ابوطالب در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'نفر' به 'نفر'
جز (جایگزینی متن - 'نفر' به 'نفر')
خط ۲۸: خط ۲۸:
منابع درباره جزئیات حمایت‌های ابوطالب از پیامبر{{صل}} مطالب بسیاری را بیان کرده‌اند. وی در ابتدای [[بعثت]] پس از آنکه از [[رسالت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} و [[ایمان آوردن]] [[حضرت علی]]{{ع}} خبردار شد، نه تنها ایشان را از این کار منع نکرد، بلکه به فرزندش [[علی]] نیز متذکر شد: "راهی را که [[محمد]] به تو می‌نماید، دنبال کن که طریق خیر و [[هدایت]] است"<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۴۷.</ref>. در [[یوم الانذار]] که [[دعوت]] [[خویشاوندان]] به [[اسلام]] بود، از آن رو که فرزندش علی{{ع}} به عنوان [[جانشین پیامبر]]{{صل}} [[انتخاب]] شد و او باید از آن حضرت [[اطاعت]] کند، مورد [[تمسخر]] برخی از [[بنی‌هاشم]] قرار گرفت، اما همچنان [[استوار]] ماند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۷۰؛ الهدایة الکبری، ص۴۸.</ref>. پس از آن، سران مکه در قالب هیأت‌های مختلف، چندین بار نزد ابوطالب رفتند و از نحوه مواجهه پیامبر{{صل}} با ایشان [[گله]] کردند و از او خواستند یا برادرزاده‌اش را از [[تبلیغ دین]] جدید و [[تحقیر]] [[دین]] نیاکانشان باز دارد، یا [[حمایت]] خود را از او بردارد و اجازه دهد چنان که [[مصلحت]] [[قوم]] است با وی مواجه شوند. [[ابوطالب]] نیز ابتدا کوشید تا با [[ملایمت]] و [[نرمی]]، مانع از [[ترس]] ایشان و [[اقدام]] علیه [[حضرت محمد]]{{صل}} گردد. حتی در جلسه‌ای با حضور طرفین [[نزاع]]، از [[پیامبر]]{{صل}} خواست اندکی ملایم‌تر برخورد کند و حساسیت بزرگان [[مکه]] را به خود دامن نزند، اما پس از آنکه دانست آن حضرت به هیچ قیمتی حاضر نیست در [[دعوت]] خود [[تسامح]] و مماشات نماید، به وی [[اطمینان]] داد سخنش را [[حق]] می‌داند و وی را در این مسیر [[یاری]] می‌رساند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۳- ۳۲۴؛ السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. سران مکه که حمایت‌های بی‌دریغ ابوطالب را از ایشان دیدند به ترفندهایی روی آوردند، از جمله آنکه پیشنهاد دادند در عوض تحویل حضرت محمد{{صل}}، یکی از قوی‌ترین و زیباترین [[جوانان]] [[قریش]]، [[عمارة بن ولید]]، را به وی بدهند، ولی ابوطالب از این سخن بر آشفت و ایشان را [[سرزنش]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۱، ص۱۵۸؛ السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.
منابع درباره جزئیات حمایت‌های ابوطالب از پیامبر{{صل}} مطالب بسیاری را بیان کرده‌اند. وی در ابتدای [[بعثت]] پس از آنکه از [[رسالت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} و [[ایمان آوردن]] [[حضرت علی]]{{ع}} خبردار شد، نه تنها ایشان را از این کار منع نکرد، بلکه به فرزندش [[علی]] نیز متذکر شد: "راهی را که [[محمد]] به تو می‌نماید، دنبال کن که طریق خیر و [[هدایت]] است"<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۴۷.</ref>. در [[یوم الانذار]] که [[دعوت]] [[خویشاوندان]] به [[اسلام]] بود، از آن رو که فرزندش علی{{ع}} به عنوان [[جانشین پیامبر]]{{صل}} [[انتخاب]] شد و او باید از آن حضرت [[اطاعت]] کند، مورد [[تمسخر]] برخی از [[بنی‌هاشم]] قرار گرفت، اما همچنان [[استوار]] ماند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۷۰؛ الهدایة الکبری، ص۴۸.