تفویض

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تفویض (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

واژه‌شناسی لغوی

تفویض، اصطلاحی در حدیث و کلام و عرفان[۱].

  • تفویض در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیم امری به دیگری و حاکم کردن او در آن امر است [۲]. این واژه معانی اصطلاحی متعدد و متفاوتی دارد[۳].

در حدیث

  • در قرآن کریم تفویض به معنای واگذار کردن امور به خدا به کار رفته﴿﴿فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ[۴] و در احادیث هم بیشتر همین معنا از تفویض قصد شده است. تعبیر "فَوَّضْتُ‏ أَمْرِي‏ إِلَيْك‏‏‏‏" و تعبیرات مشابه آن بارها در دعاهایی که از پیامبر(ص) و ائمه(ع) نقل شده، آمده است[۵] واگذاری امور به خدا به این معناست که خداوند را در امور خود حاکم قرار دهیم، ارادة تشریعی خدا را بر اراده خود مسلط گردانیم، از فرمانهای او پیروی کنیم و از خدا بخواهیم تا تدبیر زندگی ما را برعهده بگیرد[۶] و بدانیم که هر حول و قوه ای از اوست. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است که هرگاه بنده‌ای " لَا حَوْلَ‏ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه‏‏‏‏‏" بگوید، کارش را به خدا واگذار کرده است [۷]. این معنا از تفویض با آموزه توکل مرتبط است، چنانکه برخی توکل را تفویض امور معنا کرده‌اند[۸][۹].
  • برخی لغت‌شناسان برای تعریف توکل از تفویض بهره گرفته‌اند و برای تعریف تفویض از توکل سود جسته‌اند[۱۰]. در احادیث بسیاری، تفویض و توکل در کنار یکدیگر ذکر شده‌اند[۱۱] در برخی احادیث آمده است که با تفویضِ امور خویش به خدا، بر او توکل کنید[۱۲]. این معنای تفویض در اخلاق اسلامی اهمیت ویژه‌ای دارد و در احادیث به آن ترغیب شده[۱۳]. و از آن به عنوان رکن ایمان[۱۴] و حقیقت عبودیت و یقین[۱۵] یاد شده است. همچنین از جمله آثار تفویض به این موارد می توان اشاره کرد: کفایت امور انسان توسط خدا[۱۶]، تسدید و نصرت الاهی[۱۷]، آرامش روحی[۱۸] و آسان شدن تحمل ناگواریها[۱۹][۲۰].
  • تفویض به معنای واگذارکردن برخی امور دین و شریعت، مثلاً افزودن تعداد رکعات نماز یا تعیین فرایض، به پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) نیز آمده است[۲۱][۲۲].
  • معنای دیگر تفویض در احادیث، واگذار کردن اموری چون خلقت جهان و روزی دادن و میراندن و زنده کردن مخلوقات به پیامبر(ص) و ائمه(ع) است[۲۳]. در باره این معنا گفته‌اند که نسبت دادن چنین افعالی به پیامبر(ص) و ائمه(ع) می‌تواند دو وجه داشته باشد: یکی اینکه آنان این امور را به اراده و قدرت خود انجام بدهند، که این تفسیر نادرست است و قائلان به آن مشرک خوانده شده‌اند [۲۴] و دیگر آنکه فاعل این امور خدا باشد و به نحوی مقارنِ اراده ایشان عمل کند. در این صورت می‌توان این نوع تفویض را پذیرفت[۲۵].
  • علاوه بر اینها، چند معنا برای تفویض در احادیث ذکر کرده‌اند که ناظر به واگذاری امور مختلف به پیامبر(ص) و ائمه(ع) است، از جمله واگذاری امر تعلیم و تأدیب مردم و فرمان دادن مردم به اطاعت از ایشان، واگذاری بیان علوم و احکام دین بنا به صلاحدید خود یا گزینش روش تقیه، اختیار ایشان در اینکه بنا به مصالح خود گاه بر اساس ظاهر شریعت حکم کنند و گاه مطابق علم خود حقیقت احکام را بیان نمایند، و اختیار اعطای انفال و خمس و مانند اینها بنا به اراده خود[۲۶][۲۷].
