نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Bahmani(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۸ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۱۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۸ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۱۰ توسط Bahmani(بحث | مشارکتها)
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل هدایت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
امام افزون بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای مرتبهای از ولایت باطنی و تکوینیِ غیری است که با آن، هدایت باطنی و معنوی مردم را به اذن الهی بر عهده دارد و به واسطۀ رسیدن به مرتبۀ یقین، قرب الهی و نورانیّت درونی، در قلوب انسانهای شایسته تأثیر و تصرّف مینماید و آنها را به سوی مرتبۀ کمال و غایت ایجاد، جذب و هدایت میکند، از این هدایت به "هدایت به امر" تعبیر شده است[۱]
هدایت به معنای ارشاد و راهنمایی بر چیزی، همراه با لطف و خیرخواهی است [۲]. هدایت هم در امور مادّی و هم در امور معنوی است [۳]. هدایت گاهی عمومی و تکوینی و گاهی تشریعی است و نیز گاهی توفیقی "هدایت معنوی و باطنی" از طرف خداوند است برای کسانی که در مسیر رسیدن به کمال حرکت کنند؛ مانند قول خداوند: ﴿﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾﴾[۴][۵][۶].
هدایت بر دو قسم است: تکوینی و تشریعی. هدایت تکوینی هدایتی است که به امور تکوینی تعلّق میگیرد مانند:﴿﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾﴾[۷]. و هدایت تشریعی هدایتی است مربوط به امور تشریعی، از قبیل اعتقادات و اعمال صالح مانند: امر و نهی، بعث و زجر، ثواب و عقاب خداوند. هدایت تشریعی خود بر دو قسم است:
ارایه طریق و نشان دادن راه، مانند: ﴿﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا ﴾﴾[۸].
هدایت پیشوایان الهی نیز از دو طریق انجام میگیرد: گاه به امر و نهی قناعت میکنند و گاه با نفوذ باطنی در دلهای لایق و آماده، آنها را به مقامات معنوی هدایت میکنند [۱۱]. بنابراین، هدایت به شیوۀ "رساندن" آن است که قلب به صورت خاصّی انبساط پیدا میکند، بدون هیچ گرفتگی، قول حق را پذیرفته، به عمل صالح میگراید و از تسلیم شدن در برابر امر خدا و اطاعت از حکم او امتناع نداشته باشد [۱۲]
هدایت امام از نوع هدایت به نحو ایصال به مطلوب میباشد؛ یعنی گرفتن دست خلق و رساندن به حق است[۱۳].
انسانها علاوه بر حیات ظاهری، حیات باطنی دیگری "حیات معنوی" دارند که از اعمال آنها سرچشمه میگیرد، رشد میکند و خوشبختی و بدبختی آنها در زندگی آن سرا، بستگی به آن دارد[۱۴] همانگونه که انسان برای رسیدن به سعادت در حیات ظاهری و مادّی نیاز به راهنما و پیشوا دارد، در حیات معنوی نیز به مربّی و راهنما نیازمند است[۱۵].
امام در لغت به معنای "اصل، مرجع، مقتدا، پیشوا، قصد به همراه توجّه خاص" آمده است[۱۶]. امام کسی است که یک قوم و یا گروه به او اقتدا میکنند و او پیشوای آن قوم باشد [۱۷]. بنابراین، امام به معنای پیشوا و مرجعی است که مورد قصد و توجّه مردم میباشد.[۱۸][۱۹][۲۰]
معنای اصطلاحی
متکلّمان شیعه، امامت را به ریاست بالاصاله و غیرنیابتی و عمومی از جانب خداوند بر مکلّفین، در امور دین یا در امور دین و دنیا [۲۱] تعریف کردهاند.
امام افزون بر وظیفۀ اجرایی دین، مسیول تبیین و تفسیر دین، تربیت مردم و هدایت باطنی و معنوی آنان نیز میباشد. امامت در شیعه تالی تلو نبوت، بلکه در بعضی از جهات از نبوت بالاتر است، همچنان که انبیای اولوالعزم در پایان کار به امامت رسیدهاند و بسیاری از انبیاامام نبودهاند[۲۲]. امامت مفهوم وسیعی دارد و شامل ولایت معنوی نیز میشود[۲۳]. امام هدایتکنندهای است که با امر الهی خود هدایت میکند. پس امامت از نظر باطن، ولایتی است که امام بر اعمال مردم دارد و هدایت او مانند انبیا و رسولان تنها راهنمایی از طریق موعظۀ حسنه و صرف نشانی دادن نیست... [۲۴][۲۵].
امام رابط بین مردم و خداوند در اعطاء فیض باطنی از جانب خداوند و اخذ آن از جانب مردم است[۲۶].
