عصمت موهبتی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت به دو قسم موهبتی و اکتسابی تقسیم می‌شود. عصمت اکتسابی یا اختیاری نوعی از عصمت است که در آن انسان با اختیار و اراده خود و با مبارزه با هوای نفسش، از گناه دوری می‌کند. اما در عصمت موهبتی یا ذاتی، انسان، به‌ واسطه وجود نیرویی که خداوند در او قرار داده، از گناه اجتناب می‌کند. متکلمان قائل به موهوبی بودن عصمت بوده و به واسطه آیات و روایات متعددی بر اثبات آن استناد کرده‌اند. در عین حال منافاتی میان موهوبی بودن عصمت با اختیار معصوم نمی‌بینند بلکه آن را فضیلتی برای معصوم نیز می‌دانند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳] با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴][۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶] متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸] پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹][۱۰]

اقسام عصمت

عصمت موهبتی و عصمت اکتسابی

عصمت اکتسابی یا اختیاری نوعی از عصمت است که در آن انسان با اختیار و اراده خود و با مبارزه با هوای نفسش، از گناه دوری می‌کند[۱۱] به خلاف عصمت موهبتی یا ذاتی که در آن انسان، به‌ واسطه وجود نیرویی که خداوند در او قرار داده، از گناه اجتناب می‌کند[۱۲][۱۳] به عقیده برخی عصمت ذاتی یا موهبتی بعد از تلاش و کوشش انسان و بعد از به دست آوردن عصمت اکتسابی به برخی از انسان‌‌‌ها داده می‌شود[۱۴]

درباره عصمت معصومان مباحث بسيارى از سوى دانشمندان علم كلام مطرح شده است آنچه نزد همه آنها مسلم شده است اينكه نيروى عصمت در انبيا و امامان اجبارى نيست، يعنى اين‌طور نيست كه آنها به پاكى مجبور باشند بلكه مانند همه مردم توانايى بر انجام گناه دارند ولى چون از يك طرف مفاسد و خطرات گناه را مى‌دانند و از سوى ديگر معرفت و شناخت آنها نسبت به خداوند متعال بسيار وسيع است به طورى كه هميشه خويشتن را در محضر خداوند مى‌بينند. از اين نظر با اراده و اختيار خويش گناه را ترك كرده و گرد آن نمى‌روند.

موهبتی بودن عصمت

شكى نيست كه عدالت و مراتب پايين عصمت (تقوا) از امور اكتسابى است و هر كسى كه از بند شهوت و بردگى نفس امّاره پيراسته باشد مى‌تواند آن را به دست بياورد. اما مراتب بالاى تقوا يا مرتبه كامل از علم و شناخت شكست‌ناپذير، اعم از علم به عواقب گناه يا درك عظمت و كمال خالق قابل اكتساب است يا نه؟

بى‌شك نخستين مرحله عصمت ـ مصونيت از گناه و خطا ـ كه از ولادت تا انتها با معصومان عليهم‌السلام است موهبت الهى است و آن مقدار عصمتى كه براى آنها لازم و ضرورى است تا نبوت آنها قابل پذيرش باشد نيز همين عصمت است. اما مراحل بعدى و درجه‌هاى عالى عصمت براى معصومان اكتسابى بوده كه در اثر مجاهدت‌ها، تحمل مصائب، انجام عبادت‌هاى ويژه حاصل مى‌شود، چنان‌كه مقام امامت را خداوند براى ابراهيم پيامبر كه معصوم هم بود بعد از موفقيت در امتحانات بسيار مشكل عنايت كرد، قطعا عصمت حضرت ابراهيم عليه‌السلام در اواخر عمر با مقام و عصمتشان در بدو ولادت مساوى نخواهد بود.

ادله قرآنی موهبتی بودن عصمت

از آيات قرآن كريم استفاده مى‌شود عصمتى كه به انبيا و ائمّه داده شده نوعى تفضّل و موهبت است كه تنها به افراد خاصى و در شرايط خاصى عطا شده است.