  • معنای دیگر تفویض در احادیث، تفویض تشریعی خدا به انسانهاست، به این معنا که خداوند انسانها را در تکالیف و اعمالی که باید انجام دهند یا ترک کنند، به خودشان واگذار کرده و در واقع تکلیف را از آنان برداشته است. این معنای تفویض در احادیث نفی شده است. در حدیثی از امام صادق(ع)، وجود اوامر و نواهی دلیلی بر تفویض نشدن اعمال به انسانها ذکر شده است[۲۸]. همچنین تفویض در احادیث به معنای تفویض تکوینی افعال از سوی خدا به انسانها آمده است، به این معنا که خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده و خود از این قدرت رفع ید کرده است و در نتیجه نسبت به آن مالکیتی ندارد و بر افعال صادر شده از آن قدرت، قادر نیست. بر این اساس، هر چند انسانها اصل توانایی انجام دادن افعال را از خدا گرفته‌اند، پس از گرفتن آن، در افعال خود مستقل‌اند و اراده و تقدیر الاهی در این افعال مداخله ندارد. این معنا از تفویض، در مقابل جبر قرار می‌گیرد که بر اساس آن انسان فاقد قدرت برای افعال خود است و همه افعال وی منتسب به خداست. لازمه این معنا از تفویض، استقلال انسان در افعال اختیاری و نفی قضا و قدر در این افعال و عجز و ضعف خداست، چنانکه در احادیثی از ائمه اطهار(ع) این معنا ذکر و صریحاً رد و نفی شده است[۲۹][۳۰].

در کلام

  • متکلمان در بحث از تفویض به معنای مذکور در احادیث، از جمله به مباحث تفویض تشریعی و تفویض خلق و رزق به ائمه(ع) و تفویض تکوینی، نظر داشته‌اند. گذشته از این، تفویض را به معنای دیگری آورده‌اند که در احادیث به کار نرفته، یعنی تفویضی که در مورد صفات خبریه مطرح است[۳۱].
  • تفویض تشریعی در تاریخ عقاید کلامی به دو صورت مطرح شده است. یکی به صورت این نظریه که همه افعال، مباح است و خداوند شریعتی معیّن نکرده و از هیچ چیز نهی ننموده است [۳۲]. این معنا، همان اباحیگری و نفی مطلق تکلیف است. [۳۳] فرقه مزدکیان را از اهل اباحه پیش از اسلام دانسته و خرّمدینان را که خود به دو گروه بابکیان و مازیاریان تقسیم می‌شوند، از معتقدان به اباحه پس از ظهور اسلام معرفی کرده است. شیخ مفید به این صورتِ تفویض تشریعی اشاره کرده و آن را قول زنادقه و طرفداران اباحیگری خوانده است [۳۴][۳۵].
  • دیگر صورت تفویضِ تشریعی این است که انسانها تکالیفی دارند، اما تعیین آنها برعهده خودشان است و خود می‌توانند به کمک عقل خویش، حُسن و قبح و مصالح و مفاسد همه افعال را دریابند و نیازی به شرایع و احکام دینی ندارند. محمد بن زکریای رازی بدین معنا قائل بوده است [۳۶]. وی با وجود اعتقاد به توحید و معاد، نبوت را انکار کرده است [۳۷]. ابن بابویه به این صورت از تفویض تشریعی اشاره کرده است [۳۸]. شیخ طبرسی نیز به تفویض تشریعی اشاره دارد[۳۹][۴۰].
  • معنای دوم تفویض در کلام را می‌توان در سخنان شیخ مفید یافت. وی از تفویض به معنای واگذاری امر خلق و رزق به ائمه(ع) سخن گفته و مُفَوِّضه را گروهی از غُلات دانسته است که ائمه را حادث و مخلوق می‌دانند و با اینحال، آفرینش و روزی دادن را به ایشان نسبت می‌دهند[۴۱]. شیخ طوسی[۴۲] نیز به این معنای تفویض اشاره کرده است[۴۳].