امامت امری مجعول از جانب خداست که البته این جعل، جعل تکوینی است، یعنی امامت مقامی نیست که ما به آن رأی بدهیم[۲۷].
به دلیل اهمیّت مسیلۀ امامت در فرهنگ اسلامی، در کتابهای حدیثی شیعه و سنّی از قول پیامبر(ص) آمده است:" مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً"[۲۸].
امام با حقیقت و نورانیّت باطن ذات خود، در قلوب شایسته و زمینهدار مردم تأثیر و تصرّف مینماید و آنها را به سوی کمال و غایت ایجاد، جذب و هدایت میکند، امام کسی است که از جانب حق تعالی برای پیشروی صراط ولایت اختیار شده است و زمام هدایت معنوی مردم را در دست گرفته است[۲۹].
در جای دیگر گفته شده: امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامههای دینی اعم از حکومت به معنای وسیع کلمه و اجرای حدود و احکام خدا و اجرای عدالت اجتماعی و همچنین تربیت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن و این مقام از مقام رسالت و نبوت برتر است... در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنای "ایصال به مطلوب" است نه فقط "ارایه طریق". افزون بر آن "هدایت تکوینی" را نیز شامل میشود یعنی تأثیر باطن و نفوذ روحانی امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهای آماده و هدایت معنوی آن... نیز: امام رییس حکومت و پیشوای اجتماع و رهبر مذهبی و مربی اخلاق و رهبر باطنی و درونی است[۳۰][۳۱][۳۲][۳۳]
هدایت به معنای ایصال الی المطلوب نوعی تصرف تکوینی در نفوس آدمیان و راه بردن آنها در سیر کمالی و سلوک در مراتب معنوی است[۳۴].
امامت ضرورتاً به معنای هدایت و ایصال به مطلوب است به صورت ایصال تکوینی[۳۵][۳۶].
امامت مقامی است که دارنده آن با امر الهی به هدایت مردم میپردازد و آنان را به مطلوب و مقصود میرساند. هدایت امام تنها نشان دادن راه نیست، بلکه دست خلق گرفتن و به راه حق رساندن است[۳۷].
امام، هدایتگری است که با امر ملکوتی که در اختیار دارد، هدایت میکند، ملکوت، باطن این عالم است و چون ملکوت یا باطن هستی از جمله باطن دلها و اعمال بندگان نزد او حاضر است؛ در این صورت امام از نظر باطن یک نحو ولایتی در اعمال مردم دارد و چون هدایتش در ملکوت دلهاست، همانند هدایت انبیا و رسولان و مؤمنان صرف راهنمایی و آدرس دادن نیست بلکه ایجاد هدایت و به مقصد رساندن است. پس حقیقت نهفته در امامت، هدایتگریِ باطن دلها برای تحقق مقصود میباشد چنانکه گویی این معنا در مفهوم امام اشراب شده و هرگاه قرآن لفظ امام را به کار میبرد، منصرف در این معناست[۳۸][۳۹][۴۰].
نبی رابط مردم و خداوند در گرفتن و ابلاغ فیض ظاهریه یعنی شرایع و احکام الهی است[۴۱].
نبی هدایت کننده اندیشه های ما به سمت اعتقادات درست و اعمال صالحه است، یعنی اندیشه ما را نبی راه میبرد و اما دل را امام سیر میدهد[۴۲].
در تفسیر المیزان دربارۀ تفاوت نبی و امام آمده است: نبوت به معنای ارایه طریق است و نبی کسی است که یتحمل النبأ یعنی خبر را از طریق فرشته وحی میگیرد و تلقی وحی میکند؛ ولی امامت مقامی است فوق نبوت و بالاتر از گرفتن نبأ و اعطا خبر به مردم! چون اعلام خبر به مردم به معنای ارایه طریق است، یعنی نبی کسی است که وحی را دریافت میکند و بعد به مردم ابلاغ میکند. نبی میگوید حلال و حرام خدا و صحیح و ناصحیح خدا همینهایی است که من در اختیار شما میگذارم و او فقط راه از چاه مشخص میکند. پس کار نبی صرفاً میشود ارایه طریق! ولی امام علاوه بر ارایه طریق، واسطه تکوینی برای اعطاء فیض الهی به قلوب انسانهاست[۴۳].
امام کسی است که از حیث مقام امامت با قدرت ولایی که دارد و از راه تصرفاتی که در جان و قلب و نفوس انسانها دارد، آنها را از انحراف و سقوط باز میدارد نه این که صرفاً ارایه طریق کند. بنابراین امامت فوق نبوت و فوق ارایه طریق است[۴۴].