  1. اولين آيه‌اى كه دلالت بر موهبت مى‌كند اين است: ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ* وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الأَخْيَارِ[۱۵]؛ در اين آيه، پس از ذكر نام چند تن از انبياى الهى ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الأَيْدِي وَالأَبْصَارِ[۱۶] مى‌فرمايد ما آنان را با موهبت ويژه‌اى ـ كه يادآورى آخرت بود ـ خالص گردانيديم و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند. اين آيه ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم تعليل جمله ﴿أُولِي الأَيْدِي وَالأَبْصَارِ مناسب‌تر است و معناى آيه اين است كه گفتيم اينان صاحبان أيدى و ابصارند براى اين است كه ما آنان را به خصلتى خالص و غيرشوب خالص كرديم، خصلتى بس عظيم و آن عبارت است از ياد آخرت[۱۷]
  2. دومين آيه‌اى كه دلالت بر موهبت عصمت انبيا(ع) مى‌كند. آيه ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ[۱۸] است. خدای متعال از ميان فرشتگان، جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، ملك‌الموت را برگزيد و از ميان مردم، انبيا و اوصيا و از ميان انبيا، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمّد(ع) و از آنها حضرت رسول اكرم(ص) و از اوصياى اميرالمؤمنين و ائمّه(ع) را برگزيد[۱۹]. اين آيه از دو مطلب خبر مى‌دهد: يكى اينكه خدا دارای پيامبران است از جنس بشر و رسولانى از جنس ملك؛ دوم اينكه اين رسالت بدون قيد و شرط نيست كه هر طور شد رسول شود و هركس شد رسول باشد، بلكه آن كسى كه در تحت نظام اصطفاء قرار دارد رسول مى‌باشد و كسى را انتخاب مى‌كند كه صالح براى اين كار باشد[۲۰] و عصمت هم كه لازمه رسول مى‌باشد همراه با خود رسول برگزيده خداوند مى‌باشد به اين معنا كه خداوند افرادى را از ميان مردم به عنوان رسول اختيار مى‌كند و لازمه رسالت هم عصمت است اين‌طور نيست كه آنها را اختیار كند ولى عصمت را به آنها ندهد. در غير اين صورت رسالت بى‌معنا و لغو خواهد بود.
  3. سومین آيه‌اى كه بر موهبتى بودن عصمت دلالت دارد، آيه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۱] است. اين آيه بنابر نقل بسيارى از مفسّران درباره عصمت اهل‌بيت (ع) است. مراد از تطهير در آيه، زايل ساختن اثر و جنس به وسيله وارد كردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق، پس تطهير اهل‌بيت عبارت است از اينكه ايشان را مجهّز به ادراک حق كند. حق در اعتقاد، حق در عمل، پس معناى آيه اين مى‌شود خداوند سبحان مستمرا و دائما اراده دارد شما را به اين موهبت يعنى عصمت اختصاص دهد[۲۲]. بر اساس این آیه، اراده قطعى خداوند بر اين قرار گرفته كه اهل‌بيت (ع) از هرگونه رجس و پليدى و گناه پاک باشند و همين كه خداوند اراده كرده اينها معصوم باشند يعنى خداوند خود اين مقام (عصمت) را به آنها عطا كرده است.

عدم منافات عصمت موهبتی با اختيار

اينكه عصمت، موهبت الهى باشد نه به اين معناست كه خداوند به قهر و قصد مانع گناه آنهاست؛ بدین معنا که هر وقت آنها بخواهند گناه كنند، خداوند مانع مى‌شود و جلويشان را مى‌گيرد، بلكه اين موهبت به اين معناست كه آنها درجه ايمان بالاترى دارند و ايمان به هر اندازه كه زياد باشد خدا بيشتر به ياد انسان است. به عبارت ديگر، اراده الهى زمينه‌هاى توفيق را براى وصول به اين مقام والا فراهم مى‌سازد، ولى بهره‌گيرى و استفاده از اين توفيق به اراده خود آنان بستگى دارد. آيات قرآن هم به اختيارى بودن عصمت صحّه گذارده، آنجا كه مى‌فرمايد: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * قُلْ إِنِّيَ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۲۳]. صريح آيه اين است كه پيامبر اكرم(ص) از معصيت مى‌ترسد زيرا منجر به عذاب الهى در قيامت مى‌گردد و اگر قدرت بر معصيت نداشت چگونه ممكن است كه از معصيت خوف داشته باشد.

علاوه بر اين، عصمت خود از شئون علم است و اين منافات با داشتن اختيار ندارد چون اختيار از شئون مقام عمل است و معنايش اين است كه صدور فعل از جوارح و اعضا صحيح باشد و هم ترک فعل. و معلوم است كه علم قطعى به مفسده گناه كه مانع از صدور آن گناه از دارنده آن علم باشد منافات با اينكه دارنده آن علم مختار باشد ندارد. مثلاً كسى كه علم قطعى دارد به اينكه در اثر خوردن فلان سم مى‌ميرد، چنين عملى مانع قطعى او از خوردن سم است. ولى لازمه اين منع اين نيست كه خوردن سم از او محال باشد بلكه باز هم صدور و عدم صدور اين عمل از اعضا و جوارح او صحيح است هم مى‌تواند بخورد و هم مى‌تواند اجتناب كند. در نتيجه پس باز هم صحيح است كه به او بگوييم از خوردن سم اجتناب كن[۲۴].[۲۵]

