مقدمه

وی منسوب به غنی از قبیله اَعصر بن سعد بن قیس بن عیلان است[۱]. نام پدرش مشخص نیست. درباره وی گزارش شده است که ام اسحاق همراه برادرش اسحاق از مکه به مدینه هجرت کردند. در میانه راه اسحاق یادش آمد که آذوقه سفر نیاورده است. به خواهرش گفت: منتظر باش تا به مکه برگردم. ام‌اسحاق گفت: می‌ترسم همسر فاسق من، تو را بکشد. اسحاق به مکه آمد. پس از سه روز، شخصی از مکه بر ام‌اسحاق گذشت و گفت: چرا اینجا نشسته‌ای؟ گفت: منتظر برادرم اسحاق هستم. پاسخ داد: اسحاقی برای تو نیست؛ همسر فاسقت او را پس از آنکه از مکه خارج شد، کُشت. ام‌اسحاق گوید: من استرجاع گویان و گریه‌کنان، وارد مدینه شدم. رسول خدا (ص) در خانه همسرش حفصه دختر عمر، در حال نشسته وضو می‌گرفت. گفتم: ای رسول خدا (ص) پدر و مادرم فدای تو باد! برادرم اسحاق به شهادت رسید. من محو جمال وضو گرفتن رسول خدا (ص) بودم و یک لحظه از حضرت غافل شدم[۲]. گفتنی است که روایت مزبور از طریق بشار بن عبدالملک مزنی روایت شده و ابن معین او را تضعیف کرده است[۳][۴]

منابع

پانویس

  1. سمعانی، ج۴، ص۳۱۵.
  2. ابو نعیم، ج۱، ص۳۵۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۰۴.
  3. ابن ابی حاتم، ج۲، ص۴۱۵.
  4. مرادی‌نسب، حسین، مقاله «اسحاق غنوی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۴۲.