به بیان دیگر احکام را که خداوند میخواهد در اختیار انسانها قرار دهد، واسطهاش نبی است و به وسیله نبی این احکام منتشر میشود. پس تشریع و ابلاغ احکام با نبوت تناسب دارد و هدایت در محور تکوین با امامت مناسب است یا به تعبیر دقیقتر، امامت در محور تکوین و نبوت بر محور تشریع است. " فالامام دلیل هاد للنفوس الی مقاماتها"امام واسطه است که انسانها و نفوس بشری به مقاماتی که باید برسند، نایل شوند. " کما ان النبی دلیل یهدی الناس الی الاعتقادات الحقه و الاعمال الصالحه" یعنی نبی اعتقادات درست را و به عباراتی اندیشه صحیح را در اختیار انسانها میگذارد، ولی امام فوق این کارها، جذب و انجذاب دارد و دلها را سیر میدهد[۴۵].
قرآن نیز در کنار نبوّت، موضوع دیگری را به نام امامت مطرح میکند و آن را ناشی از اراده و امر الهی میداند و یا حتّی آن را مقامی برتر از نبوّت میشمارد که پس از پیمودن مراحل مختلف و آزمایشهای سخت، صلاحیّت آن برای افرادی خاص (پیامبران و امامان) به وجود میآید[۴۶].
باید توجه داشت، اجتماع نبوت و امامت در یک شخص هم ممکن است و هم واقع شده است، کما اینکه در پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و حضرت ابراهیم و در فرزندش اسماعیل و اسحاق چنین بوده است[۴۷][۴۸].
هدایت به امر
در مورد امامت بحثی مطرح شده است با عنوان هدایت به امر؛ در این زمینه گفته شده است، برجستهترین معنایی که امامت قابل تطبیق بر آن است، هدایت باطنی و ملکوتی و هدایت به معنای ایصال به مطلوب است؛ زیرا قرآن یکی از ویژگیهای ائمه را هدایت به " أَمَرَ اللَّه " بیان میکند؛ " أَمَرَ اللَّه " که امام، مردم را با آن هدایت میکند، چهره ثابت و ملکوتی جهان طبیعت است، امام براساس پیوند با مقام " كُنْ فَيَكُون" و ارواح انسانها و به عنوان مظهر مقلّبالقلوب، هر چیز را بر اساس ملکوت آن و با تصرف در قلب آن، هدایت میکند. این هدایت، فیض درونی است که از ناحیه خدای سبحان به قلوب نورانی ائمه و از آنجا به دلهای مؤمنان میرسد. امامت به این معنا مقامی ملکوتی و فراتر از شیون ظاهری و دنیایی است[۴۹][۵۰]
به عبارت دیگر، امام افزون بر ارشاد و هدایت ظاهری، دارای مرتبهای از ولایت باطنی و تکوینیِ غیری است که با آن، هدایت باطنی و معنوی مردم را به اذن الهی بر عهده دارد و به واسطۀ رسیدن به مرتبۀ یقین، قرب الهی و نورانیّت درونی، در قلوب انسانهای شایسته تأثیر و تصرّف مینماید و آنها را به سوی مرتبۀ کمال و غایت ایجاد، جذب و هدایت میکند. علامه طباطبایی در ذیل آیۀ ۱۲۴ سورۀ بقره از این هدایت به "هدایت به امر" تعبیر میکند[۵۱][۵۲]. یعنی به طور خلاصه هدایت به امر از نظر علامه طباطبایی، همان هدایت باطنی تکوینی است که در آیات دیگر قرآن از آن یاد شده است مانند آیه ۸۱ سوره یس[۵۳].
هدایت به امر، امری ملکوتی و تصرّفی باطنی است[۵۴][۵۵]
قرآن کریم هدایت امام را "هدایت به امر خدا" یعنی ایجاد هدایت دانسته است، در حالی که هدایت انبیا و رسل را صرف نشان دادن راه سعادت و شقاوت بیان میفرماید. این هدایت از شئون امامت است که به حضرت ابراهیم(ع) داده شد [۵۶]. از آنجا که در قرآن همه جا هدایت امام را مقیّد به امر کرده، با این قید فهمانده که امامت به معنای مطلق هدایت نیست، بلکه به معنای هدایتی است که به امر خدا صورت میگیرد. مانند آیه ۷۳ سوره انبیا و آیه ۲۳ سوره سجده ﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾﴾[۵۷][۵۸]. این معنا آنگاه که بر مسأله هدایت تطبیق میشود، مساوی با هدایت باطنی و ایصال به مطلوب است[۵۹][۶۰] باید دانست "هدایت به امر" دفعی است در برابر "هدایت به خلق" که دلالت بر تدریج دارد و زمانبر است[۶۱].