جمع‌بندی

با توجه به آياتى كه ذكر شد عصمت يک موهبت الهى بوده كه خداوند به بعضى از انسان‌هاى لايق، بخشش مى‌كند، نه اينكه آنها چنين مقام و موقعيتى را به دست آورده باشند. البته اين بدان معنا نيست كه هيچ زمينه‌ای براى اعطاى عصمت وجود ندارد، بلكه عصمت پيامبران نياز به زمينه‌ها و مقدماتى دارد ولى بر فرض اين نيازمندى زمينه‌ها، خداوند عصمت را به آنها اعطا مى‌كند، نه اينكه ايشان را از روى استحقاق و تلاش‌هاى شخصى به آن مقام رسيده باشند. ضمن اينكه حفظ و نگه‌دارى اين مقام عصمت اجبارى نيست، بلكه اختيارى است؛ يعنى با علم و يقين و اراده شخصى خود گناه نمى‌كنند.

اينكه چرا خداوند مقام عصمت را به انبيا و ائمّه معصومان(ع) عنايت كرده به خاطر دو عاملی است كه كاملاً اختيارى است.

  1. مجاهدت‌هاى فردى و اجتماعى پيامبرانى مانند ابراهيم، يوسف، موسى(ع) و پيامبر گرامى(ص) پيش از بعثت كه زمينه را براى افاضه عصمت تشديد نموده و لياقت و شايستگى آنان را براى افاضه لطف آماده كرده است. جهاد آنان با نفس و چشم‌پوشى از حرام، همچنين جهاد آنان با كجى‌ها و بدى‌هاى جامعه، به روشنى ثابت مى‌كند كه هرگاه لطفى به نام عصمت در اختيار آنان قرار گيرد از آن در تهذيب فرد و جامعه بهره خواهند گرفت واين خود فضيلتى هم براى آنهاست.
  2. آگاهى خداوند از فعاليت‌هاى ثمربخش آنان در دوران رسالت و اينكه اين گروه پس ار ارتقاى به مقام نبوت با استقامت و پشتكار عجيب دست به اصلاح زده و در راه جهاد فردى و اجتماعى سخت كوشش خواهند نمود[۲۶].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: ﴿وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیصالمحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیصالحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷.
  12. سبحانی، الفکرالخالد، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۲۲۷-۲۳۷.
  13. رضوانی، علی اصغر، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص۵۳۰- ۵۳۸.
  14. دیانتی‌پور، نعمتی، «عصمت حضرت زهرا(س) الهی یا اکتسابی»، ص۱۰۸.
  15. «ما آنان را با موهبت ويژه‌اى ـ كه يادآورى آن سراى بود ـ خالص گردانيديم، و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند»، سوره دخان، آیه۴۶ و ۴۷.
  16. سوره صاد، آیه ۴۵.
  17. سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج ۱۷، ص ۲۱۱ـ۲۱۲.
  18. «خداوند از ميان فرشتگان و مردمان رسولانى برمى‌گزيند. هر آينه خدا شنوا و بيناست». سوره حج، آیه ۷۵.
  19. على بن ابراهيم قمى، تفسير قمى، ج ۲، ص۸۷.
  20. همان، ج ۱۴، ص۴۱۰.
  21. «خدا فقط مى‌خواهد آلودگى را از شما خداندان (پيامبر) بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  22. سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج ۱۶، ص ۳۱۲ـ۳۱۳.
  23. «بگو آيا غير خدا را به يارى و دوستى برگزينم؟ در صورتى كه آفريننده آسمان و زمين خداست و روزى مى‌بخشد و خود از طعام بى‌نياز است. بگو من مأمورم كه اول شخص كه تسليم حكم خداست باشم و البته از گروهى كه به خدا شرك‌آورند نباش. بگو من اگر نافرمانى خدا كنم از عذاب آن روز بزرگ سخت مى‌ترسم. سوره انعام، آیات ۱۴ و ۱۵.
  24. سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج ۱۷، ص۲۹۰ـ۲۹۱.
  25. موهبت عصمت از منظر آیات، محمد ناصری، نشریه معرفت، ش۱۴۹، ص۶.
  26. موهبت عصمت از منظر آیات، محمد ناصری، نشریه معرفت، ش۱۴۹، ص۶.