غزوه بنیقریظه
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل غزوه بنیقریظه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
غزوه بنیقریظه، سومین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه است که در سال پنجم هجرت اتفاق افتاد[۱]. یهودیان بنیقریظه، بنینضیر و بنیقینقاع از همپیمانان پیامبر(ص) به شمار میرفتند[۲] که هر سه قبیله، پیمان شکستند.
براساس پیمانی که پیامبر(ص) با یهودیان منعقد کرده بود، آنان حق هیچگونه فعالیتی علیه پیامبر(ص) و مسلمانان را نداشتند[۳].
نقض پیمان بنیقریظه
در جریان جنگ خندق، بعد از استقرار قریش نزدیک مدینه، ابوسفیان بن حرب از حُیّ بن اخطب خواست نزد یهودیان بنیقریظه برود و آنان را به پیمانشکنی و همکاری با سپاه قریش وادار کند. حُیّ بن اخطب سراغ کعب بن اسد رئیس قبیله بنیقریظه رفت. ابتدا کعب بن اسد، او را به حضور نپذیرفت و از پیمانشکنی با محمد(ص) هراس داشت؛ اما حیّ بن اخطب او را به نقض پیمان با پیامبر(ص) متقاعد کرد[۴]. خبر به رسول خدا(ص) رسید، حضرت سعد بن معاذ و سعد بن عباده را فرا خواند و آنان را برای اطلاع از صحت و سقم خبر، راهی قلعه بنیقریظه کرد. آن دو پس از مواجهه با بنیقریظه، به نقض عهدشان پی بردند و رسول خدا(ص) را به صورت محرمانه از موضوع با خبر کردند[۵].
انتشار پیمانشکنی بنیقریظه به شدت، روحیه مسلمانان را به هم ریخت و آنان را مضطرب کرد[۶]. این ترس و اضطراب مسلمانان در آیه 10 سوره احزاب به خوبی به تصویر کشیده شده است: ﴿إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾[۷].
حضرت محمّد(ص) برای کاستن از شدت خوف مسلمانان، سلمة بن اسلم را با دویست رزمنده و زید بن حارثه را با سیصد رزمنده بر حفاظت مدینه گماشت که آنان نیز تکبیر گویان تا صبح از مدینه محافظت میکردند[۸].[۹]
محاصره بنی قریظه و تسلیم شدن آنها
بعد از پایان جنگ خندق، پیامبر(ص) به دستور خداوند، سپاهی را به پرچمداری علی بن ابیطالب (ع) به سمت قلعههای یهودیان بنیقریظه فرماندهی کرد[۱۰]. پیامبر(ص) لوای خود را به ایشان سپرد. سپس به بلال امر فرمود تا ندا دهد مسلمانان نماز عصر را جز در محله بنیقریظه به جا نیاورند[۱۱]. بعد از مدتی، قلعهها محاصره شد. محاصرهای که ۱۵ روز[۱۲] و بنا بر نقلی دیگر ۲۵ روز به طول انجامید[۱۳]. سرانجام یهودیان بنیقریظه، خواستار مذاکره و صلح با مسلمانان شدند.
یهودیان بنیقریظه که در محاصره شدیدی بودند و همه راهها را به روی خود بسته میدیدند، از "ابیلبابه بن عبدالمنذر" به عنوان خیرخواهی، درخواست مشورت کردند[۱۴]. ابیلبابه بن عبدالمنذر از مسلمانان بود و همراه خانوادهاش نزد یهودیان بنیقریظه زندگی میکردند. او از همپیمانان یهود به شمار میرفت. وی به آنان گفت: "اگر تسلیم شوید، بدانید که حکم پیامبر(ص) درباره شما (با اشاره به گردن خویش) این است"؛ ولی از گفته خود پشیمان شد[۱۵]. ابیلبابه بن عبدالمنذر در حالی که ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون﴾ میخواند و با خود میگفت: "به خدا و رسولش خیانت کردم" از قلعه بنیقریظه بیرون آمد[۱۶]. او بدون اینکه پیش رسول خدا(ص) برود به مسجد رفت و خود را با طناب به ستونی بست تا یا بمیرد یا خداوند، توبهاش را بپذیرد[۱۷]. یهودیان در امر خود به مشورت پرداختند. برخی پیشنهاد مسلمان شدن و برخی دیگر پیشنهاد جزیه را مطرح کردند؛ امّا هیچ کدام مورد قبول واقع نشد[۱۸]. سرانجام یهودیان بنیقریظه که ترس شدیدی سراسر وجودشان را فرا گرفته بود[۱۹]، حکم پیامبر(ص) را پذیرفتند و تسلیم شدند[۲۰].
حکم بنی قریظه
پیامبر(ص) "محمد بن مسلمه" را بر آنان گمارد، سپس مردانشان را با کتف بسته در محلی نگه داشتند، زنان و بچهها را نیز در گوشهای دیگر جمع کردند آنان "عبدالله بن سلام" را مسئول آنان قرار دادند و کالاها، اثاث، لباسها و تمام سلاحها را گردآوری کردند. بیش از ۱۵۰۰ شمشیر، ۳۰۰ زره، ۲۰۰۰ نیزه و ۱۵۰۰ سپر جمعآوری شد. احشام بسیاری نیز در میان غنایم وجود داشت[۲۱]. قبیله "اوس" که در دوران جاهلیت از همپیمانان بنیقریظه به شمار میرفت، اعتراض کردند و به پیامبر(ص) گفتند: همانگونه که یهودیان بنیقینقاع را به عبدالله بن ابی منافق بخشیدی، یهودیان بنیقریظه را نیز بر ما ببخش و همانند بنینضیر، بر آنان حکم کن تا پس از تسلیم سلاحها و املاک از مدینه بیرون بروند". پیامبر(ص)، نتیجه را بر حکمیت "سعد بن معاذ" ـ بزرگ اوسیان ـ واگذار کرد؛ معترضان نیز استقبال کردند[۲۲]. سعد بن معاذ در حالی که مجروح بود، حکم به قتل جنگجویان، اسارت زنان و تقسیم اموال بنیقریظه کرد[۲۳]. بدین ترتیب، جمعیتی بالغ بر ۷۵۰ نفر[۲۴] و به نقلی بین ۸۰۰ ـ ۹۰۰ نفر[۲۵] از یهودیان بنیقریظه به جرم خیانتشان گردن زده شدند. پیامبر(ص) درباره حکم سعد بن معاذ فرمود: "به تحقیق به حکم خداوند متعال حکم کرد، حکمی که از فراز آسمانهای هفتگانه مشخص شده بود"[۲۶].
رسول خدا(ص) در طول محاصره بنیقریظه، "ابن اممکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه، انتخاب کرده بود[۲۷].[۲۸]
جستارهای وابسته
منابع
- میرزایی، عباس، غزوه بنیقریظه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
- عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
پانویس
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه بنیقریظه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۰-۱۴۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۰- ۲۲۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۴-۴۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵- ۴۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۱-۵۷۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۹.
- ↑ «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید» سوره احزاب، آیه ۱۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۶.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه خندق، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۴-۱۷۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۸۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۶-۵۰۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۵.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه بنیقریظه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۰-۱۴۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۹-۵۱۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۶-۵۸۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۱۲.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.
- ↑ میرزایی، عباس، غزوه بنیقریظه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۴۰-۱۴۲.