هدایت به امر هدایتی است تخلّفناپذیر، لذا امام در واقع، رابط بین مردم و پروردگارشان در گرفتن بهرههای معنوی و باطنی و نیز رساندن آن به مردم است، همچنانکه پیامبر(ص) رابط بین مردم و پروردگارشان در گرفتن بهرههای ظاهری "ادیان الهی از طریق وحی" و رساندن آن به مردم است[۶۲]. قرآن کریم که هدایت امام را هدایت به امر خدا، یعنی ایجاد هدایت دانسته، هدایت انبیاء، رسل و مؤمنین را نشان دادن راه سعادت و شقاوت بیان میفرماید: ﴿﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴾﴾[۶۳][۶۴][۶۵].
مراد از ولایت باطنی یا تکوینی، نوعی اقتدار و تسلّط تکوینی است که با پیمودن صراط عبودیّت و رسیدن به مقام قرب برای امام به اذن الهی حاصل میشود و شخص با داشتن چنین قدرتی قافلهسالار معنویّات، مسلّط بر ضمایر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان میشود[۶۸].
مراد از امر تکوینی نیز فیض معنوی و مقامات باطنیه است که خدا عطا میفرماید یعنی اصل وجود کمال که برای کسی حاصل میشود به واسطه وجود امام است. مثلاً اگر کسی عالم میشود به واسطه ولایت اوست که این فیض از مبدأ به این متعلم رسیده است[۶۹].
امر تکوینی عبارت است از: " الفیض المعنویه و المقامات الباطنّیه التی یهتدی الیها المومنون باعمالهم الصالحه و یتلبسون بها رحمه من ربهم" مراد از امر همان فیضهای معنوی و مدارج باطنی است که اهل ایمان با اعمال صالح خود به آنها میرسند و در پرتو رحمت پروردگار آنها را کسب میکنند[۷۰].
جدا بودن هدایت به امر از معنای ارائه طریق
این هدایت به معنای ارائی طریق نیست و لذا امامت غیر از نبوت است[۷۱]. و دلیل اینکه هدایت به معنای ارائی طریق نیست، این است که مقام امامت بعد از جعل نبوت است و نبوت از ارائی طریق منفک نمیباشد پس امامت باید یک مقام دیگری باشد[۷۲].
در تفسیر المیزان ذیل آیۀ ۷۳ سورۀ انبیاء آمده است: ﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾﴾[۷۴]، " ان الهدایه بالامر یجری مجری المفسر لمعنی الامامه "[۷۵] عبارت ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾ مفسر معنای امامت است. خداوند میفرماید ما اینها را امام قرار دادیم و معنای امام و امامت این است که ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾ پس هدایت به امر همان معنای امامت است[۷۶].
هدایت به امر از شئون امامت است[۷۷]. در تفسیر المیزان دربارۀ اینکه چرا هدایت به امر از شئون امامت است گفته شده: " لان الله سبحانه جعل ابراهیم اماما بعد جعله نبیا". زمانی که خداوند به حضرت ابراهیم(ع) میفرماید: ﴿﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾﴾ این در اواخر عمر ایشان بوده و حضرت ابراهیم(ع) مقام نبوت را دارا بودهاند. خود این مطلب چندین دلیل دارد: دلیل روشن، این است که اعطا امامت بعد از ابتلایات و آزمایشات سختی بوده و سختترین ابتلا برای حضرت ابراهیم(ع) ذبح حضرت اسماعیل(ع) بود. و از طرف دیگر حضرت ابراهیم(ع) بنا به نقل قرآن میفرماید: ﴿﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء﴾﴾[۷۸] پس معلوم میشود آزمایش ذبح حضرت اسماعیل(ع) در دوران کهولت و اواخر عمر حضرت ابراهیم(ع) بوده است و چون مسأله ذبح حضرت اسماعیل(ع) بزرگترین آزمایش و ابتلا حضرت ابراهیم(ع) بود و ایشان در این امتحان موفق شد، خداوند بعد از طی این مراحل او را به مقام نبوت رساند[۷۹]. و امامت اگر همان نبوت باشد، معنا ندارد حضرت ابراهیمی که مقام امامت را دارا بوده است دوباره خداوند خطاب به ایشان بفرماید: ﴿﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾﴾ اگر امامت همان نبوت و به معنای ارایه طریق باشد، این تکرار، لغو و بیجا؛ [۸۰]. و تحصیل حاصل است[۸۱] علاوه بر اینکه زمانی که حضرت ابراهیم(ع) آنرا برای فرزندان خود طلب نمود خداوند فرمود عهد ما به ستمکاران نمیرسد [۸۲][۸۳].
