معناشناسی عرفان و عارف

«عرفان» در لغت به معنای شناخت است، شناخت حق، خدا و اسماء و صفات او. یافتن حقیقت اشیاء و هستی از راه کشف و شهود، نوعی جهان‌بینی و شناخت نسبت به خدا و جهان و انسان که خدا را در همه هستی دیدن و با چشم دل، قدرت و اراده او را در جهان مشاهده کردن و خود را هیچ ندیدن از جمله این معرفت‌هاست. عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث می‌کند و عمده نظرش درباره روابط انسان با خداست و عارف کسی است که با چنین شناختی توحیدی، در مسیر بندگی و توجه خالصانه به خدا قرار می‌گیرد و حالات خاصی در عبادت و امور دیگر زندگی دارد. به عارفان، سالک، اهل معرفت، اهل دل، اهل معنی و... هم گفته می‌شود. آنان معتقدند برای شناخت خدا باید مراحلی را طی کرد و برنامه‌هایی در سلوک و عمل داشت.

همچنین عرفان نام علمی است که از این‌گونه امور بحث می‌کند و کتاب‌های عرفانی و اصطلاحات عرفانی به این‌گونه مباحث مربوط می‌شود[۱].

عرفان نظری و عملی

در یک تقسیم‌بندی عرفان به "نظری" و "عملی" تقسیم می‌شود. در عرفان نظری بیشتر درباره خدا و جهان و انسان و مسائل علمی و اصطلاحات این علم بحث می‌شود و در عرفان عملی، اخلاق و رفتار و عبادت و سیر و سلوک عارفان مطرح می‌شود. عرفان شاخه‌ها و شعبه‌ها و گرایش‌های فراوان و مختلفی دارد[۲].

عرفان عملی روابط و وظایف انسان با خود و با جهان و خدا را بیان می‌کند. این بخش از عرفان علم "سیر و سلوک" نامیده می‌شود. در این بخش از عرفان توضیح داده می‌شود که "سالک" برای اینکه به قله منیع انسانیت، یعنی "توحید" برسد، از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ می‌دهد و چه وارداتی بر او وارد می‌شود و البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلاً این راه را طی کرده و از "رسم و راه منزل‌ها" آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان کاملی بدرقه راه نباشد خطر گمراهی است[۳].

تفاوت عرفان و اخلاق

  1. از نظر عارف، روح بشر مانند یک گیاه و یا یک کودک است و کمالش در نمو و رشدی است که طبق نظام مخصوص باید صورت بگیرد، ولی در اخلاق صرفاً سخن از یک سلسله فضایل از قبل راستی، درستی، عدالت، عفت، احسان، انصاف، ایثار و غیره است که روح باید به آنها مزین گردد، از نظر اخلاق روح انسان مانند خانه‌ای است که باید با یک سلسله زیورها و زینت‌ها و نقاشی‌ها مزین گردد، بدون اینکه ترتیبی در کار باشد که از کجا آغاز شود و به کجا انتها یابد؟ مثلاً از سقف شروع شود یا از دیوارها و از کدام؟ از بالای دیوار یا از پایین؟ در عرفان، برعکس، عناصر اخلاقی مطرح می‌شود. اما به اصطلاح به صورت دیالکتیکی، یعنی متحرک و پویا.
  2. عناصر روحی اخلاقی محدود است به معانی و مفاهیمی که غالباً آنها را می‌شناسند، اما عناصر روحی عرفانی وسیع‌تر و گسترده‌تر است.
  3. در سیر و سلوک عرفانی از یک سلسله احوال و واردات قلبی سخن می‌رود که منحصراً به یک “سالک راه” در خلال مجاهدات و طی طریق‌ها دست می‌دهد و مردم دیگر از این احوال و واردات بی‌خبرند.
  4. بخشی از عرفان مربوط است به تفسیر هستی، یعنی تفسیر خدا و جهان و انسان. عرفان در این بخش مانند فلسفه است و می‌خواهد هستی را تفسیر نماید، برخلاف اخلاق که می‌خواهد انسان را تغییر دهد[۴].[۵]

تفاوت عرفان و تصوف

میان عرفان و تصوف تفاوت وجود دارد و مرز میان دراویش و صوفیه با عارفان نباید آمیخته شود، هر چند بعضی تصوف را شاخه‌ای از عرفان دانسته‌اند. عرفان واقعی در معرفت و معارفی است که از طریق قرآن و اهل بیت (ع) به دست می‌آید و سلوک و سیره امامان بهترین الگو و نمونه عرفان عملی است[۶].