</ref>. پس از آن، سران مکه در قالب هیأت‌های مختلف، چندین بار نزد ابوطالب رفتند و از نحوه مواجهه پیامبر{{صل}} با ایشان [[گله]] کردند و از او خواستند یا برادرزاده‌اش را از [[تبلیغ دین]] جدید و [[تحقیر]] [[دین]] نیاکانشان باز دارد، یا [[حمایت]] خود را از او بردارد و اجازه دهد چنان که [[مصلحت]] [[قوم]] است با وی مواجه شوند. [[ابوطالب]] نیز ابتدا کوشید تا با [[ملایمت]] و [[نرمی]]، مانع از [[ترس]] ایشان و [[اقدام]] علیه [[حضرت محمد]]{{صل}} گردد. حتی در جلسه‌ای با حضور طرفین [[نزاع]]، از [[پیامبر]]{{صل}} خواست اندکی ملایم‌تر برخورد کند و حساسیت بزرگان [[مکه]] را به خود دامن نزند، اما پس از آنکه دانست آن حضرت به هیچ قیمتی حاضر نیست در [[دعوت]] خود [[تسامح]] و مماشات نماید، به وی [[اطمینان]] داد سخنش را [[حق]] می‌داند و وی را در این مسیر [[یاری]] می‌رساند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۳- ۳۲۴؛ السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. سران مکه که حمایت‌های بی‌دریغ ابوطالب را از ایشان دیدند به ترفندهایی روی آوردند، از جمله آنکه پیشنهاد دادند در عوض تحویل حضرت محمد{{صل}}، یکی از قوی‌ترین و زیباترین [[جوانان]] [[قریش]]، [[عمارة بن ولید]]، را به وی بدهند، ولی ابوطالب از این سخن بر آشفت و ایشان را [[سرزنش]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۱، ص۱۵۸؛ السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.


ابوطالب در [[مجلسی]] ضمن برشمردن [[کمالات]] و [[فضائل]] پیامبر{{صل}} از همه [[خویشان]] خود خواست در حمایت از وی [[بسیج]] شوند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۷- ۳۲۸.</ref>. در جریان [[مهاجرت]] [[مسلمانان]] به [[حبشه]] که به [[سرپرستی]] فرزندش [[جعفر]] صورت پذیرفت، شعری برای [[نجاشی]] فرستاد تا بتواند توجه وی را بدیشان معطوف نماید<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۳۳۳؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۷۷- ۷۶.</ref>. زمانی که سران قریش قصد [[کشتن پیامبر]]{{صل}} را نمودند، ابوطالب در شعری به [[صراحت]] اعلام داشت مادامی که زنده است، قریش را یارای [[آزار]] رساندن به پیامبر{{صل}} نیست<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ الفصول المختارة، ص۲۸۵؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۱۹.</ref>. در [[شب معراج]] که [[رسول خدا]]{{صل}} از دیده‌ها پنهان شد، او بر آشفت و [[گمان]] برد [[قریش]] قصد کشتنش را دارد. از این رو، هفتاد [[نفر]] از [[بنی‌هاشم]] را آماده [[حمله]] به [[مخالفان]] کرد و چون به [[سلامتی]] [[پیامبر]]{{صل}} واقف شد، به آنان متذکر شد که در صورت آسیب رساندن به برادرزاده‌اش، احدی از آنان را زنده باقی نمی‌گذاشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶.</ref>. پس از [[رحلت ابوطالب]]، پیامبر{{صل}} نیز فرمود: "قریش همواره از من واهمه داشت، تا وقتی [[ابوطالب]] از [[دنیا]] رفت"<ref>دلائل النبوة، ج۲، ص۳۵۰.</ref>. سران [[مکه]] که می‌دیدند از طریق [[مذاکره]] با بزرگ هاشمیان نمی‌توانند مانع فعالیت‌های پیامبر{{صل}} شوند، [[تصمیم]] گرفتند ایشان را در [[محاصره اقتصادی]] قرار دهند و همه [[ارتباطات]] خود را با این [[جماعت]] قطع کنند تا حاضر به تحویل دادن پیامبر{{صل}} شوند. این تصمیم منجر به انزوای بنی‌هاشم در [[شعب ابوطالب]] گردید. ابوطالب در مدت حضور در محل مذکور، شیخ و پیشوای محصوران بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵.</ref> و همیشه در [[حمایت]] و [[نگهبانی]] از پیامبر{{صل}} سخت تلاش می‌کرد تا جایی که در [[لیلة المبیت]] همراه [[علی]]{{ع}} در [[منزل]] پیامبر{{صل}} بود و به علی{{ع}} گفت که در بستر پیامبر{{صل}} بخوابد<ref>الفصول المختارة، ص۵۸- ۵۹، المناقب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۶۴.</ref>.
