نقض امان
مقدمه
به شخصی که به او پناهندگی داده میشود مستأمن میگویند. مستأمن وقتی که پس از اخذ امان از مسلمین، دوباره به دار الحرب برود و در آنجا سکونت اختیار کند، امانش نقض میشود لکن اموالی که در دارالاسلام دارد، مشمول امان هستند تا آنکه بمیرد و پس از مردنش، این اموال همانند ترکه شخص بیوارث، به عنوان “فیء” به امام امت اسلامی تعلق میگیرد. عوامل نقض امان از طرف کفّار مستأمن و امان گرفته را بدینگونه میتوان خلاصه کرد:
- مهاجرت از دارالاسلام به دارالحرب و استیطان مجدّد در آنجا.
- اقدام به فعالیتهای جاسوسی در سرزمینهای اسلامی به نفع دشمنان حربی اسلام و مسلمین.
- سومین عامل منتفی و نقضشدن امان، مرگ شخص مستأمن میباشد، به محض مرگ او، تأمین اعطایی نیز نقض میشود، نتیجه عملی این نقضشدن امان، در اموال و ترکه میّت مستأمن، ظاهر میشود که اموالش به وارثان حربی او در دارالحرب منتقل نمیشود، بلکه در صورت عدم وجود وارث مسلمان، به امام مسلمین تعلق میگیرد.
اما در مورد مسلمانی که با کسب امان وارد دارالحرب شود، آیا جایز است که از اموال حربیها بدزدد؟ جوابش منفی است و جایز نیست، زیرا آنان به او امان دادهاند که خیانت از او سر نزند و لذا اگر هم چیزی سرقت کرده باشد باید به صاحبانش بازگرداند. همچنین اگر مسلمانی در دارالحرب از کافری حربی پول قرض کند آیا بعد از مراجعت به وطن اسلامی، پسدادن این قرض، لازم و واجب است یا خیر؟ بلی، باید قرض خود را بپردازد، چون قرض یک عهد است و خداوند میفرماید: به عهدهای خود وفا کنید”. حربی میتواند به عنوان طلب و دریافت قرض خود، وارد کشور اسلامی شود و در امان میباشد.
مسأله دیگر این است که با قدرت و توانایی برای مهاجرت از دارالحرب، بر مسلمان جایز نیست که در آنجا سکونت و اقامت داشته باشد؛ اما اگر او را دستگیر کنند و به اکراه و اجبار نگه دارند، واجب است که از آنجا به هر نحو ممکن فرار کند و جایز است هر مقدار از اموال آنها را نیز که میتواند حمل کند و با خود به کشور خود بیاورد؛ زیرا این عمل به مثل است، برای این که آنها (کفّار) از او سلب آزادی کرده و زور گفتهاند و بر او نیز جایز است که در حدّ توان چنین عملی را با آنها بکند، اما اگر مسلمانی را اسیر کردند و سپس او را در دارالحرب با این شرط از بازداشت آزاد کردند که در آنجا بماند آیا فرار او جایز است یا خیر؟ جواب این نیز مثبت میباشد. به این دلیل که آنها به او ظلم و ستم روا داشتهاند، او حق دارد حداقل دفاع ممکن را از خود بکند و آن، فرار از زیر سلطه ظالمانه آنهاست.[۱]
منابع
پانویس
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۴۹۷.