تاریخچه عرفان

انسان بعد از پیدایی در این عالم و بلوغ و تکامل در حدّ تعقل و اندیشمند شدن، اوّل چیزی را که مشاهده می‌‌کند نفس خویش است و سپس جهان پیرامونش؛ از این‌گونه مشاهدات، مفهوم عامی‌ را تحصیل می‌‌کند که از آن به وجود و هستی تعبیر می‌‌کنند. در پی آن، سؤال‌های زیادی برای او مطرح می‌‌شود؛ از جمله: هستی چیست؟ انسان چیست؟ چه ارتباطی بین انسان و هستی وجود دارد؟ لذا در اثر کوشش برای پیدا کردن پاسخ این گونه سؤال‌ها و حصول معلومات، درباره اجزای معیّن عالم هستی و موجودات و اشیا در آن، علوم مختلفی ظاهر می‌‌شود و جمعِ کثیری از محققین را به خود مشغول می‌‌کند، با این حال سؤال اصلی درباره هستی که حقیقتاً چیست، هم‌چنان باقی می‌ماند. با آمدن انبیا و رسولان و خبر دادن آنها از عوالم غیر محسوس که سیطره بر این عالَم محسوس دارند، توسعه به خصوصی در این این‌گونه پرسش‌ها نزد انسان پیدا شد، هم‌چنین اشکال‌ها و پیچیدگی آن نیز بیشتر گردید[۷].

به سبب فَحص از حقیقت هستی و وصول به جواب، عده زیادی از انسان‌های لایق به نام فلاسفه و اهل نظر، مشغول تفکر و تحلیل شده و معلومات فراوانی پیدا کردند و با آن معلومات پی به مجهولات بسیاری بردند، اما عده دیگری با این اعتقاد پیدا شدند که وصول به حق صرفاً با نظر ممکن نیست، بلکه راه وصول به حق فقط با مجاهدات و نفسانی میسّر است[۸] و پس از معرفت نفس، خود به خود توسعه‌ای برای معرفت عوالم دیگر برای انسان حاصل می‌‌شود، البته به قدر علم و شناخت نفس و نه بیشتر. این افراد به اسم صوفی و عارف عملی و اهلِ تعرف نامیده شدند و طریق آنها هم عرفان عملی و تصوف لقب یافت[۹].

به سبب مطالب غیر منسجم و محدود تصوف و عرفان عملی درباره هستی، انسان و جهان، متفکرانی با دقت نظر و کشف و شهود توأم با عقل الهی درصدد انسجام و منظم کردن مطالب برآمدند و ارتباط صحیح مطالب را در قالب نظامی‌ جامع تعقیب نمودند و از این رو عرفان نظری که "محیی‌الدّین بن عربی"[۱۰] یکی از پایه‌گذاران آن است، روی کار آمد. پس از وی افرادی همچون: "صدرالدّین قونوی"[۱۱]، "سعیدالدّین سعید فَرغانی"[۱۲] "مؤیّدالدّین جَندی"[۱۳] ادامه‌ دهنده این طریق شدند[۱۴].

اما چون اکثرِ مطالب اهل عرفان به طور مستقیم و نیز عقلی قابل عرضه در مجامع علمی‌ نبود، عده‌ای درصدد تبیین آن مسائل با مَنهِج برهانی برآمدند و با استفاده از روش تلفیق بین افکار مشّاء، اِشراق و عرفان، مطالب را قابل عرضه در مجامع علمی‌ نمودند که از جمله آنها "صائن‌الدّین بن ترکه"[۱۵] و پس از وی "محمد بن ابراهیم ملاصدرای شیرازی"[۱۶] بود. البته ملاصدرا با ایجاد اصولی بنیادین در مکتب تلفیق بین معارف عرفانی، فلسفی و قرآنی، مکتب جدیدی به نام "حکمت متعالیه"[۱۷] تأسیس کرد که حدّ وسط عرفان و حکمت به حساب می‌آید[۱۸].

عرفان بر دو رکن استوار است:

  1. بیان توحید؛
  2. بیان موحد.

