نادانی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۳۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نادانی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • نادان به‌ معنای کم‌عقل و بی‌خرد، فردی است که نتوانسته است از استعدادهای وجودی خویش (که مهم‌ترین آن عقل و تجربه است) بهره گیرد. وجود افراد نادان در جامعه امری اجتناب ناپذیر است. از این‌رو پدیده نادانی در اجتماع امری مشهور است. افراد نادان دارای ویژگی‌ها و مشخصاتی هستند که امام علی (ع) به بیان برخی از آن‌ها پرداخته و مردمان را به شناخت آن‌ها آگاه ساخته و از معاشرت با آن‌ها پرهیز داده است[۱].
  • امام (ع) در یک تقسیم‌بندی کلی مردمان را به سه دسته تقسیم می‌کند: مردم سه گروه‌اند: عالِم ربانی، دانشجوی در راه نجات (که در جست‌وجوی علم سودمند است) و فرومایگانی که هر فریادگری را پاسخ گویند و از هرسو که باید آید روان شوند، از نور دانش بهره نگیرند و به پایگاه محکمی پناه نبرند[۲]. گروه سوم از مردم به دلیل بی‌بهرگی از دانش و پیروی بدون اندیشه، کم‌خرد و نادان باقی می‌مانند. آن‌ها به دلیل‌ بهره نگرفتن از خرد و دانایی دارای مشخصاتی هستند که در بیان امام (ع) به برخی از آن‌ها اشاره شده است[۳]:
  1. نادان در وطن خویش غریب است، زیرا روش و سلوک او در جامعه به‌گونه‌ای است که دیگران میل و رغبتی به انس با او ندارند و گاه نسبت به او حس نفرت خواهند داشت. از این‌رو فرزند خویش را از دوستی با شخص نادان بازمی‌دارد[۴].
  2. نادان متکبر است، زیرا خود را عاقل‌ترین مردم می‌پندارد، در حالی‌که از عقل بهره چندانی نبرده است.
  3. نادان عیب‌جوست، اما عیوب خویش را نمی‌بیند و از آن‌ها آگاهی ندارد: ... آن‌که به زشتی‌های مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد، سپس چنان زشتی را برای خود روا دارد، نادان است و چون و چرایی در نادانی او نیست[۵][۶].
  • نادان در حالی‌که خود موجب قطع نیکی است، اما توقع دارد مردمان از او تشکر کنند. نادان به مردمان از روی نادانی بدی می‌کند، اما توقع نیکی از آنان دارد. نادان صفتی را بد می‌شمارد، اما خود دارای آن صفت است. نادان کنترل زبان خویش را در اختیار ندارد. و هر آنچه به ذهنش خطور می‌کند بی‌آن‌که بیندیشد بر زبان جاری می‌سازد. نادان راز دیگران را افشا می‌کند. نادان در کارهایش همواره خلل و نقص وجود دارد و هرگز کاری را تمام و کمال انجام نمی‌دهد[۷].
  • امام (ع) مردمان را از پیوند و نزدیکی با نادانان برحذر می‌دارد، زیرا نادان شناخت درستی از موقعیت‌ها و سود و زیان‌ها ندارد. در نتیجه گاه می‌خواهد سود برساند، اما زیان می‌رساند[۸]. به‌دلیل عدم شناخت، زشتی‌ها را زیبا می‌بیند و زیبایی‌ها را زشت می‌انگارد و سعی بر این دارد که آن‌ها را آن‌گونه که می‌بیند نزد دیگران جلوه دهد[۹]. مدارا کردن با نادان، انسان را به رنج و زحمت می‌اندازد و موافقت کردن با او موجب نابودی انسان است، زیرا او کاری می‌کند که به ضرر دنیا و آخرت است. مخالفت با او موجب آزار است، چون ممکن است به سبب نادانی و تکبری که گریبان‌گیر اوست به آدمی آسیب برساند و از طرفی برای انسانی که قرار رفاقت با کسی می‌گذارد، مخالفت با رفیق شایسته نیست و هم‌صحبتی با او سخت و دشوار است[۱۰].

