بحث:اصحاب الجنه در قرآن
مقدمه
سوره قلم که در شمار سور سومین سال مکی است از آیه ۱۷ تا ۳۳ به قصه أَصْحَابُ الْجَنَّةِ اشاره میکند، لکن اشخاص ایشان را نام نمیبرد.
در تفسیر صافی مسطور است که اصحاب الجنه ده تن بودند از بنی اسرائیل. بستانی در نه میلی صنعا داشتند. نگارنده معتقد است که چون در خلال این آیات کلمه «حرد» که واژه یمنی است به معنی قصد یا منع وجود دارد میبایست واقعه مربوط به یمن باشد و چون جنت به لفظ معرفه ذکر شده مسلما اهل مکه به آن آشنا بودهاند و شاید آشنا بودن آنان موجب شده که از اشخاص این واقعه نامی به میان نیاید در عین حال حادثه بسیار ساده و عادی است و از جانب دیگر سبک قرآن مقتضی آن است که از اشخاص جز در موارد استثنائی نامی برده نشود. مفسرین نوشتهاند در این آیات نخست از ابتلاء مردم مکه به قحط و خشکسالی گفتگوئی شده و به عنوان تمثیل قصه اصحاب الجنه ذکر گردیده است.
مفاد آیات قرآنی این است: «صاحبان آن بستان با هم سوگند یاد کردند که بامدادان بستان خود را بچینند و در سخن خود استثناء نیاورند (به زعم مفسرین انشاءالله نگفتند. شاید مراد از عدم استثناء رعایت نکردن سهم فقراء و حقوق الله باشد لکن قول اول ارجح است). باهم همداستان شدند که صبح زود به بستان بروند و از ورود مسکینان بدان باغستان ممانعت کنند چون سوء نیتی چنین داشتند بوستان شبانگاه دچار صاعقه شد و همه میوهها و برگها سیاه گردید و بر زمین فرو ریخت به قسمی که چون صاحبان بستان بامدادان وارد باغ شدند زمین باغ خود را مانند شب دیجور سیاه و تاریک دیدند و پنداشتند که راه گم کردهاند. بهترین ایشان گفت چرا خدای را تسبیح و تقدیس نکنیم؟ آنگاه یکدیگر را بر نیت بد خویش ملامتها کردند و بر کرده خود تأسفها خوردند و به ستمکاری خود اقرار آوردند بالاخره امیدوار شدند که خداوند بستانی بهتر به ایشان عطا خواهد فرمود».
بعضی از مفسرین را عقیده بر آن است که ایشان بهشت اخروی خواستند و خدا توبه ایشان را پذیرفته است و آنان را در قیامت به بهشت خواهد برد. جمعی دیگر را عقیده آن است که بستانی دیگر خواستند و حق تعالی بدیشان عطا فرمود. عدهای گفتهاند که بستان متعلق به مرد صالحی بوده است و وارثان از حق مساکین منع کردهاند. نظیر این واقعه در سوره کهف از آیه ۳۱ تا ۴۱ ذکر شده است و مفاد آن آیات چنین است: «دو مرد بودند که یکی از ایشان را دو بستان بود (در بعضی از تفاسیر مسطور است که دو مرد با هم برادر بودند یکی کافر و دیگری مؤمن. برادر مؤمن یهودا نام داشت و برادر کافر قطروس نامیده میشد. نگارنده در قاموس کتب مقدس هر چند جستجو کرد شخصی را که قطروس نامیده شود به دست نیاورد و شاید فطروس باشد) این دو بستان میوههای فراوان داشت و درختان تاک و نخل سرتاسر آن را گرفته و در سایه درختان جویباری صاف و روشن روان بود. این دو مرد با هم برای تفریح به بستان وارد شدند. صاحب بستان به دوست خود گفت: گمان ندارم که این بستانها هرگز ویران گردد یا میوه آن پایان پذیرد. وی به رفیق یا برادر خود کبر و غرور میفروخت و کثرت مال و حشم و عزت خویش را به چشم او میکشید و معتقد بود که در برابر فقراء و مساکین مسئول نیست و عزت و حشمت او پایان نخواهد داشت زیرا میپنداشت که قیامتی بر پای نشود و به فرض این که رستاخیزی باشد باز وی که در دنیا عیش و نشاطی میداشته و از حال دیگران بیخبر میزیسته در آن جهان هم بهتر از دیگران خواهد زیست. رفیق وی معتقداتی بر خلاف او داشت، او به خدای یگانه و قیام رستاخیز معتقد بود و هیچ کس و هیچ چیز را با خدا شریک نمیدانست. وی را اندرز میداد که به مشیت و خواست خدا معتقد باشد و همه حرکات و سکنات را از اراده او ناشی بداند. با وجود قلت مال، امیدوار بود که خدا به او نعمتهائی بهتر از آن دو بستان عطا فرماید. رفیق کافر خویش را انذار میکرد تا به نعمت و جاهی که دارد غره نشود چه ممکن است بستانهای وی دچار بلای آسمانی گردد یا آب فرو خشکد. روزی مرد مغرور برای تفرج در بستان خویش آمد و دید که بستان وی هموار شده است و از درخت و میوه اثری بر جای نیست. انگشت ندامت به دندان گزید و گفت: کاش به پروردگار خویش شرک نمیورزیدم. آری هیچ یک از افراد خدم و حشم که به آنان میبالید نتوانستند به او یاری دهند و از هیچ جانب به او مدد نرسید».
پیش از این آیات پس از داستان اصحاب کهف، قرآن کریم صریحا از ترک استثناء و عدم تعلیق امور به مشیت خدای یگانه به موجب آیه ۴۲ نهی فرموده است: وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا * إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ [۱].[۲]
پانویس
- ↑ «و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود * مگر آنکه خداوند بخواهد»» سوره کهف، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص145-147.