ابوطالب در [[مجلسی]] ضمن برشمردن [[کمالات]] و [[فضائل]] پیامبر{{صل}} از همه [[خویشان]] خود خواست در حمایت از وی [[بسیج]] شوند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۲۷- ۳۲۸.</ref>. در جریان [[مهاجرت]] [[مسلمانان]] به [[حبشه]] که به [[سرپرستی]] فرزندش [[جعفر]] صورت پذیرفت، شعری برای [[نجاشی]] فرستاد تا بتواند توجه وی را بدیشان معطوف نماید<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۳۳۳؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۷۷- ۷۶.</ref>. زمانی که سران قریش قصد [[کشتن پیامبر]]{{صل}} را نمودند، ابوطالب در شعری به [[صراحت]] اعلام داشت مادامی که زنده است، قریش را یارای [[آزار]] رساندن به پیامبر{{صل}} نیست<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ الفصول المختارة، ص۲۸۵؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۱۹.</ref>. در [[شب معراج]] که [[رسول خدا]]{{صل}} از دیده‌ها پنهان شد، او بر آشفت و [[گمان]] برد [[قریش]] قصد کشتنش را دارد. از این رو، هفتاد نفر از [[بنی‌هاشم]] را آماده [[حمله]] به [[مخالفان]] کرد و چون به [[سلامتی]] [[پیامبر]]{{صل}} واقف شد، به آنان متذکر شد که در صورت آسیب رساندن به برادرزاده‌اش، احدی از آنان را زنده باقی نمی‌گذاشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶.</ref>. پس از [[رحلت ابوطالب]]، پیامبر{{صل}} نیز فرمود: "قریش همواره از من واهمه داشت، تا وقتی [[ابوطالب]] از [[دنیا]] رفت"<ref>دلائل النبوة، ج۲، ص۳۵۰.</ref>. سران [[مکه]] که می‌دیدند از طریق [[مذاکره]] با بزرگ هاشمیان نمی‌توانند مانع فعالیت‌های پیامبر{{صل}} شوند، [[تصمیم]] گرفتند ایشان را در [[محاصره اقتصادی]] قرار دهند و همه [[ارتباطات]] خود را با این [[جماعت]] قطع کنند تا حاضر به تحویل دادن پیامبر{{صل}} شوند. این تصمیم منجر به انزوای بنی‌هاشم در [[شعب ابوطالب]] گردید. ابوطالب در مدت حضور در محل مذکور، شیخ و پیشوای محصوران بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵.</ref> و همیشه در [[حمایت]] و [[نگهبانی]] از پیامبر{{صل}} سخت تلاش می‌کرد تا جایی که در [[لیلة المبیت]] همراه [[علی]]{{ع}} در [[منزل]] پیامبر{{صل}} بود و به علی{{ع}} گفت که در بستر پیامبر{{صل}} بخوابد<ref>الفصول المختارة، ص۵۸- ۵۹، المناقب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۶۴.</ref>.


وقتی ابوطالب در بستر [[بیماری]] افتاد به اطرافیانش گفت: "ای جماعت بنی‌هاشم، [[محمد]]{{صل}} را [[اطاعت]] و [[تصدیق]] کنید تا [[رستگار]] و [[اهل]] [[هدایت]] گردید"<ref>الکشاف، ج۳، ص۴۲۲.</ref>. چیزی نگذشت که در همین سال، یعنی [[سال دهم بعثت]]، در حالی که [[سنی]] بالغ بر هشتاد سال داشت، از دنیا رفت. [[همسر]] با وفای پیامبر{{صل}}، [[حضرت خدیجه]]، نیز در این [[زمان]] [[چشم]] از [[جهان]] فرو بست. درگذشت این دو، تألم و اندوهی سخت بر [[جان]] پیامبر{{صل}} نشاند. از این رو، این سال، [[عام الحزن]] نام گرفت<ref>إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۲۶۱؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۸.</ref>. پیامبر{{صل}} در [[ستایش]] از ابوطالب سخنان بلندی ایراد کرد و به [[امام علی]]{{ع}} فرمود تا ابوطالب را [[غسل]] و [[کفن]] کند و پس از آنکه او را بر سریر نهاد او را خبردار سازد. [[امام]] نیز چنین کرد و [[پیامبر]] آدابی را در [[تکریم]] [[ابوطالب]] به جای آورد و پس از انجام [[مراسم]] از [[حق]] [[عظیم]] ابوطالب بر خود، چه در ایام [[کودکی]] و چه پس از آن، سخن گفت<ref>إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۲۶۵.