از این رو یکی از مطالب بسیار مهم در عرفان نظری، بیان انسان حقیقی و کامل است. از نظر عرفا انسان کامل همانا موحدی است که نه تنها به وحدت شهود راه یافته، بلکه به وحدت شخصی وجود، باریافته است و نه تنها آن وجود واحد را همواره با خود می‌بیند، بلکه باطن خود را که همان خلیفه مطلق خداست، در خدمتِ مستخلفٌ عنه خویش مشاهده می‌نماید. بیان مقام انسان کامل به عهده بسیاری از عارفان واصل قرار گرفته، ولی یکی از آنان که به طور گسترده درباره انسان و حقیقت و راز و رمز پیدایی و پرورش وی پرداخت، "قونوی"[۱۹] است. البته گذشته از متون به یاد ماندنی "شیخ اکبر"[۲۰] و "شیخ کبیر"[۲۱]، اولین کسی که رساله‌ای با عنوان انسان کامل نوشت "عزّالدین نَسَفی"[۲۲] بود [۲۳] و بعدها عارف گران‌قدرِ عالَمِ تشیع "سید حیدر آملی"[۲۴] در کتاب شریف جامع‌الاسرار و منبع‌الانوار و هم‌چنین "صائن‌الدّین بن ترکه" در شرح فصوص الحکم ابن عربی و آخر تمهید القواعد مطالب دل‌پذیری را در این مورد ارائه کردند[۲۵].

بنابراین، عرفان مقوله‌ای باطنی، جان‌مایه‌ای متافیزیکی، با ساحتی فراعقلی، در مسیر توحید ناب و فناء فی الله شدن و بقاء بالله یافتن است، تا انسان با سیر و سلوک الی الله، مظهر اسمای جلال و جمال الهی، مصداق بارز خلیفه اللهی و آیینه‌دارِ طلعت یار شود[۲۶] و مُحَلاّ به مقام ولایت گردد[۲۷].

جستارهای وابسته

  1. امکان سلوک
  2. ضرورت سلوک
  3. عوامل سلوک
  4. راهنمای سلوک
  5. زاد و توشه سلوک
  6. مقصد سلوک
  7. موانع سلوک
  8. مرکب سلوک
  9. ثمرات سلوک
  10. مدت سلوک
  11. راه‌های سلوک
  12. شرایط سلوک
  13. مقاطح سلوک
  14. کریوه‌های سلوک
  15. نیازمندی‌های سلوک
  16. مخالفان سلوک
  17. دعوت به سلوک
  18. وظایف سالکان
  19. مقامات سالکان
  20. سالکان به سوی خدا