بنابراین امامت غیر از نبوت و مقامی بالاتر از آن است[۸۴]. نبوت صرفاً همان هدایت است به معنای ارایه طریق. و باید دانست: " و لا تنفک النبوه عن الهدایه بمعنی ارایه الطریق" هدایت به معنای ارایه طریق همان نبوت است و نبوت جدای از هدایت به معنای ارایه طریق نیست: " فلا یبقی للامامه الا الهدایه بمعنی الا یصال الی المطلوب" یعنی امامت یک نوع تحریک و ایصال مأموم است، یک نوع هل دادن انسانها به سمت فلاح و رستگاری است و ایصال الی المطلوب یعنی رساندن و واصل کردن " و هو نوع تصرف تکوینی فی النفوس" چون امام دارای ولایت است، نوعی تصرف در دلها میکند و آنها را به سمت مطلوب میبرد[۸۵][۸۶][۸۷]
معنای امر در ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾
مهمترین آیهایی که از آن برداشت هدایت به امر برای امامت شده است آیۀ ۷۳ سورۀ انبیاء است: ﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾؛ باید ملاحظه شود که معنای امر در این آیه چیست؟ در این زمینه گفته شده است: چون هدایت به امر همان تصرف تکوینی و امر باطنی است که قبلا به آن اشاره شد، لذا مراد از امر در ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾ امر تشریعی نیست، بلکه امر تکوینی است[۸۸].
در تفسیر المیزان در این زمینه آمده است: امامت نوعی تصرف تکوینی در نفوس و در جانهای انسانها است، " و هی نوع تصرف تکوینی فی النفوس لتسییرها فی سیر الکمال و نقلها من موقف معنوی الی موقف آخر" تسییر از باب تفعیل به معنای راه بردن است. یعنی در مسیر سوق دادن و سیر دادن، البته به صورت تکوینی، مثل این که شما دست کسی را بگیرید و در راهی او را بکشید. امام هم نوعی کشش و جاذبه دارد که با آن افراد را در مسیر هدایت راه میبرد. نکته مهم این است که هدایت امام و سیر دادنش مکانی نیست بلکه از یک موقف معنوی است به یک موقف معنوی دیگر، یعنی امام به انسانها در مراتب معنوی سیر استکمالی میدهد. علامه میفرمایند " و اذ کانت تصرفاً تکویناً و عملاً و باطنییاً فالمراد بالامر الذی تکونوا بالهدایته لیس هو الامر التشریحی الا اعتباری" یعنی چون این ولایت، یک تصرف تکوینی و یک عمل باطنی است و امام در جان انسانها تکویناً این تاثیر را میگذارد، پس مراد از امری هم که در آیه ﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾ آمده امر تشریعی نیست بلکه امریست که تفسیر آن در آیه دیگری آمده که میفرماید: ﴿﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾﴾[۸۹]. علامه از این آیه استفاده کردهاند که "امر" در ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾ امر تکوینی است نه امر تشریعی و از طریق وحی ابلاغ میشود، فرمودهاند: {{عربی|اندازه=150%|" فالمراد بالامر الذی تکون بالهدایت لیس هو الامر تشریعی الاعتباری بل ما تسیره فی قوله: ﴿﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾﴾[۹۰][۹۱].
نکتۀ دیگر اینکه، خداوند مسأله هدایت را مقیّد به "امر الهی" میکند، و میفرماید: ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾﴾، مهم در امر هدایت همین است که از فرمان الهی سرچشمه گیرد، نه از امر مردم و خواهش و تمنّای دل، یا تقلید از این و آن[۹۲][۹۳].
نقد نظریۀ هدایت به امر
به نظر میرسد نظریه هدایت به امر با چند نقطه ابهام روبروست. برای کشف این نقاط، ابتدا لازم است ارکان این نظریه را که از مجموع دیدگاه طرفداران آن به دست میآید، تبیین شده، سپس نقد آنها صورت بگیرد.
این نظریه بر این امور مبتنی است:
هدایت به دو نوع تشریعی و باطنیِ تکوینی تقسیم میشود.
هدایت تشریعی ارایۀ طریق و هدایت باطنی، ایجاد هدایت و به مقصد رساندن (ایصال به مطلوب) است.
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) پیش از مقام امامت به دلیل آن که پیامبر خدا بوده است، جامعه را با هدایت تشریعی، بهرهمند میساختند.
همواره هدایت تشریعی وابسته به وحی و در دایره نبوّت و رسالت انبیاست.
قرآنکریم از هدایت باطنی با تعبیر «هدایت به امر» یاد کرده است و مراد از «امر» چهره ثبات و ملکوتی جهان طبیعت و همان کلمه «کُن» است (واژۀ کن در آیۀ: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ کُنْ فَیَکُون».[۹۴]
هرگز هدایت باطنیِ تکوینی از کسی صورت نمی گیرد جز آنکه وی به مقام امامت نایل شده باشد.[۹۵]
سه رکن اول مورد قبول است اما رکن چهارم که هدایت تشریعی را مبتنی بر وحی صرف می داند قابل قبول نیست زیرا مواردی از هدایت تشریعی وجود دارد که بر اثر تفویض دین به پیامبری که به مقام امامت رسیده رخ میدهد و مبتنی بر وحی مستقیم نیست.[۹۶]
رکن پنجم، اساس ابهامها را در این نظریه فراهم میآورد؛ چون دلیلی بر اینکه «هدایت به امر»، همان هدایت باطنی تکوینی است، در دست نیست، جز ادعای اشتراک در لفظ و معنای کلمه «امر» در تعبیر «یَهدُونَ بِأمرنا» با تعبیر «أمر» در آیات نظیر «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ کُنْ فَیَکُون» [۹۷] با آنکه تنها اشتراک در لفظ آنها به چشم میخورد و این پرسش اساسی را پدید میآورد که به چه دلیل باید واژۀ «امر» در «یهدون بأمرنا» را که وصف امام است به عالَم امر معنا کنیم و در تفسیر آن از امثال آیه شریفه «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ کُنْ فَیَکُون» بهره گیریم؟
بیان دلیل قائلین به هدایت به امر(رکن پنجم)
طرفداران نظریۀ هدایت به امر از دو دسته دلیل درون متن با تحلیل عبارت «یهدون بأمرنا»[۹۸] و برون متن از برخی روایات استفاده کرده اند. [۹۹]
دلیل درون متنی
از نظر علامه «با» در «بأمرنا» برای سبب یا آلت است و امام که خود متلبّس به امر خداست برخی از مردم را به سبب یا به وسیله امر الهی، هدایت کرده به مقاماتشان واصل میکند. [۱۰۰]. آیة الله جوادی نیز «با» را به معنای مصاحبت یا ملابست دانسته، میگوید: «هدایت امام که در صحبت امر خداست و امر خدا مصاحب آن است، یا هدایت امام که در کِسوت امر خداست و لباس امر خدا را در بر کرده، مردم را راهنمایی به معنای ایصال به مطلوب میکند» [۱۰۱]. [۱۰۲]
«با» را به هر معنا بدانیم امکان توجیه آن هست. اما چرا باید «امر الله» را که هدایت امام در مصاحبت یا کسوت آن صورت میگیرد و یا به وسیله و سبب آن مردم را هدایت میکند، به امری ثابت و غیرتدریجی معنا کنیم و آن را چهره ملکوتی اشیا بدانیم؟ دلیل آیةالله جوادی بر این امر چنین است: «اگر در مواردی ثابت شد که مقصود از عنوان «امامت» در آنجا، نبوت، رسالت و بالاخره صرف هدایت تشریعی نیست، معلوم میشود که امام با امر تکوینی، رهبری باطنها را بر عهده دارد.»[۱۰۳].
ایشان در جای دیگر میگویند: «در هدایت به معنای ارایه طریق، همه پیامبران و حتی شاگردان آنان سهیم و شریکاند و در آن نیازی به مقام امامت نیست... بنابراین، هدایت به معنای راهنمایی، ویژه ائمه نیست و از اینرو، هدایت در آیه شریفۀ «وَجَعلْناهُم أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» به معنای ارایه طریق نیست.» [۱۰۴]. [۱۰۵]
دلیل برون متنی
دلیل برون متن، بخشی از حدیث ابوخالد کابلی است که در تفسیر تسنیم نقل شده و از آن معنای هدایت تکوینی باطنی را استفاده کرده است. ابوخالد کابلی از امام باقر(علیهالسلام) چنین نقل میکند: «... والله یا أبا خالد! لَنور الإمامِ فی قُلوب المؤمنینَ أنورُ مِن الشَّمسِ المُضیئة بالنّهار وَهُم واللهِ یُنَوِّرون قلوبَ المؤمنین ویحجُبُ الله عزَّ وجلَّ نورَهم عَمَّن یشاءُ فَتظلِمُ قلوبَهم...» [۱۰۶].
آیة الله جوادی دربارۀ این حدیث مینویسد: «روایت فوق ناظر به هدایت ملکوتی امام معصوم(علیهالسلام) است؛ زیرا هدایت به معنای ارایۀ طریق که مقامی ظاهری است، از راه چشم و گوش به انسانها میرسد در حالی که امام باقر(علیهالسلام) در این روایت فرمود: «به خدا سوگند، نور امام در دلها روشنتر و تابناکتر از نور خورشید در روز است. به خدا سوگند امامان، دلهای مؤمنان را نورانی و روشن میکنند و خداوند نور آنان را از افراد نالایق بازمیدارد و اینان از نور معنوی محجوب خواهند بود.» [۱۰۷] .[۱۰۸]
نقد ادلۀ هدایت به امر(رکن پنجم)
نقد دلیل درون متنی
ادلّه درون متن و برون متنی برای اثبات معنای امامت، به هدایت به امر تکوینی با مناقشههایی روبروست. از جمله:
این دلیل که امامت را منحصر در دو معنا کنیم؛ یا به معنای نبوّت و رسالت با صِرف هدایت تشریعی از طریق وحی و یا به معنای هدایت تکوینی، استوار نیست، بلکه میتوان برای آن واسطه در نظر گرفت و امامت را به معنای هدایت تشریعی ولی نه از طریق وحی رسالی بلکه از طریق تفویض دین معنا کرد که در اخبار فراوان آمده است. از جملۀ این روایات با سند صحیح از امام صادق (علیهالسلام) است که میفرماید: «إن الله عزّ وجلّ أدّب نبیّه علی محبّته فقال: «إِنکَ لَعَلی خُلُق عَظیم» ثمّ فَوَّض إلیه فقال عزّ وجلّ: «وما آتاکُم الرسولُ فخُذوه وما نهاکم عنهُ فانتَهُوا» و قال عزّ وجلّ: «ومَنْ یطِعِ الرّسولَ فقَد أطاعَ الله»... ؛» [۱۰۹]. برخی از حدیث پژوهان، اخبار تفویض دین را صحیحه متواتره[۱۱۰] و برخی از دین پژوهان و فقها، تفویض دین به رسول خدا (صلیالله علیه و آله) را اجماع شیعه و ضروری مذهب میدانند. [۱۱۱] تفویض دین به رسول اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) از شئون امامت ایشان به شمار میآید.[۱۱۲]. [۱۱۳]
همانگونه که هدایت به معنای راهنمایی، ویژۀ ائمه(علیهم السلام) نیست، هدایت به معنای ایصال به مطلوب نیز ویژۀ ایشان نخواهد بود. بلکه چه بسا افرادی، تحت تأثیر تلاوت آیات قرآن ناگاه منقلب شده، به نقطه شایسته و مطلوب خود نایل شوند و در واقع هدایت باطنی تکوینی یابند. از همینجا نقطه ابهام در بند ششم از ارکان این نظریه، نمایان میگردد؛ دلیلی بر تخصیص این نوع هدایت به شخصی که به مقام امامت نایل آمده، در دست نیست. [۱۱۴]
در معنای هدایت به امر یا تصرف تکوینی، امتثال امر امام و پیروی از وی معنای محصَّلی نخواهد داشت. چون بر طبق تحلیلی که از اصطلاح امام مبتنی بر معنای لغوی آن به دست میآید و علامۀ طباطبائی و آیةالله جوادی نیز به آن ملتزمند، این واژه در عبارت: «... إنی جاعلُکَ لِلنّاسِ إماماً»[۱۱۵] به این معناست: «أی مُقتَدی یقتدی بک النّاسُ ویتّبعوک فی أقوالک وأفعالک فالإمام هو الذی یُقتَدی ویُأتَمّ به الناس»[۱۱۶]؛ آیة الله جوادی نیز در توضیح عبارت «وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بأَمْرِنَا» مینویسند: «جمله «یهدون بأمرنا» در مقام تعریف ائمه میباشد و هر چند در ظاهر خبر است ولی پیام انشا را به همراه دارد به طوری که همگان باید بدانند سِمَت هدایت به جعل خداوند است و امامان مأمور به راهنماییاند و امت اسلامی مانند خود امامان، مأمور به امتثال هستند.» [۱۱۷] بر طبق این تحلیل باید مأموم به امام اقتدا و از افعال و اقوال وی پیروی کند تا معنای امام بما هو امام تحقق یابد. اما در تصرفِ تکوینیِ امام در دلها، سخن از پیروی از امام و اقتدای به وی در افعال و اقوال و به طور کلی پیروی از سیره و سنت او، نیست؛ بلکه این تصرف را باید هدایت و یا نوعی از ولایت و نه امامت، نام نهاد چون مأموم در این تصرفِ تکوینی از امام پیروی نمیکند و نسبت به فرمان او امتثالی ندارد. [۱۱۸]
