عروة بن مسعود ثقفی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عروة بن مسعود ثقفی از بزرگان طائف و از صحابه پیامبر و جد مادری علی اکبر(ع) است که در ربیع‌الاول سال نهم هجری اسلام اورد. او برای دعوت مردم طائف رفته بود که در آنجا کشته شد.

مقدمه

عروة بن مسعود بن معتب بن ثقیف، از صحابه پیامبر اسلام (ص)[۱]، اهل طائف و رئیس و بزرگ این شهر بود و نه تنها در طائف بزرگ و محترم بود بلکه بیشتر مردم حجاز او را به بزرگی می‌شناختند. لذا وقتی که مشرکان مکه پیامبری پیامبر (ص) را باور نکردند، گفتند: چرا خداوند قرآن را به بزرگ مکه ولید بن مغیره مخزومی و یا بزرگ طائف، عروة بن مسعود ثقفی نفرستاد[۲].

عروة بن مسعود جد مادری علی اکبر (ع) است. یعنی لیلا، مادر علی اکبر (ع) دختر ابوهرّه و ابوهرّه پسر عروة بن مسعود ثقفی بود[۳]. او در فتح مصر حضور داشت و مسلمانان را راهنمایی می‌کرد. وی در دوران جاهلیت در تجارت بز با عمر شریک بود[۴]. او در صلح حدیبیه حضور داشت و پس از فتح طائف، اسلام آورد[۵].[۶]

عروة بن مسعود ثقفی و میانجی‌گری او میان پیامبر و مردم مکه

در سال ششم هجرت، پیامبر (ص) به همراه برخی اصحاب برای زیارت خانه خدا (حج عمره) به سوی مکه حرکت کرد. مردم مکه برای جلوگیری از ورود آنها به مکه به تکاپو افتادند و جمعی از بزرگان خود را به حضور پیامبر (ص) فرستادند اما نتیجه‌ای به دست نیامد تا اینکه بالاخره دست به دامان عروة بن مسعود شدند و او را برای وساطت به حضور رسول خدا (ص) فرستادند.

عروه سخنانش را به آن حضرت گفت و پیامبر (ص) همان پاسخی را که به افراد قبل داده بود به او داد و به او هم فرمود که من برای جنگ نیامده‌‍ام بلکه آمده‌ام تا خانه خدا را زیارت کرده، برگردم. ولی نکته جالب که عقل و کیاست عروه را می‌رساند، گزارشی بود که او از وضع مسلمانان به قریش داد و آنها را حاضر ساخت تا پیشنهادهای پیامبر (ص) را بپذیرند و آمادگی خود را برای پذیرش صلح اعلام کنند[۷].[۸]

اسلام آوردن عروة بن مسعود ثقفی

هنگامی که پیامبر (ص) برای فتح طائف به آنجا لشکرکشی کردند، مدتی طائف در محاصره بود و بالاخره بدون نتیجه برگشتند، عروة بن مسعود در طائف نبود. عروه و غیلان بن سلمه برای آموزش ساختن زره پوش و منجنیق به جرش[۹] رفته بودند تا با ساختن این دو سلاح، لشکر اسلام]را نابود سازند[۱۰]، ولی پس از بازگشت عروة از جرش و تحقیق درباره رفتار پیامبر (ص) قلب او به پذیرش اسلام گرایش یافت و نور ایمان در دلش تابید. در ماه ربیع الاول سال نهم هجرت به مدینه وارد شد و اسلام اورد. پیامبر (ص) از آمدن او و اسلام آوردنش خوشحال شد. او سپس از آن حضرت اجازه خواست تا به طائف رفته و مردم را به اسلام دعوت کند.

عروه اول شب به طائف وارد شد چون صبح شد، عروه روی بلند‍ترین بخش بام خانه‌اش رفت و اذان گفت. مردم ثقیف از چهار طرف، خانه‌اش را محاصره کردند و مردی از قبیله بنی مالک با تیری او را هدف قرار داد و آن تیر به رگ اکحل او خورد و خونش قطع نشد تا اینکه او را از پای در آورد.

