که امکان ذاتی مینامیم[۲۲]. بنابر نظریه قدما هم بنابر اصالت وجود، معنای امکان ذاتی ماهیت لااقتضائیت ذات ماهیت نسبت به موجودیت و معدومیت است و به معنای این است که ماهیت به خودی خود و در ذات خود صلاحیت موجود بودن ندارد، لکن بنابر نظریه قدما باید به واقع نظر داشت و معنای اینکه میگوییم ماهیت به خودی خود نمیتواند موجود باشد، یعنی قطع نظر از علت خارجی نمیتواند در واقع موجود باشد. ولی با فرض علت خارجی واقعاً موجود است. ولی بنابر اصالت وجود باید نظر به اعتبار ذهن داشت و معنای اینکه میگوییم ماهیت به خودی خود نمیتواند موجود باشد، یعنی قطع نظر از اعتبار ذهن نمیتواند موجود باشد و با اعتبار ذهن به نحو مجاز موجود است، و از این رو امکان ذاتی ماهیت شئ به حسب نظر قدما ملازم با معلولیت آن شئ است ولی بنابر اصالت وجود ملازم با آن نیست و به تعبیر دیگر نظر قدما در امکان ذاتی ماهیت به نیازمندی ماهیت است به حیثیت تعلیلی و واسطه در ثبوت، ولی نظر ما در امکان ذاتی ماهیت که مبتنی بر اصالت وجود است، به نیازمندی به حیثیت تقییدیه و واسطه در عروض است. بنابر اصالت وجود با قطع نظر از حیثیت تقییدیه و واسطه در عروض برای ماهیت، از موجودیت یا معدومیت یا از نیازمندی وی به حیثیت تعلیلیه یا عدم نیازمندی به آن نمیتوان دم زد و با در نظر گرفتن حیثیت تقییدیه و واسطه در عروض، ماهیت در نیازمندی به حیثیت تعلیلیه و عدم نیازمندی تابع همان واسطه است که آن واسطه همانا وجود آن ماهیت است یعنی اگر وجود، معلّل است، ماهیت نیز بالعرض معلّل است و اگر وجود غیرمعلّل است ماهیت نیز بالعرض غیر معلّل است و ماهیت در ذات خود نه معلّل است و نه مستغنی از علت[۲۳]. امکانی که در مقابل وجوب و امتناع واقع میشود امکان ذاتی است[۲۴].
امکان ذاتی از نظر فلاسفه
امکان خاصّ سلب ضرورت است از دو طرف. وقتی در اصطلاح عام میگوییم، این شئ ممکن است یعنی طرف مخالفش ضروری نیست، چون هر ممتنعی جهت خلافش ضروری است. ولی در امکان خاص سلب ضرورت از هر دو طرف میشود. طرف موافق و طرف مخالف، یعنی نسبت را اگر شما موجب بگیرید هم از نسبت موجبش سلب ضرورت میشود هم از نسبت منفیاش، اگر نسبت را منفی بگیرید باز هم از طرف مخالفش که مثبت است سلب ضرورت میشود هم از طرف موافقش. این امکان خاص را فلاسفه امکان ذاتی تعبیر میکنند، که در مقابل امکان غیری قرار میگیرد[۲۵].
امکان ذاتی و امکان استعدادی
[وقتی] ما حکم ماهیت را با یک وجود مطلقی بیان میکنیم، اسمش میشود: امکان ذاتی. ولی بعد که ما میآییم کمکم قضایا را کوچک میکنیم و دقیق میکنیم و رابطه میان وجودات. (این وجود خاص کنونی با یک وجود آینده) را بیان میکنیم اسمش میشود: امکان استعدادی[۲۶].
امکان، شأن ماهیت
امکان شأن ماهیت است به این معنا است که نسبت موجودیت و معدومیت با ماهیت، متساوی است؛ یعنی فرض موجودیت و معدومیت هیچ یک برای ماهیت ضرورت ندارد و همانطوری که در ابتدای مقاله بیان شده، معنای امکان، مساوی بودن نسبت شئ با وجود و عدم است... و اگر بگوییم انسان ممکن است معنایش این است که نسبت ماهیت انسان با وجود و عدم مساوی است اگرچه نسبت وجود این ماهیت به خود وجود ماهیت اینگونه نیست[۲۷].
امکان شئ
امکان شئ عبارت است از عدم اقتضاء ذات شئ برای وجود و یا عدم، نه نفس عدم شئ[۲۸]/
امکان عام
امکان عام یعنی آنچه ممتنع نیست. ما میگوییم: فلان شئ ممکن است یا ناممکن؟ اگر گفتیم ناممکن است در عرف به چه معنی است؟ ناممکن است یعنی محال است، پس ممکن به معنای عام نقطه مقابل ممتنع است. یک امر ضروری و واجب را دیگر هیچ وقت نمیگوئیم ناممکن است. اگر بگوییم فلان شئ آیا ممکن است یا ناممکن، میگویید: ممکن است، و نه تنها ممکن ناممتنع اعمّ است از آنکه ضروری باشد یا ضروری نباشد، پس شامل واجب و ضروری هم میشود[۲۹].