جهل بسیط و مرکب

  • جهل، هرچند امر عدمی است؛ به اعتبار عدم مضاف، از احکام وجود برخوردار است، و به دو نوع "جهل بسیط" و "جهل مرکب" تقسیم می‌‌شود. هر کدام از این دو جهل نتایج و متفرعات خاص خود را در مباحث اعتقادی و اخلاقی دارد.
  • "جهل بسیط"، آن است که انسان چیزی را نمی‌داند، ولی خودش می‌داند که نمی‌داند. این‌گونه جهل زود برطرف می‌‌شود؛ زیرا وقتی که انسان چیزی را نداند، و بداند که نمی‌داند در مقام دانایی آن بر می‌‌آید، و یا لااقل به حرف دیگران گوش می‌دهد و چنانچه حقیقت را یافت، می‌‌پذیرد. ابتلای این جهل خطر چندانی ندارد.
  • ولی "جهل مرکب"، آن است که انسان چیزی را نمی‌داند، ولی نمی‌داند که نمی‌داند. این‌گونه جهل، علاج‌ناپذیر است؛ چون غرور او اجازه نمی‌دهد که جهل او برطرف شود[۱۱].
  • خوب است که انسان یا ساده باشد و یا عاقل و فهمیده کامل. معمولاً آدم‌های ساده، خودشان هم از سادگی خود اطلاع دارند؛ ولی افراد نیم زرنگ که در بعضی موارد زرنگ هستند، خیال می‌‌کنند که خیلی زرنگاند و همواره کارهای خود را خردمندانه می‌دانند.
  • غزالی جمله‌ای دارد که می‌‌گوید: وجود ناقصِ همه چیز از عدم محض بهتر است، جز علم و دانش. بر اساس این جمله، انسان هر مقدار از مال و ثروت و سلامتی و... بهره‌مند باشد، از آنکه هیچ نداشته باشد بهتر است؛ ولی علم و دانش این‌گونه نیست. انسان کم سواد، از بی‌سواد بدتر است؛ زیرا خیال می‌‌کند خیلی باسواد است؛ لذا هیچ‌گاه دنبال تکمیل آن نمی‌رود[۱۲].
  • به نظر ملاصدرا، علم هم مانند جهل دو نوع است: "علم بسیط"، یعنی علم کسی که می‌داند؛ ولی نمی‌داند که می‌داند و "علم مرکب"، که ترکیب از دو علم است: یکی علم به چیزی و دیگری علم به علم[۱۳][۱۴].

جاهل قاصر و مقصر

قاصر در فرهنگ مطهر

“قاصر”، یعنی کوتاه و “مقصّر” یعنی کوتاهی کننده. اگر کسی چیزی را نمی‌دانست و یا جرمی را مرتکب شد، یک وقت علّت این کار قصور یعنی دست‌نارسی و کوتاهی است، یعنی او تقصیر ندارد، مقصّر نیست و راهی غیر از این نداشته است[۱۵]؛ و یک وقت او مقصّر است و آن، وقتی است که انسان یک چیزی را دانسته و فهمیده، امّا به خاطر هواپرستی و نفس‌پرستی، علی‌رغم آنچه خودش می‌داند و می‌فهمد عمل می‌کند[۱۶].[۱۷]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

  1. دانشنامه نهج البلاغه ج۲
  2. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۵۲.
  2. «فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۳۹
  3. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۵۳.
  4. «وَ الْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيبٌ مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ... وَ قَطِيعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ»؛ نک: نامه ۳۱
  5. َ«مَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ [غَيْرِهِ] النَّاسِ فَأَنْكَرَهَا، ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ، فَذَلِكَ الْأَحْمَقُ بِعَيْنِهِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۴۱
  6. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۵۳.
  7. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۵۳.
  8. «وَ قَطِيعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱
  9. نهج البلاغه، حکمت ۲۹۹
  10. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۵۳.
  11. سبب آنکه آن را مرکب نامیده‌اند، این است که در آن دو جهل نهفته است، جهل اول، اینکه آدمی چیزی را برخلاف آنچه حقیقت است معتقد باشد؛ در حالی که حقیقت امر بر او مجهول مانده است. جهل دوم، اینکه باور کند اعتقاد او عین صواب است. (تهانوی، موسوعة کشاف: اصطلاحات الفنون و العلوم، واژه «جهل»)
  12. مطهری، آشنایی با قرآن، ج۱ و ۲، ص۱۵۷.
  13. صدرالمتألهین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج۱، ص۱۱۶.
  14. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۰۴-۱۰۵.
  15. مثلاً شما یک دهی را در میان کوه‌های دورافتاده که کمتر پای مردم شهری به آنجا می‌رسد و کمتر پای مردم به آنجا به شهر می‌رسد در نظر بگیرید. اگر در آنجا از یک جوان مثلاً بیست ساله، یکی از مسائل شکیات با سهویات یا مسأله‌ای در باب روزه با خمس بپرسید می‌بینید خیره به شما نگاه می‌کند که این چه می‌گوید؟ چه بسا هست که این مسائل اساساً در عمرش به گوش او نخورده و اصلاً متوجه نشده که چنین چیزهایی هم هست، به یک چنین آدمی «قاصر» می‌گویند چون این بیچاره تقصیری ندارد، از اولی که چشم به این دنیا باز کرده خودش را در همین محیط دیده، در خانواده‌ای بود که در آن اصلاً نماز و روزه‌ای وجود نداشته، تا وقتی که بزرگ شده و به سن بلوغ رسیده است و بعد دنبال همان کاری رفته که پدر و مادرش رفته بودند؛ که او را آگاه کند. از نظر قوانین به اصطلاح مدنی و دولتی هم، دولت مؤاخذه از یک چنین افرادی را ندارد، زیرا او چیزی نمی‌داند و اساساً اسم «قانون مدنی» هم در عمرش به گوشش نخورده است.
  16. آشنایی با قرآن، ج۴، ص۱۴۴.
  17. محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، فرهنگ مطهر، ص ۶۲۵.