دفع

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

عطا کردن و بازگرداندن، در صورتی که با "الی" متعدی شود؛ مانند: ﴿فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ[۱]؛ حمایت کردن، اگر با "عَن" متعدی شود؛ مانند: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا[۲].[۳]. اصل آن به معنای منع (به صورت مستمر و دائم)[۴] و ازاله (برطرف ‌کردن) به زور[۵].

﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا[۶]

در آیه شریفه ﴿وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ[۷].

مراد از فساد ارض، فساد اجتماع انسانی است. اجتماع انسانی بنا بر "نظریه استخدام"[۸]. علامه طباطبایی تبعی است، نه ذاتی؛ لذا انسان برای تحصیل سعادت کامل، جامعه را تشکیل می‌دهد. اجتماع و تعاون در صورتی شکل می‌گیرد که وحدت و هماهنگی میان پیکره جامعه وجود داشته باشد؛ مانند هماهنگی و وحدتی که میان عناصر و اجزای جهان و نظام هستی وجود دارد.

در نظام تکوینی، وحدت و هماهنگی حاکم در آن ناشی از تأثیر و تأثر موجود میان اجزاء آن است و اگر رابطه مغالبه، یعنی غلبه بعضی و دفع بعضی نسبت به بعضی، میان این اجزاء نباشد، هر یک بر همان حالتی که فعلیت یافته، باقی می‌ماند و ارتباط میان اجزاء قطع می‌گردد و عالم از حرکت باز می‌ایستد و از بین می‌رود و سعادت نوع بشر منتفی می‌گردد.

بنا بر آنچه بیان شد، به تفسیر علامه طباطبایی مراد از ﴿دَفْعُ اللَّهِ همان رابطه و تأثیر متقابل (غلبه و دفع) میان انسان‌هاست که موجب بالندگی وحدت و هماهنگی در نظام اجتماعی و در نتیجه حیات و طراوت اجتماعی می‌گردد و جامعه از رکود، فساد و هلاکت رهایی می‌یابد [۹].[۱۰]

منابع

پانویس

  1. «دارایی‌هایشان را به آنان بازگردانید» سوره نساء، آیه ۶.
  2. «بی‌گمان خداوند از مؤمنان دفاع می‌کند» سوره حج، آیه ۳۸.
  3. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۱۶.
  4. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۲۲۶.
  5. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۸، ص۸۷.
  6. «بی‌گمان خداوند از مؤمنان دفاع می‌کند» سوره حج، آیه ۳۸.
  7. «اگر خداوند برخی مردم را با برخی دیگر باز نمی‌داشت، زمین تباه می‌گردید» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  8. نظریه استخدام در تفسیر آیه۱۲۳ سوره بقره به‌تفصیل بیان شده است (ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۱۱-۱۵۷).
  9. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۲۹۳-۲۹۵.
  10. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۲۸۲-۲۸۳.