مقدمه

منذریان را از تبار لخمیان ذکر کرده‌اند. آنان اصالتی یمنی داشتند و همراه برخی دیگر از قبایل یمنی به عراق مهاجرت کردند تا آنکه مورد توجه دربار ساسانی قرار گرفته‌اند[۱]. آنان از اواخر قرن سوم پس از میلاد بر حیره و سرزمین‌های مجاور آن حکومت می‌کردند. دولت حیره همچون سدّی بین صحرا و متصرفات ایران قرار گرفته بود. پادشاهان آن از یک طرف، مانع نفوذ بیابانی‌ها به سرزمین ساسانی بودند و از طرفی به پاری ایرانیان، با غسّانیان متحد امپراتوری روم، می‌جنگیدند.

از مشاهیر ملوک حیره، "نعمان بن منذر" است. او از سوی پادشاه ایران، حاکم حیره شد[۲]. حُسن تدبیر و عملکرد بجا و شایسته‌اش، اعتماد دربار ایران را به خود جلب کرد تا حدی که یزدگرد اول پسرش بهرام را بدو سپرد تا او را بپرورد و آداب شاهی بیاموزد[۳].

درخشان‌ترین دوران حکومت "مناذره" عصر "منذر بن نعمان" است. در این زمان، منذریان به اوج قدرت خود رسیدند[۴]. نفوذ وی در دربار ایران به حدی بود که بعد از مرگ یزدگرد، موبدان ایران ناچار شدند، نظر او را در به حکومت رسیدنِ بهرام، پذیرا باشند[۵].

کثرت استعمال نام "منذر بن ماء السماء" در اشعار جاهلی، حکایت از آن دارد که حیره، دوران درخشانی را در زمان حکومت او تجربه کرده است[۶]. وی در ابتدای حکومتش، روابط تیره‌ای با قباد، شاه ایران داشت که احتمالاً، علتش، مزدکی شدنِ قباد بود[۷]. قباد، او را از حکومت برکنار و "حارث بن عمرو کندی" را جانشین کرد[۸]. طولی نکشید که "انوشیروان" به حکومت رسید، ورق برگشت و منذر، دوباره به حکومت رسید. منذر، حارث و پنجاه تن از بزرگان خویشاوندش را کشت[۹].

مرگ حارث، قدرت کندیان را در عراق در هم شکست. منذر با تفرقه‌افکنی بین فرزندان حارث، اسباب جنگ و خونریزی را بین آنان فراهم آورد. مرگِ فرزندان حارث، فرجام کار دولت "کنده" را رقم زد[۱۰].

منذر، جنگ‌های پیروزمندانه بسیاری با رومیان و غساسنه انجام داد تا اینکه سرانجام در سال ۵۵۴ م در نبرد "یوم حلیمه" مغلوب حارث؛ امیر قدرتمند غسانی شده، کشته شد[۱۱]. آخرین امیر قدرتمند آل‌منذر، "نعمان سوم" ملقب به "ابوقابوس" است[۱۲].

او اولین مسیحی از سلسله امیران بت‌پرست حیره است[۱۳]. قلمرو حکومت وی تا بحرین و عمان امتداد داشت[۱۴]. بعد از او آفتاب دولت حیره، غروب کرد. با قتل او به دست خسرو پرویز، ساسانیان هیچ کس از خاندان منذر را به حکومت حیره منسوب نکردند[۱۵]. سرانجام در سال ۶۱۱ م عملاً امور حکومت به دست ایرانیان افتاد[۱۶].[۱۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن قتیبه دینوری، اخبار الطوال، ص۴۵؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۱، ص۱۹۵ ۱۹۶.
  2. عبدالرحمان ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۲۴.
  3. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۰۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۹-۷۰؛ ابو علی مسکویه، تجارت الامم، ج۱، ص۱۵۷.
  4. لوسکایا، پیگل، اعراب مرز‌های روم شرقی و... ، ص۲۵۲.
  5. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۰۲-۴۰۳؛ ابن قتیبه دینوری، اخبار الطوال، ص۵۴-۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۷۰-۷۱.
  6. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵ ص۵۶.
  7. عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۲۴؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۶۸.
  8. عمادالدین ابی الفداء، المختصر فی أخبارالبشر، ج۱ و ۲، ص۷۴.
  9. عمادالدین ابی الفداء، المختصر فی أخبارالبشر، ج۱ و ۲، ص۵۶.
  10. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۱۶-۰۲۱۷
  11. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۴۷؛ عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۲۴.
  12. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۱۳.
  13. عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۲۵.
  14. شوقی ضیف، عصر الجاهلی، ص۵۴.
  15. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۳، ص۲۰۶؛ عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۲۵.
  16. عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۲۵.
  17. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، دولت‌های عرب جاهلی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۷۸-۳۷۹.