وصیت پیامبر خاتم به امام علی در تاریخ اسلامی
زیارت پیامبر (ص) در واپسین روزها از بقیع
در یکی از روزهای بیماری پیامبر، ایشان دست امیرالمؤمنین (ع) را گرفت و با گروهی که به دنبال وی بودند به جانب قبرستان بقیع حرکت کرد و به همراهانش فرمود: از طرف خدا مأمورم که برای اهل بقیع طلب آمرزش کنم.
هنگامی که قدم به بقیع نهاد، بر اهل قبور سلام کرد و سخنان خود را چنین آغاز کرد: «سلام بر شما ای کسانی که در زیر خاک خوابیدهاید. برای شما گوارا باد حالتی که در آن قرار دارید، به شما تبریک میگویم که از فتنههایی که مردم در آن گرفتار میشوند، به سلامت عبور کردهاید؛ فتنهها مانند پارههای شب تاریک، روی آورده و یکی به دیگری پیوسته است؛ و فتنه بعدی از فتنه اول سختتر و مشکلتر خواهد بود». سپس برای اهل بقیع طلب آمرزش بسیار فرمود.
سپس پیامبر رو به علی (ع) کرد و فرمود: کلید گنجهای دنیا و زندگی همیشگی در آن را به من عرضه داشتهاند و مرا میان آن و ملاقات پروردگار و دخول به بهشت مخیر ساختهاند، ولی من ملاقات پروردگار و ورود به بهشت را ترجیح دادهام. فرشته وحی، هر سال قرآن را یک بار به من عرضه میداشت، ولی امسال دو بار آن را برایم عرضه داشت و جهتی ندارد جز اینکه اجلم فرا رسیده است[۱]. حضرت پس از زیارت، نماز خواند و به خانه برگشت.[۲]
نامهای که هرگز نوشته نشد
آخرین روزها در خانه همسران
پیامبر (ص) پس از بازگشت از بقیع، یکی دو روز در خانه ام سلمه ماند. مریضی رو به بهبودی نرفت، بلکه ادامه داشت و شدت یافت؛ البته ایشان با زحمت برای امامت نماز جماعت به مسجد میرفت. میگویند: عایشه زنان دیگر را راضی کرد که از حق خود بگذرند و پیامبر در نزد او پرستاری بشود. در ضمن از پیامبر با اصرار درخواست کرد که ایام مریضی را در خانه او بماند[۳]. پیامبر (ص) به خانه عایشه رفت. آیا این درخواست میتوانست بر اساس یک طرح و نقشه حساب شده باشد؟ دلیل این همه اصرار چه بود؟[۴]
ممانعت برخی از نوشتن وصیت پیامبر (ص)
روز پنجشنبه[۵] بود پیامبر همچنان بیمار و بستری در خانه رو به مردانی که برای عیادت آمده بودند کرده و قلم و دواتی خواست تا چیزی بنویسد که امت بعد از ایشان گمراه نشوند. فرمودند: «هلم أکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده»: کاغذی بیاورید تا بگویم چیزی بنویسید که اصلاً گمراه نشوید[۶].
با این درخواست پیامبر (ص)، در بین صحابه همهمهای رخ داد. آنها دو دسته بودند. یک دسته صحابهای بودند که تنها برای دیدار و عیادت آمده بودند و نظر خاصی از این عیادت نداشتند. دسته دوم برای کنترل و مراقبت از آخرین لحظات حیات پیامبر آمده بودند که نکند حادثهای پیش بیاید که بعدها نتوان جبران کرد. این دسته نگذاشتند که خواسته مصرانه پیامبر را کسی عمل کند.
