یحیی بن عبدالله محض

آشنایی اجمالی

او فرزند عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) است و مادرش قریبه دختر عبدالله بن عبیدة بن عبدالله بن زمعه است و مادر پدرش فاطمه دختر حسین بن علی بن ابی طالب (ع)است[۱].

یحیی بن عبدالله بن الحسن را امام صادق (ع) تربیت و پرورش داده بود و او از حضرت صادق (ع) به عنوان «حبیب» یاد می‌کرد و هرگاه می‌خواست از آن حضرت حدیث نقل نماید می‌گفت: حبیب من جعفر بن محمد (ع) برای من حدیث کرد.

یحیی بن عبدالله از جمله محدثان به شمار می‌رود و از پدرش عبدالله بن الحسن و برادرش «محمد» و ابان بن تغلب حدیث نقل کرده است، اما از حضرت جعفر بن محمد (ع) بسیار روایت نموده است[۲].[۳]

زهد و دین‌داری

ابوالفرج گوید: یحیی بن عبدالله دارای طریقه نیکو بود و در میان اهل بیت خود مقدم بود و دور بود از آنچه مانند او را مورد نکوهش قرار می‌دادند[۴].[۵]

مشارکت در نهضت فخ

از جمله کسانی که در نهضت حسین بن علی صاحب فخ حضور داشت یحیی بن عبدالله بن الحسن است.

ابوالفرج اصفهانی از تعدادی راویان نقل کرده است که گفته‌اند: یحیی بن عبدالله بن الحسن که در نهضت حسین بن علی صاحب فخ حضور داشت پس از کشته شدن اصحاب فخ مدتی به طور پنهانی در شهرها می‌گشت و در جستجوی جایی بود که آن را پناهگاه خود قرار دهد. وقتی فضل بن یحیی از جایگاه او اطلاع پیدا کرد به او دستور داد که از آنجا منتقل شود و آهنگ دیلم را نماید و برای او امان نامه‌ای نوشت که کسی متعرض وی نشود.

یحیی به صورت ناشناس حرکت کرد تا اینکه بر دیلم[۶] وارد شد، چون گزارش ورود او به دیلم به هارون رسید به فضل بن یحیی دستور داد که خود را آماده کند تا برای مقابله با یحیی خارج شود و پنجاه هزار نفر را همراه او کرد و ولایت گرگان و طبرستان و ری و غیر آن را به او واگذار نمود[۷].[۸]

درگذشت یحیی

ابوالفرج می‌گوید: در کشتن یحیی بن عبدالله اختلاف شده که چگونه بوده است، عمرو ابن حماد از مردی که با یحیی بن عبدالله در زندان بوده است نقل کرده که گفته است: من نزدیک یحیی بن عبدالله بودم و آن در تنگ‌ترین بندها و تاریک‌ترین آنها بود، در یکی از شب‌ها ما صدای قفل‌ها را شنیدیم در حالی که پاسی از شب گذشته بود، ناگهان هارون سوار بر استری آمد سپس ایستاد و گفت: این شخص یعنی یحیی بن عبدالله کجاست؟ گفتند: در این اتاق است. گفت: او را نزد من آورید.

پس با او به طوری سخن می‌گفت که من نفهمیدم، پس گفت: او را بگیرید، چون او را گرفتند با عصا صد ضربه بر او زد، یحیی او را به خدا و خویشاوندی و قرابت رسول خدا (ص) می‌خواند و می‌گفت: به قرابتی که با تو دارم. هارون می‌گفت: میان من و تو قرابتی نیست. پس او را به جای اول برگرداندند، هارون گفت: چقدر به او نان و آب می‌دهید؟ گفتند: چهار نان و هشت رطل آب. گفت: آن را نصف کنید.

چون چند شب گذشت باز صدایی شنیدیم، ناگهان دیدیم هارون آمد و ایستاد و گفت: یحیی را بیاورید. پس او را بیرون آوردند و مانند اولین مرتبه او را با عصا صد ضربه زد و یحیی او را قسم می‌داد، و گفت: چقدر به او غذا و آب می‌دهید گفتند: دو نان و چهار رطل آب. گفت: آن را نصف کنید. سپس بیرون رفت و برای بار سوم آمد و یحیی بن عبدالله سخت مریض شده بود و گفت: یحیی را نزد من آورید. گفتند: او سخت بیمار است. گفت: چه مقدار غذا به او می‌دهید؟ گفتند: یک نان و دو رطل آب. گفت: آن را نصف کنید، سپس بیرون رفت.

بعد از آن زمانی نگذشت که یحیی بن عبدالله از دنیا رفت و او را بیرون آورده و دفن کردند[۹].[۱۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۴۸۹.
  2. مقاتل الطالبیین، ص۴۶۳.
  3. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۴۹۰.
  4. مقاتل الطالبیین، ص۴۶۳.
  5. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۴۹۱.
  6. دیلم: منطقه‌ای کوهستانی نزدیک قزوین که در آن کوه‌ها و دره‌های بسیاری است، و گروه زیادی از قوم دیلم در آن سکنی دارند. (آثار البلاد، ص۳۳).
  7. کامل ابن اثیر، ج۶، ص۱۲۶.
  8. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۴۹۱.
  9. مقاتل الطالبیین، ص۴۸۳.
  10. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۵۰۴.