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۵۳.
  2. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی.
  3. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۵۳.
  4. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۱۱۴ و ۶۳۱ و ۶۳۲.
  5. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۵۳.
  6. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی.
  7. ابن‌ترکه، شرح فصوص الحکم، ص۳.
  8. عرفان بیش از آنکه نظری، نگرشی و علمی‌ باشد، عملی و عینی است. بنابراین با گفتن، شنیدن و خواندن حاصل نمی‌‌شود، بلکه با عمل کردن، چشیدن، تجربه نمودن و تحمل مشکلات و ریاضت، ممکن و مقدور خواهد بود. همه عرفان‌ها برای نیل به چنین هدفی دستورها و آیین‌هایی را برای سلوک پیروان خویش تدوین نموده‌اند. محمدجواد رودگر، فصل‌نامه کتاب زنان، شماره ۱۶.
  9. برای آشنایی بیشتر از تصوف و فرقه‌های آن با عرفان، ر. ک: محمدحسین طباطبائی، ظهور شیعه به ضمی‌مه مصاحبه پرفسور هانری کُربن، ص۶۱؛ یحیی کبیر، مبانی عرفان، ص۱۶۷ به بعد؛ سید حسین ابراهیمی‌ان، سیری در سلوک عرفان، ص۲۱- ۲۲.
  10. عارف مشهور قرن هفتم (۵۶۰ – ۶۳۸ق) و صاحب کتاب‌های ارزشمند فصوص الحکم و فتوحات المکیه.
  11. متوفای ۶۷۱ ق و صاحب کتاب مفتاح الغیب.
  12. متوفای ۷۰۰ ق و نویسنده کتاب مشارق الدّراری.
  13. متوفای ۶۹۰ ق و یکی از شارحین فصوص الحکم ابن عربی.
  14. ر. ک: محمدداوود قیصری رومی‌، شرح فصوص الحکم ابن عربی، همان، مقدمه استاد سید جلال‌الدّین آشتیانی.
  15. یکی از شارحین فصوص الحکم ابن عربی.
  16. عارف و فیلسوف قرن یازدهم که از مهم‌ترین آثار وی می‌توان اسفار اربعه را نام برد.
  17. امروزه در حوزه‌های علمیه قم این مکتب ارائه می‌‌شود که از جمله بزرگان این مکتب علامه طباطبائی و امام خمینی هستند
  18. یحیی کبیر، مبانی عرفان، ص۲، با اندکی تلخیص و تصرف.
  19. "صدرالدّین قونوی" در کتاب مفتاح الغیب در قالب سؤال‌های هفده‌گانه و پاسخ‌های نغز و لطیف، به تبیین این مسئله پرداخت که "ابن‌فناری" در کتاب مصباح الانس مطالب وی را شرح داد.
  20. محیی‌الدّین بن عربی.
  21. صدرالدّین قونوی.
  22. عارف سال‌های (۶۰۰-۷۰۰ق).
  23. به گفته شهید مطهری، تعبیر انسان کامل را نخستین بار در قرن هفتم هجری عارف نامدار اسلامی‌ محیی‌الدین عربی ـ پدر عرفان اسلامی‌ ـ مطرح کرد. او در کتاب فصوص الحکم که یک اثر عمیق عرفانی و از یافته‌های شهودی آن عارف بزرگ است، در این باره چنین می‌گوید: "انسان کامل، نگین انگشتر عالم آفرینش است"، هم‌چنین در رساله‌ای به نام نسخة الحق می‌نویسد: "خداوندی را سپاس می‌گویم که انسان کامل را معلم فرشته قرار داده و با نفس او گردش فلک آفرینش انجام می‌گیرد". این تعبیرهای محیی‌الدّین عربی، باعث شد اصطلاح انسان کامل وارد فرهنگ و ادبیات اسلامی‌ شود، به طوری که پس از وی پیروان مکتب عرفانی‌اش، حقایق و معارف بسیار شگرفی را با عنوان انسان کامل، در متون عرفانی طرح کرده‌اند (مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۱۶ و ۱۷).
  24. سید حیدر آملی، معروف به صوفی (حدود ۷۲۰-۷۹۰ق) یکی از برجسته‌ترین شاگردان و شارحان مکتب ابن عربی است. وی در عین تقریر، به تهذیب تعالیم ابن عربی براساس مبانی فکری شیعی پرداخته است. کتاب جامع الاسرار و منبع الانوار جامع‌ترین اثر موجود سیدحیدر است. وی در این کتاب می‌کوشد تا نشان دهد حقیقت تصوف و تشیع یکی است و در خاتمه آن تصریح می‌‌کند که به قصد تلفیق بین تصوف و تشیع آن را نوشته است: عبدالحسین زرین کوب، دنباله جست‌وجو در تصوف ایران، ص۱۴۰.
  25. برخی معتقدند: مفهوم انسان کامل با تمام آمیختگی‌ای که با عقاید اسلامی‌، قرآن، حدیث و کلام شیعی دارد، دارای ریشه‌های غیراسلامی‌ است. بر طبق تحقیق ابوالعلاء عفیفی، عقاید ابن عربی در باب انسان کامل یا حقیقت محمدیه، تحت تأثیر اندیشه‌های یونانی است. از طرفی هانس هاپنریش شدر (Hans beinrich schauder) ریشه‌های ایرانی این اندیشه را مدّ نظر قرار داده و گفته است: "اندیشه انسان کامل رابطه‌ای استوار با اندیشه‌های شرق باستان به ویژه جانب ایرانی آن دارد. یا باید گفت ترکیبی است از جنبه‌های ایرانی و هلنی". وی می‌کوشد ریشه‌های این فکر را با مفهوم انسان نخستین در اوستا مربوط کند. هم‌چنین گوتس (Goetze) به این نتیجه رسیده است در قرن پنجم قبل از میلاد در ایران، تناظری میان انسان به عنوان عالم اصغر و جهان به عنوان عالم اکبر وجود داشته است؛ یعنی این اعتقاد وجود داشته که جهان، عالم اکبر است و انسان عالَم اصغر و در نبردی که میان جهان مینوی و جهان اهریمنی وجود دارد انسان به عنوان پیامبر و رسول خداوند در برابر نیروهای اهریمنی به دفاع برمی‌خیزد. هم‌چنان که در آیین مانی نیز چنین است. آنچه مسلّم است این است که برداشت اساطیری از مفهوم انسان از ویژگی‌های تفکر ایرانی است و هیچ‌کدام از ادیان آسیای غربی و آیین یهود به این‌گونه پرسش‌ها که: انسان از کجا می‌آید، به کجا می‌‌رود و چه باید بکند، نپرداخته‌اند. حال آن‌که در تفکر ایرانی این مسئله شیوع کامل دارد، محمدرضا شفیعی کدکنی «انسان کامل» روزنامه همشهری، ۱۶/۱/۱۳۷۷.
  26. محمدجواد رودگر، فصلنامه کتاب زنان، شماره ۱۶.
  27. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۶-۳۲.