  • معنای دیگر تفویض در علم کلام، نظریه‌ای است که در مقابل نظریه جبر قرار دارد و بر اساس آن، خداوند قدرت انجام دادن کارها را به انسانها واگذار کرده است و خود بر این افعال قادر نیست و دخالتی در آنها ندارد. بر اساس این نظریه، قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان نفی می شود. همانطور که در بحث از دو معنای نخست تفویض در علم کلام گفته شد، شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی، تفویض مطرح شده در احادیث را بر دو معنای پیشگفته منطبق کرده‌اند. بنابراین، مسئله مهم این است که بدانیم مفوّضه به معنای سوم چه کسانی هستند. در تاریخ فِرَق و مذاهب اسلامی و کلامی، دو گروه به نام مفوّضه خوانده شده‌اند: قَدَریانِ نخستین یا مرجئة قدریه، و معتزله. مَعبَد جُهَنی، غَیلان دمشقی، محمد بن شبیب، ابن شمر و صالحی از قدریان نخستین بوده‌اند [۴۴] آنچه به طور قطع می‌توان به قدریان نخستین نسبت داد، انکار جبر است [۴۵]، اما برخی مورخان علم کلام، انکار قضا و قدر الاهی در افعال اختیاری انسان را به این گروه نسبت داده‌اند[۴۶]. عقیده به تفویض را می توان به معتزله نیز نسبت داد، اما متکلمان امامیه معمولاً در بحث جبر و تفویض، معتزله را هم رأی امامیه معرفی می‌کنند[۴۷][۴۸].
  • یکی از مباحثی که می‌توان بر اساس رأی معتزله، مفوّضه بودن آنان را اثبات کرد، مسئلة قادر بودن خدا بر مقدور عبد است. اشعری در مقالات الاسلامیین می گوید که معتزله تعلق دو قدرت بر مقدور واحد را محال می دانند و ازینرو بر آن اند که خداوند بر مقدور انسان قادر نیست؛ البته بجز شَحّام، که خدا را بر مقدورات انسان قادر می داند و بر آن است که حرکت واحد می تواند هم مقدور خدا باشد هم مقدور انسان [۴۹]. معتزله، بجز شحّام، بر دو دسته اند: بسیاری از معتزله، از جمله جُبّائی، معتقدند که خدا بر جنس فعلی که انسان را بر آن قادر ساخته، مانند حرکت و سکون، قدرت دارد، اما معتزله بغداد بر آن‌اند که خدا بر مقدور انسان و جنس مقدور او قادر نیست [۵۰]. قاضی عبدالجبار معتزلی فصلی مستقل و مبسوط از کتاب المغنی را به بحث "فی استحالة مقدورٍ لِقادِرَیْن اولقدرتَیْن" اختصاص داده و دلایل متعددی بر آن اقامه کرده است. او حتی تعلق دو قدرتی را که از آنِ قادر واحد باشد، بر مقدور واحد محال می‌داند [۵۱]. لازمه این نظریه معتزله که خداوند را بر مقدور انسان قادر نمی‌دانند، این است که خداوند اختیار مقدورات را به گونه‌ای به انسان واگذار کرده است که سلطنت خداوند را از مقدور انسان نفی می‌کند و عجز او را در موارد فعل اختیاری انسان اثبات می‌کند و این مطلب همان تفویض مورد بحث است[۵۲].
  • فضل بن شاذان [۵۳] و بغدادی[۵۴] و شهرستانی گفته‌اند که معتزله قضا و قدر الاهی را در افعال انسان نفی کرده‌اند. همچنین بنا به گزارش شهرستانی، نظّام معتزلی معتقد بوده است که خدا نسبت به گناهان انسانها قادر نیست و ابو علی جبّائی و ابوهاشم جبّائی بر این عقیده بوده‌اند که انسان، خالقِ افعال خویش است و در آنها استقلال دارد. عقیده معتزله به مستقل بودن انسان در افعال و نیز نفی قضا و قدر الاهی در افعال انسان، می‌تواند دلیلی بر مفوّضه بودن آنان باشد[۵۵].
  • معنای دیگر تفویض در کلام، به مسئلة صفات خبریه باز می گردد. صفات خبریه آن دسته از صفات الاهی است که در آیات و اَخبار آمده و برخلاف صفات ذاتیه، عقل به خودی خود، آنها را برای خدا اثبات نمی کند، مانند وجود دست و پا و صورت برای خدا. در بارة اینگونه صفات در میان متکلمان اختلاف نظر وجود دارد و یکی از نظریات، نظریة تفویض است که برخی از اهل حدیث و نیز ماتُریدیه به آن قائل اند. آنان ضمن نسبت دادن صفات خبریه به خداوند، از هرگونه اظهارنظر در بارة مُفاد و مفهوم این صفات خودداری، و معنای آنها را به خدا تفویض می کنند. پاسخ مالک بن اَنَس به پرسشی در بارة چگونگی استوای خدا بر عرش، نشان دهندة این دیدگاه است[۵۶]. ماتریدی نیز در بحث از استوای خدا بر عرش با تأکید بر نفی تشبیه و لزوم ایمان به آنچه در قرآن آمده، نوشته است که در تأویل این آیه نمی توان شی ء مراد از آن را تعیین کرد، زیرا علم ما از دستیابی بدان قاصر است؛ پس به آنچه خداوند از آن قصد کرده، ایمان می‌آوریم، همانگونه که به مواردی مانند رؤیت آنگونه که در قرآن آمده است، ایمان می‌آوریم. به نظر ماتریدی باید از یک سو تشبیه را نفی کرد و از سوی دیگر به اصل مطلبی که در نقل آمده است، ایمان آورد و معنا و تفسیر مطلب را به خدا واگذار کرد. به اعتقاد وی این امر در هر جا که قرآن چیزی را اثبات کرده، مثل رؤیت خدا، جاری است[۵۷][۵۸].

در عرفان

  • تفویض نزد عارفان، ترکِ اختیار و واگذاشتن کار خود به خداوند، و مقدمة "رضا"ست[۵۹] و با "تسلیم" و "توکل" قرابت دارد. این اصطلاح از آیه ۴۴ سورة مؤمن گرفته شده است:﴿﴿وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ[۶۰]. در مصباح الشریعه منسوب به امام صادق(ع) آمده است که تفویض پنج حرف دارد[۶۱]:
  • "ت" ترکِ تدبیر در امور دنیا و واگذاردن کار به خدا[۶۲]؛
  • "ف" فنای هر چه که سالک را به غیرخدا مشغول کند[۶۳]؛
  • "و" وفا به عهدی که انسان با خدا بسته است[۶۴]؛
  • "ی" یقین به خدا و یأس از خود[۶۵]؛
  • "ض" ضمیر مصفا و کارهای ضروری را به خدا وانهادن[۶۶][۶۷].
  • خواجه عبداللّه انصاری تفویض را پس از مقام توکل و قبل از مقام ثقه دانسته است[۶۸]. در رساله صد میدان منسوب به وی، تقویض بعد از ایثار و قبل از فتوح آمده و به سه نوع آن اشاره شده است : تفویض در دین، که عبارت است از مداخله نکردن سالک در امور خداوندی و سازگاری با آنچه خداوند مقرّر کرده[۶۹].
  • تفویض در قسم "قسمت"، یعنی بنده قسمت خود را بپذیرد و با دعا و طلب درصدد تغییر حکم خداوند و قسمت خود نباشد[۷۰].
  • تفویض در حسابِ خلق، که عبارت است از پذیرفتن ظاهر مردم و نیندیشیدن به باطن آنان و پرهیز کردن از بد شمردن دیگران[۷۱][۷۲].
  • خواجه عبداللّه انصاری برای اهل تفویض سه درجه ذکر کرده است[۷۳]:
  1. درجه اول آن است که انسان بداند قبل از انجام دادن کارها هیچ قدرتی ندارد و از مکر مکاران در امان نیست، از یاری حق مأیوس نشود و به قصد و اراده خود متکی نباشد[۷۴]؛
  2. دانستن نیازمندی کامل خود به خدا به طوری که هیچیک از اعمال خود را نجات بخش و هیچ گناهی را مهلک نداند و چیزی را سبب چیزی نداند و خداوند را فاعل مطلق شمرد[۷۵]؛
  3. شهود ولایت حق بر بنده است که در این مرتبه سالک، خداوند را در همة امورْ منفرد می‌بیند، همة احوال و مقامات را از او می داند و هیچ امری را از غیرحق نمی شمارد و می داند که فقط خداوند مسبب احوال "جمع" و "تفرقه" و تغییرات آن برای انسان است و هرکه را بخواهد هدایت یا گمراه می‌کند [۷۶][۷۷].
