یمانی کذاب

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Saqi (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۷:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

اصل ظهور مردی از سرزمین یمن در آخرالزمان، مسلّم است و روایات متعددی نیز بر آن دلالت می‌کنند که برخی از آن‌ها معتبرند. این روایات، از پیامبر اکرم(ص)، امام علی(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام رضا(ع) و نیز تعدادی از صحابه، هم‌چون عمار یاسر نقل شده است؛ مثلاً امام صادق(ع) در روایت صحیحه‌ای در پاسخ به این سؤال که فرج شیعیان شما چه زمانی خواهد بود، فرمودند: «"وَ ظَهَرَ الشَّامِيُّ وَ أَقْبَلَ الْيَمَانِيُّ وَ تَحَرَّكَ الْحَسَنِيُّ وَ خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ"»[۱]. از نخستین کتاب‌های روایی که این روایات را ذکر کرده‌اند، می‌توان به مختصر اثبات الرجعة از فضل بن شاذان، کافی، الغیبة نعمانی، کمال‌الدین و تمام النعمة، الغیبة و امالی شیخ طوسی، و در منابع اهل سنت به صحیح بخاری، صحیح مسلم و الفتن نعیم بن حماد اشاره کرد. بی‌گمان تعدد این روایات و قدیمی بودن منابع آن و نیز وجود احادیث معتبر در میان مجموعه این روایات، جای هیچ‌گونه تردیدی در اصل این مسئله باقی نخواهد گذاشت. این مسئله آن‌قدر مسلم بوده که در طول تاریخ، افراد مختلفی با عنوان قحطانی (یمانی) دست به قیام زده‌اند. در ادامه به برخی از این افراد اشاره می‌شود:

  1. عبدالرحمن بن اشعث: مسعودی دراین‌باره می‌نویسد: از حوادث بزرگ عهد عبدالملک بن مروان، خلع او توسط عبدالرحمان بن اشعث بن قیس بن معدی کرب‌کندی در سال ۸۱ بود. چون لشکریان عبدالرحمان زیاد شدند و بسیاری از مردم عراق از رؤسای قبایل، قاریان و عابدان، به او پیوستند، عبدالملک را خلع کرد و مردم نیز عبدالملک را خلع کردند. این واقعه نزدیک اصطخر فارس به وقوع پیوست. وی پس از خلع عبدالملک خود را "ناصرالمؤمنین" نامید و مدعی شد که همان قحطانی است که اهل یمن در انتظار اویند؛ همو که زمام‌داری را به اهل یمن باز می‌گرداند[۲].
  2. یزید بن ملهب: فخر رازی علاوه بر ابن‌اشعث، از یزید بن ملهب نیز به عنوان کسی که مدعی قحطانی موعود است، یاد می‌کند[۳].
  3. عبدالرحمن بن محمد: ابن خلدون در ضمن حوادث مربوط به قرن چهارم هجری می‌نویسد: آن‌گاه که المظفر (بن محمد بن عبدالله بن عامر) مُرد، برادرش عبدالرحمان جانشین او (وزیر هشام بن الحکم، المؤید بالله) شد و ملقّب به "الناصر لدین الله" گردید. وی راه پدر و برادرش را در پیش گرفت و مانند آن دو، خلیفه وقت، هشام را از تصرف در امور منع می‌کرد و با او مستبدانه رفتار می‌نمود و او را در فرمان‌روایی دخالت نمی‌داد. سپس از هشام خواست که وی را ولی‌عهد خود معرفی کند...، و هشام نیز چنین نوشت:... امیرالمؤمنین بر آن شد تا ولی عهدش قحطانی باشد؛ همو که عبدالله بن عمر بن العاص و ابوهریره درباره‌اش از پیامبر(ص) چنین نقل کرده‌اند: "لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ من قَحْطانَ يَسُوقُ النّاسَ بعَصاهُ"[۴]؛ قیامت برپا نمی‌شود تا این‌که مردی از قحطان که مردم را با عصایش رهبری می‌کند، خروج نماید[۵].
  4. عبدالرحیم بن عبدالرحمان: ابن خلدون در جایی دیگر ضمن بیان حوادث مربوط به قرن هفتم می‌نویسد: عبدالرحیم بن عبدالرحمان بن الفرس که از طبقه علمای اندلس بود، روزی در مجلس منصور حاضر شد. سخنی تند بر زبان راند و پس از آن از مجلس خارج شد و مدتی مخفیانه زندگی کرد. پس از مرگ منصور، در منطقه "کزوله" ظاهر شد و ادعای امامت کرد و مدعی شد که همان قحطانی است که پیامبر(ص) درباره‌اش فرموده: "قیامت برپا نمی‌شود تا این‌که مردی از قحطان (یمن) قیام کند و مردم را با عصایش رهبری نماید و زمین را هم‌چنان‌که پر از ظلم شده از عدل سرشار سازد." ناصر بن منصور سپاهی را به سوی او روانه کرد. عبدالرحیم در این نبرد پس از شکست، کشته شد و سرش به مراکش فرستاده و در آن‌جا به دار آویخته شد[۶].
  5. احمد حسن یمانی: نظر به این‌که این جریان مدتی است دست به تبلیغات وسیعی زده و برخی از انسان‌های ساده‌لوح را به خود جذب کرده است، بجاست درباره آن به صورت مفصل‌تر گفت‌وگو شود. این جریان که تحت عنوان احمد حسن الیمانی وصی و فرستاده امام مهدی(ع) در اواخر سال‌های حاکمیت صدام بروز کرد، پس از سقوط او با کمک برخی از باقی‌مانده‌های رژیم بعث، تشکیلات وسیعی را در مناطقی هم‌چون نجف، کربلا، ناصریه و بصره به راه انداخت. مؤسس جریان، شخصی به نام احمد حسن گاطع از قبیله صیامر، در حدود سال ۱۹۷۳ میلادی در منطقه‌ای به نام هویر از توابع شهرستان زبیر از استان بصره متولد شد. وی در سال ۱۹۹۹ از دانشکده مهندسی نجف فارغ‌التحصیل شد و مدتی در حوزه شهید سید محمد صدر تلمذ نمود. بنابر نقل موثق، برادر وی از نیروهای بعثی بود[۷].
  1. هنگامی‌که شامی ظاهر شود و یمانی آشکار گردد و حسنی جنبش خود را آغاز کند، صاحب این امر از مدینه به سمت مکه برود؛ الکافی، ص۲۲۵، ح۲۸۵. (سند این روایت به صورت زیر است: "مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ". درباره وثاقت محمد بن یحیی نک: رجال النجاشی، ص۳۵۳؛ درباره وثاقت احمد بن محمد نک: همان، ص۸۲؛ درباره وثاقت ابن محبوب نک: رجال الطوسی، ص۳۳۴؛ درباره وثاقت یعقوب السراج نک: رجال النجاشی، ص۴۵۱).
  2. التنبیه و الاشراف، ص۲۷۱.
  3. المحصول، ج۴، ص۳۴۸.
  4. صحیح البخاری، ج۴، ص۱۵۹.
  5. تاریخ، ج۴، ص۱۴۸.
  6. تاریخ، ج۶، ص۲۵۰.
  7. آیتی، نصرت‌الله، تأملی در نشانه‌های حتمی ظهور، ص ۴۹ - ۵۲.