چند ماهی پس از کشته شدن عروه قبیله ثقیف متوجه شدند که نیروی جنگ با اعراب هم جوار خود را که مسلمان شده و با رسول خدا (ص) بیعت کرده‌اند، ندارند از این رو به فکر چاره افتادند و پس از مشورت، بزرگان شان تصمیم گرفتند که به رسول خدا (ص) ایمان آورده و هیأتی را بدین منظور به نزد آن حضرت بفرستند[۱۱].

آنها در مدینه نزد پیامبر (ص) رفتند. و عهدنامه ای نوشتند. سپس اسلام آورده و با پیامبر (ص) بیعت کردند[۱۲]. هنگام رفتن به نزد قوم خود، پیامبر (ص) به خواست سعد بن ابی وقاص، عثمان بن ابی العاص را امیر آنها قرار داد، چون او علاقه و حرص شدیدی به یادگیری اسلام و احکام آن داشت[۱۳].

این هیات تا توانستند مردم ثقیف را از جنگ و خونریزی ترساندند. مردم نیز پس از مدتی فکر کردن نزد اعضای هیأت آمدند و گفتند: ما قدرت مقابله با این مردم را نداریم. برگردید و هر شرطی را که می‌گوید قبول کنید و قبل از لشکر کشی او به اینجا با او صلح نامه‌ای امضا کنید. پیامبر (ص) به مغیره و ابوسفیان دستور داد تا بت لات را در طائف نابود کند. این بت موقوفات زیادی داشت. ابی ملیح، پسر عروه و قارب بن اسود پسر برادر عروه نزد رسول خدا (ص) آمدند و از پیامبر (ص) خواستند دویست مثقال طلایی را که عروه و اسود (هر دو به همان میزان بدهکار بودند از طلاهای بت لات بپردازند. پیامبر (ص) پرداخت بدهکاری عروه را پذیرفت و در ابتدا درباره اسود (چون او در حال کفر از دنیا رفته بود) نپذیرفت ولی با خواست پسرش قارب که گفت: مردم، بدهکاری او را از من می‌خواهند؛ پذیرفت و دستور پرداخت بدهی آن دو را به ابوسفیان و مغیره که مسئول نابودی بت لات بودند، داد. پس از نابود شدن بت به دست مغیره و برداشتن طلاهای وقف شده برای آن[۱۴]، ابوسفیان آنها را تحویل گرفت و به دستور پیامبر (ص) بدهکاری عروه و اسود را از آنها پرداخت[۱۵].[۱۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۶۶.
  2. سوره زخرف، آیه ۳۱؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۲۸۳.
  3. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.
  4. الاعلام، زرکلی، ج۵، ص۲۲۸.
  5. امتاع الاسماع، مقریزی، ج۶، ص۱۲۶.
  6. قدمی، مریم، مقاله «عروة بن مسعود ثقفی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۶۹-۲۷۰.
  7. السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۱۴؛ المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۹۸-۵۹۹؛ مناقب آل ابی طالب، ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۲۰۳.
  8. قدمی، مریم، مقاله «عروة بن مسعود ثقفی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۷۰-۲۷۲.
  9. جرش شهر بزرگی در یمن است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۲، ص۱۲۶.
  10. سیره ابن اسحاق، ابن اسحاق، ج۴، ص۱۲۱؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۸؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۸۱.
  11. امتاع الاسماع، مقریزی، ج۲، ص۸۴.
  12. سیره ابن اسحاق، ابن اسحاق، ج۴، ص۱۸۴-۱۸۵؛ المغازی، واقدی، ج۲، ص۹۶۸.
  13. المغازی، واقدی، ج۲، ص۹۶۸.
  14. المغازی، واقدی، ج۲، ص۹۷۰-۹۷۲.
  15. سیره ابن اسحاق، ابن اسحاق، ج۴، ص۱۸۷.
  16. قدمی، مریم، مقاله «عروة بن مسعود ثقفی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۲۷۲-۲۷۷.