بجالة بن عبده تمیمی
مقدمه
او عنبری و در شمار ساکنان بصره بود[۱]، عصر رسول خدا(ص) را درک کرد، اما آن حضرت را ندید[۲] و در شمار تابعین مشهور[۳] قرار گرفت. بَجاله، کاتب جَزء بن معاویه (عموی احنف بن قیس و کارگزار عمر در اهواز) بود[۴]. ابوزرعه وی را «ثقه»، ابوحاتم «شیخ»[۵] و جاحظ در شمار «ناسکان بصره» دانستهاند[۶]. شافعی در کتاب حدود[۷] بَجاله را مجهول و نامشهور خوانده، اما در کتاب جزیه[۸] روایت بَجاله را متصل شمرده است. بیهقی[۹] احتمال داده که شافعی هنگام تدوین کتاب حدود، بَجاله را نمیشناخته و از او به «ابن عَبَدَه» تعبیر کرده است، اما در زمان تدوین کتاب جَزیه به شرح حال وی دست یافته است.
بَجاله در سال هفتاد، با مردم بصره و همراه مصعب بن زبیر، امیر بصره، به حج رفت و کنار زمزم روایت کرد که عمر از مجوس جزیه نمیگرفت، تا اینکه عبد الرحمان بن عوف گواهی داد رسول خدا(ص) از مجوس ساکن «هَجَر» (در بحرین) جزیه میگرفته است.
بَجاله گوید: عمر یک سال پیش از مرگش (در سال ۲۲) نامهای به ابوموسی اشعری امیر بصره و او به مناطق تحت امرش[۱۰] نوشت تا مردان و زنان ساحر کشته شوند، از نکاح مجوس با محارم جلوگیری و از کلمات ایشان که با صدای آهسته هنگام غذا خوردن میگفتند (زمزمه) ممانعت شود. از این رو، ما سه ساحر را کُشتیم، میان محرمهای مجوسیان جدایی انداختیم و آنان را از زمزمه بازداشتیم[۱۱].
بَجاله گوید: عمر جوانی را دید که آیه ﴿ النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلاَّ أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا ﴾[۱۲] را میخواند و در دنباله آن میگفت: "وَهُوَ أَبٌ لَهُمْ". عمر توضیح خواست و آن جوان گفت: این را از مصحف ابی بن کعب میخوانم. عمر در این باره از اُبی پرسید و او با ناراحتی و صدای بلند[۱۳] گفت: من به قرآن مشغول بودم و تو به تجارت بازار [۱۴] بر پایه روایت ابونصر هلالی از بَجالة بن عبده (یا عبدة بن بَجاله)، او از عمران بن حصین خواست وی را از دشمنترین مردم به پیامبر خدا(ص) آگاه کند. عمران بن حصین از بنوحنیفه، بنوامیه و ثقیف به عنوان دشمنترین مردم به آن حضرت یاد کرد و از او خواست تا زمان زنده بودنش آن را فاش نکند. همچنین بَجاله از عمران بن حصین روایت کرده است که پیامبر خدا به هنگام رحلت، دشمن بنو أمیة، بنو حنیفه و ثقیف بود [۱۵][۱۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ بخاری، تاریخ، ج۲، ص۱۴۶.
- ↑ ابن حجر، ج۱، ص۴۶۵.
- ↑ عظیم آبادی، ج۸، ص۲۰۴.
- ↑ ترمذی، ج۳، ص۷۳.
- ↑ ابن ابی حاتم، ج۲، ص۴۳۷.
- ↑ مزی، ج۸/۴ و ۹.
- ↑ شافعی، ج۶، ص۱۵۱.
- ↑ شافعی، ج۴، ص۱۸۳.
- ↑ بیهقی، ج۸، ص۲۴۸.
- ↑ ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۸۴.
- ↑ شافعی، ج۱، ص۱۹۰-۱۹۱؛ ابن سعد، ج۷، ص۹۳؛ بخاری، صحیح، ج۴، ص۶۲؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۱۸۰. توضیح بیشتر در خصوص این نامه را ر.ک: ابن حجر، فتح، ج۶، ص۱۸۵ و عظیم آبادی، ج۸، ص۲۰۵. همچنین استاد فقیهان را به روایت بجاله در قتل ساحر، ر.ک: نووی، ج۱۹، ص۲۴۶.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ ابن شبه، ج۲، ص۷۰۸.
- ↑ عبدالرزاق صنعانی، ج۱۰، ص۱۸۰؛ بیهقی، ج۷، ص۶۹؛ ابن عساکر، ج۷، ص۳۳۸.
- ↑ طبرانی، ج۱۸، ص۲۳۲-۲۳۱؛ گویا نقل این روایت در دوره اموی بوده و بجاله تا آن روزگار میزیسته است.
- ↑ حسینیان مقدم، حسین، مقاله «بجاد بن قیس بن مسعود»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۹۸.