  • عبدالکریم گیلانی مقام تفویض را به چهار گروه اختصاص داده است : تفویض نیکان، که همة کارها را به خداوند ارجاع می کنند و از هرگونه ادعای ملکیت مبرّایند؛ تفویض شهدا، که افعالِ خداوند را در خود و دیگران بخوبی مشاهده می کنند، در اعمال خود از دعوی فاعلیت بری اند، خود و نفس خود را نمی بینند و ازینرو توقع اجر و جزا ندارند و زمام همه امور را به حق تفویض می کنند؛ تفویض صدیقین، که در همة تجلیات گوناگون خداوند جمال وی را می بینند، و تفویض مقرّبین، که مختص کسانی است که در برابر آنچه خداوند برای مخلوقات مقرّر کرده ناشکیبا نیستند، اسرار الاهی را فاش نمی کنند و به سبب دانستن اسرار، خود را برتر از دیگران نمی بینند و روحشان پیوسته با خداوند است [۷۸][۷۹].
  • عرفا ضمن آنکه قرابت بین تفویض و تسلیم را بیان کرده‌اند، تفویض را برتر از تسلیم دانسته‌اند[۸۰]. به نظر عبدالکریم جیلانی، اهل تسلیم، بر خلاف اهل تفویض، نسبت به آنچه در برابر آن تسلیم شده اند راضی نیستند[۸۱].
  • مستملی بخاری در شرح التعرف کلاباذی، تفویض را برتر از تسلیم دانسته و گفته است که تسلیم از اعمال مجرَّدان و صفت کسی است که خود را صاحبِ اختیار و تدبیر می بیند و چون کاری را به خداوند بسپارد، اختیار و تدبیر را به وی واگذار می‌کند، ولی تفویض آن است که از ابتدا برای خود اختیار و تدبیر و تصرفی در امور قائل نشود. این صفت از مقامات مفرّدان است. عرفا حضرت ابراهیم(ع) را صاحب مقام تسلیم می دانند همچنانکه در قرآن کریم آمده است[۸۲] و می‌گویند در میان پیامبران صفت تفویض تنها مختص به پیامبر اکرم(ص) است[۸۳].
  • عبدالکریم جیلانی تفویض و تسلیم را به توکل نیز نزدیک دانسته و گفته است که فرق توکل با آنها این است که در توکل، موکل در آنچه وکیل آن شده، دعوی مالکیت دارد. خواجه عبداللّه انصاری نیز معنای تفویض را گسترده‌تر از توکل دانسته و گفته است که در توکل، موکل بعد از وقوع اتفاق، بر خدا توکل می کند تا خدا مطابق با مصلحت او کارش را اصلاح کند ولی در تفویض، مُفَوِّض هم قبل و هم بعد از وقوع اتفاق، کار را به خدا محول می‌کند[۸۴].
  • بدین ترتیب در این حالت "استسلام" یا انقیاد نسبت به خدا کامل است و "توکل" را شعبه‌ای از آن باید دانست[۸۵].
  • در باره اهمیت تفویض، غزالی[۸۶] از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است:"اولِ علم آن است که خداوند را به جباری و قهاری بشناسی و آخر آن اینکه کار را به او تفویض کنی"[۸۷][۸۸].
  • علاءالدولة سمنانی [۸۹]نیز گفته است که اگر طاعت بنده از فرشتگان مقرب بیشتر باشد ولی در توکل و تفویض و رضا به کمال نرسد طاعتش ارزشی ندارد. همچنین گفته است که سالک باید در تسلیم و ارادت به شیخ و در تقلید از پیامبر به کمال برسد و در نتیجه آن به توکل و تفویض و رضا نایل شود[۹۰][۹۱].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  2. جوهری؛ ابن فارِس؛ ابن اثیر؛ فَیّومی، ذیل «فوض ».
  3. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  4. پس به زودی آنچه به شما می‌گویم به یاد خواهید آورد و کار خود را به خداوند وا می‌گذارم که خداوند بی‌گمان به (حال) بندگان خویش بیناست؛ سوره غافر، آیه: 44.
  5. برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۴۹۵؛ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۵۲۵؛ متقی، ج ۲، ص ۱۷۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۸۴، ص ۳۱۳ـ ۳۱۴.
  6. مجلسی، بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۲۵.
  7. مجلسی، بحار الانوار،، ج ۹۰، ص ۱۸۹.
  8. رجوع کنید به طوسی، التبیان، ج ۶، ص ۱۱، ج ۹، ص ۵۸۰؛ فضل طبرسی، ج ۵، ص ۱۲۹؛ قرطبی، ج ۸، ص ۱۶۰.
  9. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  10. رجوع کنید به ابن فارس، همانجا؛ فیّومی، ذیل «وکل ».
  11. رجوع کنید به ابن بابویه، ۱۴۰۴، همانجا؛ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۴۷، ۵۲، ۵۲۵، ۵۸۱؛ متقی، ج ۱، ص ۳۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۸۳، ص ۱۸۲، ج ۷۴، ص ۱۷۷، ج ۶۵، ص ۳۸۲.
  12. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۳۳۶.
  13. فضل طبرسی، ج ۱، ص ۳۲۰؛ نوری، ج ۲، ص ۴۲۰، ج ۱۰، ص ۱۷۲.
  14. متقی، همانجا؛ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۴۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۱۷۷.
  15. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۵۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۲۵، ج ۷، ص ۱۸۰.
  16. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۵۴۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۹۰، ص ۱۸۹.
  17. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۶۳؛ آقاجمال خوانساری، ج ۵، ص ۲۲۰؛ نوری، ج ۵، ص ۲۲۲).
  18. مجلسی، بحار الانوار، ج ۶۵، ص ۳۸۲، ج ۷۵، ص ۱۶۴؛ آقاجمال خوانساری، ج ۴، ص ۱۱۵.
  19. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۵۵۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۲۵.
  20. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  21. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۲۶۵ـ ۲۶۸؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۱ـ۱۴، ج ۲۵، ص ۳۲۸ـ ۳۵۰.
  22. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  23. مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۳۴۹.
  24. رجوع کنید به ابن بابویه، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۱۲۴؛ احمد طبرسی، ج ۲، ص ۱۹۸؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۵، ص ۱۲؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله، بخش کلام.
  25. مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۳۴۸.
  26. مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۳۴۹ـ۳۵۰.
  27. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  28. رجوع کنید به کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۵۹؛ احمد طبرسی، ج ۲، ص ۲۵۴.
  29. رجوع کنید به ابن بابویه، ۱۳۵۷ ش، ص ۳۵۹ـ ۳۶۰، ۳۶۳؛ همو، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۱۴۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۵، ص ۱۷؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله.
  30. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  31. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  32. علی بن اسماعیل اشعری ، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، ص ۴۳۹.
  33. عبدالقاهربن طاهر بغدادی ، الفرق بین الفرق، ص ۱۶۰ـ۱۶۱.
  34. جموعة مصنفات شیخ مفید، شیخ مفید، ج ۵، ص ۴۶.
  35. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  36. محمد بن زکریا رازی ، رسائل فلسفیّة ، ج ۱، چاپ پل کراوس : مناظرات بین ابی حاتم الرازی و ابی بکر الرازی، ج ۱، ص ۲۹۱ـ۳۱۶.
  37. عبدالرحمان بدوی ، «محمدبن زکریا رازی »، ترجمة نصراللّه پورجوادی، در تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمد شریف، ص ۶۲۷ـ۶۲۹.
  38. ابن بابویه، التوحید، ص ۳۶۰ـ۳۶۱؛ مجموعة مصنفات شیخ مفید، مفید، ج ۵، ص ۲۹.
  39. احمد بن علی طبرسی ، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج ۲، ص ۲۵۴.
  40. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  41. مجموعة مصنفات شیخ مفید، مفید، ج ۵، ص ۱۳۳.
  42. تمهید الاصول فی علم الکلام ، شیخ مفید، تمهید، ص ۲۷.
  43. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  44. عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص ۱۹؛ شهرستانی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج ۹، ص ۴۲ـ۴۳؛ حسین عطوان، الفرق الاسلامیة فی بلاد الشام فی العصر الاموی، ص ۲۹.
  45. قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی، ج ۸، ص ۴.
  46. عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص ۲۰؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، الملل و النحل ، ج ۱، ص ۴۹؛ محمد ابوزهرة ، تاریخ المذاهب الاسلامیة، ج ۱، ص ۱۲۴.
  47. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلّی، ۱۴۰۷ ب، ص ۱۰۱؛ انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ش، ص ۱۱۰؛ الف، ص ۳۰۸؛ مقدادبن عبداللّه فاضل مقداد، النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص ۲۷؛ ابن مخدوم حسینی ، مفتاح الباب ، به ضمیمة النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص ۱۵۶.
  48. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  49. علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، ص ۱۹۹.
  50. علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، ص ۱۹۹ـ۲۰۰؛ حسن بن یوسف علامه حلّی ، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص ۸۸، ۹۱.
  51. رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسة، ج ۸، ص ۱۰۹ـ۱۶۱؛ نیز رجوع کنید به المحیط بالتکلیف، ص ۳۵۶ـ۳۶۶؛ ، شرح الاصول، ص ۳۷۵ـ ۳۷۶.
  52. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  53. ابن شاذان ، الایضاح، ص ۶.
  54. عبدالقاهربن طاهر بغدادی ، الفرق بین الفرق، ص ۶۸.
  55. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  56. رجوع کنید به محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۸۵.
  57. رجوع کنید به محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۷۴.
  58. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  59. عبداللّه بن محمد انصاری ، منازل السایرین ، متن عربی با مقایسه به متن علل المقامات و صد میدان ، ترجمة دری منازل السایرین و علل المقامات و شرح کتاب از روی آثار پیرهرات از روان فرهادی، ص ۷۶، ۳۳۴؛ محمدبن حسین سلمی ، طبقات الصوفیة، ص ۱۷۴، ۱۳۶۹ـ۱۳۷۲ ش، ج ۲، ص ۲۷۹.
  60. کار خود را به خداوند وا می‌گذارم که خداوند بی‌گمان به (حال) بندگان خویش بیناست؛ سوره غافر، آیه:۴۴.
  61. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  62. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  63. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  64. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  65. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  66. عبدالرزاق گیلانی ، شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج ۲، ص ۴۷۰.
  67. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  68. عبداللّه بن محمد انصاری ، منازل السایرین ، متن عربی با مقایسه به متن علل المقامات و صد میدان ، ترجمة دری منازل السایرین و علل المقامات و شرح کتاب از روی آثار پیرهرات از روان فرهادی، ص ۷۵ـ ۷۸.
  69. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  70. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  71. عبداللّه بن محمد انصاری ، منازل السایرین ، متن عربی با مقایسه به متن علل المقامات و صد میدان ، ترجمة دری منازل السایرین و علل المقامات و شرح کتاب از روی آثار پیرهرات از روان فرهادی، ص ۳۳۴.
  72. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  73. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  74. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  75. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  76. عبداللّه بن محمد انصاری ، منازل السایرین ، متن عربی با مقایسه به متن علل المقامات و صد میدان ، ترجمة دری منازل السایرین و علل المقامات و شرح کتاب از روی آثار پیرهرات از روان فرهادی، ص ۷۸؛ نیز رجوع کنید به محمدبن حسن اسنوی ، حیاة القلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب ، در هامش ابوطالب مکی ، کتاب قوت القلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقام التوحید، ج ۲، ص ۱۵۸ـ۱۵۹.
  77. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  78. عبدالرزاق گیلانی ، شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ج ۲، ص ۱۴۲.
  79. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  80. مهدی بن ابی ذر نراقی ، جامع السعادات، ج ۳، ص ۲۱۳، که این دو مقام را مترادف دانسته است.
  81. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  82. رجوع کنید به سوره بقره، آیه: ۱۳۱.
  83. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  84. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  85. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  86. محمد بن محمد غزالی ، کیمیای سعادت، ج ۲، ص ۴۰۴.
  87. " اَوّلُ العِلْمِ مَعْرفَةُ الجبّارِ وَ آخِرُ العِلْمِ تفویض الاَمْرِ اِلَیهِ‏‏‏‏‏".
  88. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.
  89. احمد بن محمد علاءالدولة سمنانی ، مصنفات فارسی، ص:۱۰۳.
  90. احمد بن محمد علاءالدولة سمنانی ، مصنفات فارسی، ص:۱۰۴.
  91. هوشیار، صفورا، برنجکار، رضا، دانشنامه جهان اسلامی، ج۱، ص:۳۷۳۵.