مقدمه

درست در زمانی که کار دعوت در مکه و نواحی آن در ظاهر به بن بست رسیده بود گروهی از مردم یثرب در سال یازدهم بعثت[۱] به دیدار پیامبری شتافتند که سال‌ها بود وصفش را شنیده بودند.

محتوای آیین اسلام و قدرت نفوذ خاتم رسولان (ص)، به ایمان آوردن شش تن از خزرجیان در "عقبه" منی انجامید. در سال دوازدهم بعثت، از یثرب، دوازده تن مسلمان که از "اوس" و "خزرج" بودند[۲]، برای دیدار مجدد با حضرت به مکه رفتند و دعوت آن بزرگوار را که نویدبخش صداقت، صلح، آرامش و پرهیزگاری بود با این مفاد پذیرفتند:

  1. شرک نورزند؛
  2. دزدی و زنا نکنند؛
  3. فرزندان خود را نکشند و در امور خیری که پیامبر (ص) دستور می‌دهد از او اطاعت کنند. این بیعت به "بیعه النساء" مشهور است[۳].

در سال سیزدهم هجرت، هنگام حج، هفتاد و سه مرد و دو زن در عقبه گرد آمدند. پیامبر (ص) همراه عمویش عباس بن عبدالمطلب با نمایندگان مدینه بر این پیمان بیعت کردند که با دشمن او دشمن و با دوست او دوست باشند که آن را "بیعه الحرب" نامیدند[۴].

هنگام بازگشت، پیامبر (ص) ۱۲ نقیب برای انجام برنامه‌های تبلیغی برای آنان برگزید[۵]. با روند رو به رشد نفوذ اسلام در "یثرب" از یک سو و افزایش فشار و آزار مشرکان، خاتم انبیا (ص) جز ناتوانان، بیماران و محبوسان، تمام مسلمانان مکی و انصار مهاجر را از مکه به یثرب فرستاد[۶].

قریش با اطلاع از ایجاد پایگاه در مدینه، درصدد قتل پیامبر (ص) برآمدند و برای آنکه بنی‌هاشم از خون‌خواهی او درگذرد و به گرفتن خون بها راضی شوند، تصمیم گرفتند از هر قبیله، جوانی برگزینند تا همگی به یکباره، حضرت را به قتل برسانند[۷]. پیامبر (ص) در شب عملی کردن توطئه، علی (ع) را در بستر خود خوابانید[۸] و خود با ابوبکر بن ابی‌قحافه در غار نزدیک مکه به نام "ثور" توقف و سپس به یثرب مهاجرت کرد[۹].

سال اول هجرت

سال دوم هجرت

سال سوم هجرت

سال چهارم هجرت

سال پنجم هجرت

سال ششم هجرت

سال هفتم هجرت

سال هشتم هجرت

سال نهم هجرت

سال دهم هجرت

منابع

پانویس

  1. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۳۴.
  2. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۵۰.
  3. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹.
  4. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵۴.
  5. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.
  6. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۸.
  7. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۷۱-۳۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲.
  8. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۵۱-۵۲.
  9. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۱۷ ـ ۱۸.