</ref> و فرمود: در حق او چنان شفاعتی کنم که [[انس]] و [[جن]] به شگفت آیند<ref>إعلام الوری، ص۱۴۴؛ متشابه القرآن، ج۲، ص۶۵.</ref>. سپس او را در [[قبرستان]] حَجون به [[خاک]] سپردند<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۹.</ref>. پیامبر همواره پس از [[وفات]] ابوطالب یاد و نام ایشان را گرامی می‌داشت. منقول است یک بار که از [[برکت]] [[دعای پیامبر]]{{صل}}، [[باران]] بسیاری بارید، ایشان به یاد عموی خویش افتاد و فرمود: "[[خداوند]] وی را [[رحمت]] کند، اگر زنده بود دیدگانش روشن می‌شد؛ کیست که اشعار وی را برایمان بخواند؟" [[حضرت علی]]{{ع}} برخاست و [[شعر]] {{متن حدیث|وَ أَبْيَضَ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ...}} را خواند. پیامبر{{صل}} پس از شنیدن این اشعار برای ابوطالب [[طلب]] [[مغفرت]] کرد و مردی از [[کنانه]] شعری در [[مدح]] ابوطالب گفت که مورد توجه حضرتش قرار گرفت و شاعر را بشارتی در [[بهشت]] داد<ref>الأمالی، مفید، ص۳۰۳-۳۰۵؛ الأمالی، طوسی، ص۷۵- ۷۶.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref>
وقتی ابوطالب در بستر [[بیماری]] افتاد به اطرافیانش گفت: "ای جماعت بنی‌هاشم، [[محمد]]{{صل}} را [[اطاعت]] و [[تصدیق]] کنید تا [[رستگار]] و [[اهل]] [[هدایت]] گردید"<ref>الکشاف، ج۳، ص۴۲۲.</ref>. چیزی نگذشت که در همین سال، یعنی [[سال دهم بعثت]]، در حالی که [[سنی]] بالغ بر هشتاد سال داشت، از دنیا رفت. [[همسر]] با وفای پیامبر{{صل}}، [[حضرت خدیجه]]، نیز در این [[زمان]] [[چشم]] از [[جهان]] فرو بست. درگذشت این دو، تألم و اندوهی سخت بر [[جان]] پیامبر{{صل}} نشاند. از این رو، این سال، [[عام الحزن]] نام گرفت<ref>إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۲۶۱؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۸.</ref>. پیامبر{{صل}} در [[ستایش]] از ابوطالب سخنان بلندی ایراد کرد و به [[امام علی]]{{ع}} فرمود تا ابوطالب را [[غسل]] و [[کفن]] کند و پس از آنکه او را بر سریر نهاد او را خبردار سازد. [[امام]] نیز چنین کرد و [[پیامبر]] آدابی را در [[تکریم]] [[ابوطالب]] به جای آورد و پس از انجام [[مراسم]] از [[حق]] [[عظیم]] ابوطالب بر خود، چه در ایام [[کودکی]] و چه پس از آن، سخن گفت<ref>إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۲۶۵.</ref> و فرمود: در حق او چنان شفاعتی کنم که [[انس]] و [[جن]] به شگفت آیند<ref>إعلام الوری، ص۱۴۴؛ متشابه القرآن، ج۲، ص۶۵.</ref>. سپس او را در [[قبرستان]] حَجون به [[خاک]] سپردند<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۸۹.</ref>. پیامبر همواره پس از [[وفات]] ابوطالب یاد و نام ایشان را گرامی می‌داشت. منقول است یک بار که از [[برکت]] [[دعای پیامبر]]{{صل}}، [[باران]] بسیاری بارید، ایشان به یاد عموی خویش افتاد و فرمود: "[[خداوند]] وی را [[رحمت]] کند، اگر زنده بود دیدگانش روشن می‌شد؛ کیست که اشعار وی را برایمان بخواند؟" [[حضرت علی]]{{ع}} برخاست و [[شعر]] {{متن حدیث|وَ أَبْيَضَ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ...}} را خواند. پیامبر{{صل}} پس از شنیدن این اشعار برای ابوطالب [[طلب]] [[مغفرت]] کرد و مردی از [[کنانه]] شعری در [[مدح]] ابوطالب گفت که مورد توجه حضرتش قرار گرفت و شاعر را بشارتی در [[بهشت]] داد<ref>الأمالی، مفید، ص۳۰۳-۳۰۵؛ الأمالی، طوسی، ص۷۵- ۷۶.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref>
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش