تقیه در معارف و سیره امام حسن عسکری
مقدمه
امامان شیعه در مواقع لزوم و هنگامی که در مقام برخورد با حاکمان ستمگر زمان خود راه مبارزه مخفی را برمیگزیدند، از راهکار تقیه نیز برای این منظور بهره میبردند و نه تنها خودشان، بلکه شیعیان را نیز به استفاده از این شیوه توصیه میکردند. برای نمونه، عبدالعزیز بلخی میگوید: روزی در خیابان منتهی به بازار گوسفندفروشان نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکری(ع) را دیدم که به سوی دارالعامه[۱] حرکت میکرد. در دلم گفتم: اگر فریاد کنم که ای مردم! این حجت خداست، او را بشناسید، مرا خواهند کشت؟ پس از آنکه امام عسکری(ع) به من نزدیک شدند انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که ساکت باش! چون شب خدمت امام رفتم، فرمود: یا باید پنهان کنی یا کشته شوی، پس بر جان خود بترس و مراقب باش[۲]. همچنین امام عسکری(ع) به برخی از اصحاب میفرمود: اگر شنیدی کسی به ما دشنام میدهد به راهی که به تو دستور دادهام برو و بر حذر باش از اینکه در صدد جوابگویی برآیی و یا بخواهی به او بفهمانی که تو کیستی؛ زیرا ما در شهر و دیار بدی هستیم. پس راه خود را برو، اخبار و احوال تو به ما میرسد[۳]. همچنین آن حضرت اگر نسبت به امنیت و جان شیعیان احساس خطر میکرد در مواردی که ممکن بود به آنان هشدار میداد و حتی از آنان میخواست که از سلام کردن به آن حضرت نیز خودداری کنند. برای نمونه، از علی بن جعفر حلبی نقل کردهاند که گفت ما در روزی که امام عسکری(ع) به دارالخلافه میرفتند جمع شده بودیم و منتظر دیدار با آن حضرت بودیم که نوشتهای از آن حضرت رسید که در آن نوشته بودند: «آگاه باشید! هیچ یک به من سلام نکنید و با دست یا با سر به سمت من اشاره نکنید؛ زیرا بر جان خودتان ایمن نخواهید بود»[۴]. پیش از هلاکت معتزّ عباسی، امام عسکری(ع) با نامهای به ابوالقاسم اسحاق بن جعفر زبیری نوشتند و فرمودند: در خانه خود باش و بیرون نیا تا آن حادثه رخ دهد. اسحاق گوید: پس از مدتی «بریحه» کشته شد و من به امام عسکری(ع) نوشتم که حادثه رخ داد، دستور شما برای خروج از خانه چیست؟ آن حضرت در نامهای نوشتند منظورم این حادثه نبود، حادثهای دیگر در پیش است که برای معتزّ رخ خواهد داد[۵].[۶]
منابع
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