امکان فقری
صدرالمتألهین، که اصالت وجود را کشف کرد - و در مسأله جعل و علیت معتقد شد که علیت و معلولیت و جاعلیت و مجعولیت از شؤون وجود است، به امکانی در باب وجودات پی برد که معنی آن تعلقّی بودن وجود یعنی عین تعلق بودن و عین اضافه بودن و عین ارتباط بودن و عین فقر بودن وجود است، نه لا اقتضا بودن یا متساویالنسبه بودن و آن را امکان فقری اصطلاح کرد[۳۰]. امکان فقری یعنی آنجا که ممکن و امکان هردو یکی است. یعنی چه؟ یعنی تا حالا فیلسوفان و متکلّمان بحث میکردند و میگفتند ب که نیازمند به علّت است ملاک نیاز ب به این علت چیست؟ متکلمین چیزی را پیدا کرده بودند به نام حدوث و فلاسفه چیزی را پیدا کرده بودند به نام امکان. پس ما نیازمندی داشتیم و نیازی داشتیم و ملاک نیازمندیی داشتیم. نیازمند چه بود؟ ب بود. ب نیاز دارد به علّت. ملاک نیازش چیست؟ حدوث به قول متکلّمین، امکان به قول فلاسفه. امّا به این بیان که ما میگوییم نیازمند عین نیاز است. اصلاً غیر از وجود چیزی نیست، مابقی همه اعتبار است. الفی هست و ب. ب وجود وابسته است. وابستگی این وجود و نیاز این یک چیزی غیر از خودش نیست. اصلاً خودش و حقیقتش حقیقت نیاز به او است. حقیقتش حقیقت فقر به او است. آن فقر و آن احتیاج عین ذات این وجود است[۳۱]. [به عبارت دیگر] امکان فقری این است که این وجود در عین اینکه خودش یک نحوه وجودی هست این وجود به تمام ذاتش وابسته به اوست[۳۲].
امکان ماهیت
از نظر اصالت ماهیتی، امکان ماهیت یعنی امکان موجود بودن واقعی برای او و امکان معدوم بودن واقعی برای او[۳۳]. همیشه معنی امکان وجود برای ماهیّت این است که این امکان را به تبع وجود دارد. این امکان وجود معنایش این است که امکان اتصاف مجازی به وجود را دارد. این مثل این است که از ما بپرسند آیا امکان پنچر شدن برای راننده هست یا نه؟ میگوئیم: بلی، به چه معنا؟ به معنای اینکه امکان این را دارد که اتومبیلش پنچر بشود و به تبع پنچر شدن اتومبیل این راننده بالعرض اتّصاف به پنچر بودن را پیدا کند. این یک اتّصاف عَرَضی و مجازی است که راننده به تبع اتومبیل پیدا میکند[۳۴].
امکان وقوعی
امکان وقوعی این است که یک شئ علاوه بر اینکه خود ذاتش ممتنع نیست، مستلزم یک امر ممتنع هم نیست؛ زیرا ممکن است یک شیئی خودش فی حد ذاته محال نباشد، ولی مستلزم یک امر دیگری باشد که آن امر دیگر محال است و غالباً محالها این جور است[۳۵].
- در یک اصطلاح وقتی امکان وقوعی میگویند مقصود همین امکان استعدادی است.
- در اصطلاح دیگر امکان وقوعی به این معنا است که میگویند چیزی را میگوییم امکان وقوعی دارد که از وجود او محالی لازم نمیآید یا از عدم او محالی لازم نمیآید[۳۶].
امکان وقوعی یعنی اینکه شئ علاوه بر اینکه امکان ذاتی دارد و خودش فی حدّ ذاته محال نیست مستلزم یک امر محال هم نیست[۳۷].
امکان وقوه
امکان وقوه، یعنی نسبت میان شئ گذشته و شئ آینده[۳۸].[۳۹]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ امکان در اصطلاح در هفت معنا به کار میرود: امکان عام، خاص، اخص، استقبالی، وقوعی، استعدادی و فقری. به منابع فلسفی و کلامی رجوع شود.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۱.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد چهارم، ص۱۴.
- ↑ مقالات فلسفی (۳)، ص۶۳.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد دوم، ص۲۸۹.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۱۸.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۴۱.
- ↑ حرکت در زمان، جلد اول، ص۱۹۱.
- ↑ حرکت در زمان، جلد دوم، ص۱۹۶.
- ↑ حرکت در زمان، جلد دوم، ص۲۷۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۶۶۰.
- ↑ حرکت در زمان، جلد اول، ص۱۹۳.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۱۲۲.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۲۳۴-۲۳۵.
- ↑ حرکت و زمان، جلد اول، ص۲۰۰.
- ↑ حرکت و زمان، جلد اول، ص۲۱۰.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۷۰.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۱۰۳.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد دوم، ص۲۸۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۵۰۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۵۴۷.
- ↑ مقالات فلسفی (۳)، ص۶۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۵۵۹.
- ↑ حرکت و زمان، جلد دوم، ص۲۹۵.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۱۲۰.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۲۴۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۶، ص۵۵۸.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد چهارم، ص۹۲.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۱۱۹.
- ↑ مقالات فلسفی (۳)، ص۹۴.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۱۹۶.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۱۹۸.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۲۵۸.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۲۵۷.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۲۳۳.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۲۳۳.
- ↑ شرح مبسوط منظومه، جلد سوم، ص۲۳۳.
- ↑ حرکت و زمان، جلد دوم، ص۱۱۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۳۶.