اگر برطبق «قاعدۀ لطف» مشی کنیم و همانگونه که علامۀ حلی آورده و فاضل مقداد شرح کرده است بگوییم: «اللُّطف هو ما یقرِّب العبد إلی الطّاعة و یُبَعِّده عن المعصیة... و هو ثلاثة فتارة یکون من فعل الله فیجب علیه، لطف هر امری است که بنده را به فرمانبرداری خدا نزدیک و از نافرمانی دور کند ... و آن سه گونه است گاهی [باید] از فعل خدا نشأت گیرد. پس بر حقتعالی لازم میشود آن را انجام دهد»[۱۱۹] در این صورت، وجود امام با تصرف تکوینیاش در دلها ماﻳﮥ نزدیک شدن بنده به فرمانبرداری خدا و دوری از نافرمانی او میشود. پس جعل مقام امامت به عنوان فعل الله بر حقتعالی واجب است و باید این مقام را برای انسانهای شایسته جعل کند مانند جعل مقام رسالت که به عنوان فعل الله بر حقتعالی لازم میباشد براساس این قاعده، میتوان إشکالی را مطرح کرد، بدین شرح: الف) باید لطف خداوند، شاملِ افراد مستعد گردد که با هدایت تکوینی آماده برای ایصال به مطلوبند. ب) در هر عصری باید افرادی صالح وجود داشته باشد که چنین کاری از آنان ساخته باشد. ج) حضرت ابراهیم بنا به این نظریه تا پیش از جعل مقام امامت امکان چنین تصرفِ تکوینی نداشته است. نتیجه این مقدمات چنین میشود که بگوییم: خداوند لطف خود را از افراد مستعد در مقطع پیش از امامت حضرت ابراهیم، دریغ کرده است. جز آنکه قاعده لطف را محدود سازیم و آن را تنها در ارایه طریق به کار بریم.[۱۲۰]
از تقابل بین کارکرد امامان نار و نور در روایات و در آیات قرآن که میفرماید: «وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...»[۱۲۱] و «وَجَعَلْناهُم أَئِمَّةً یَدْعُونَ إَلَی النّارِ ...»[۱۲۲] میتوان استفاده کرد که مراد از هدایت به امر، هدایت باطنی نیست چون ائمۀ نار که به آتش دعوت میکنند، با هدایت باطنی تکوینی چنین امری را انجام نمیدهند.[۱۲۳]
چرا انبیایی که به مقام امامت نرسیدهاند با آن که از اوصافی والا همچون «صالحان»[۱۲۴]، «نعمت داده شدگان»[۱۲۵]، «خاشعان»[۱۲۶]و... برخوردارند؛ نمیتوانند در دلها تصرف تکوینی کنند؟ آیا برای انبیا ملکوت عالَم از جمله ملکوت دلها منکشف نیست؟! آیا خود حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در زمان نبوّت، به مشاهده ملکوت بار نیافتند؟! قرآن کریم پس از آنکه احتجاج حضرت ابراهیم را با آزر بیان میدارد، میفرماید: «وَکَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْموقِنینَ»[۱۲۷] این احتجاج در زمان نبوّت ایشان بوده است. آیا برای تصرّف در باطن دلها که برای آنان منکشف است، نیاز به جعل خاص مقام امامت از ناحیۀ حقتعالی دارد؟ با آنکه مقتضی برای این تصرف موجود است و دلیلی بر وجود مانع در دست نیست.[۱۲۸]
نقد دلیل برون متنی
نتیجه گیری
مهمترین ویژگی که در امامت نهفته است و بشر را بهتر به سرمنزل مقصود واصل میکند، عنصر "هدایت به امر" است. به تعبیر علامه طباطبایی: "امامت از نظر باطن یک نحوه ولایت است که امام در اعمال مردم دارد و هدایت او چون هدایت انبیا و رسولان و مؤمنان صرف راهنمایی از طریق نصیحت و موعظه حسنه و بالأخره صرف آدرس دادن نیست، بلکه هدایت امام دست خلق گرفتن و به راه حق رساندن است"[۱۲۹].
↑ گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است؛ سوره طه، آیه: ۵۰.
↑ ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس؛ سوره انسان، آیه:۳.
↑ خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام میگشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته میدارد گویی به آسمان فرا میرود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمیآورند؛ برمیگمارد؛ سوره انعام، آیه:۱۲۵.
↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۷، ص۴۷۶ ـ ۴۷۸
↑علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۴۱۱ و ۴۱۲ و ج ۱۴، ص ۴۲۸.
↑ و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۳.
↑علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۴۱۰ و ۴۱۱ و ج ۲، ص ۲۳ ـ ۲۴.
↑ و هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (پیامش را) برای آنان به روشنی بیان کند بنابراین خداوند هر که را بخواهد بیراه میدارد و هر که را بخواهد به راه میآورد و او پیروزمند فرزانه است؛ سوره ابراهیم، آیه: ۴.
↑ و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
↑ فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود.پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده میشوید؛ سوره یس، آیه: ۸۲-۸۳.
↑ فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود.پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده میشوید؛ سوره یس، آیه: ۸۲- ۸۳.