البته اختلاف بین حاضران پیش آمد؛ اما رهبر مخالفان با قدرت و شدت نمیگذاشت کسی دستور پیامبر (ص) را اجرا کند و مدام میگفت که کتاب خدا در میان ما هست، همان ما را بس است. پیامبر تکرار میکرد: کاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که با آن هرگز گمراه نشوید! مخالفان در اوایل میگفتند: پیامبر مریض است، قرآن در میان ما هست و همان ما را کافی است! پیامبر دست برنمیداشت و اصرار داشت که آنچه اراده کرده است بنویسد که وصیت مکتوب او باشد و ماندگار بشود؛ لذا باز فرمود: کاغذ و قلم بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که گمراه نشوید. این بار مخالفان گفتند: پیامبر مریض است و درد بر او غلبه کرده است. قرآن در میان ما هست و همان ما را کافی است!! زنان پیامبر که پشت پرده بودند به میدان آمدند و گفتند: چیزی را که پیامبر میخواهد برایشان بیاورید. اما سردسته مخالفان گفت: شما ساکت باشید. شما همانند زنانی هستید که قصد اغوای یوسف را داشتند.
بار دیگر پیامبر (ص) فرمود: کاغذ و قلمی بیاورید که برای شما بنویسم چیزی که امکان گمراهی شما را از بین برود، هرگز گمراه نشوید. البته ما دقیقاً نمیدانیم پیامبر (ص) چندبار درخواست قلم و دوات کردهاند؟ اما از جوابهایی که مخالفان در جلسه دادهاند بر میآید که اقلاً سه یا چهار مرتبه و یا بیشتر قلم و دوات خواستند، اما اجابت نشد. این همه مخالفت و جرأت و جسارت برای مقابله به چه جهت بود؟ آنها نگران چه چیز بودند؟ میترسیدند که پیامبر چه بنویسد، که باعث میشد با دستور پیامبر به این شکل مخالفت کنند؟ شاید میدانستند پیامبر (ص) قصد دارد آنها را به چه چیزی توصیه و امر کند و نمیخواستند که این وصیت آخر به صورت مکتوب و نوشته درآید. اگر این فرمایش نوشته شود، همچون سندی خواهد بود که تمام آمال و آرزوهای آنها را برای بعد از پیامبر بر باد خواهد داد.
پیامبر (ص) مکرر از خلفای دوازدهگانه خودش در مجامع بزرگ مسلمانان یاد کرده بود و ما آنها را در گذشته آوردیم؛ و نیز در غدیرخم اولین نفر از این دوازده تن را در حضور جمعیتی شاید صدهزار نفر معرفی دقیق کرده بود. آیا آنها میترسیدند این مسأله در حضور چندین شاهد مکتوب شود و جای هیچگونه خدشه و ابهام و انکار باقی نماند، در مقابله با آن دیگر نتوان هیچ کاری کرد؟[۷]
مخالفت و توهین نسبت به پیامبر (ص)
تعبیرات مختلفی را که در مخالفت با رسول خدا (ص) گفته شده است در دو کتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» - و البته در کتب معتبر دیگر - که از معتبرترین کتب مکتب خلافت است بررسی میکنیم:
در یک مورد آمده است: فقال بعضهم: إن رسول الله قد غلبه الوجع، و عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله[۸].
در تعبیر دیگر آمده است: فقال عمر: ان رسول الله قد غلب علیه الوجع، و عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله[۹].
در تعبیری شبیه به همان آمده است: فقال عمر: إن النبی قد غلب علیه الوجع، و عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله[۱۰].
و در جای دیگر نیز به این صورت نقل شده است: قال عمر: إن النبی غلبه الوجع، و عندنا کتاب الله، حسبنا[۱۱].
این الفاظ اگرچه اندکی اختلاف دارند؛ اما مطلب و مقصد آن یکی است. مطابق این تعبیرات، گوینده برای جلوگیری از نوشتن نامه رسول خدا (ص) گفته است: بیماری بر رسول خدا (ص) چیره شده (و نمیداند چه میگوید!) و قرآن که نزد شما هست، برای هدایت ما و شما کافی است[۱۲].
منابع
پانویس
- ↑ المسند، ج۲۵، ص۳۷۶؛ السیرة النبویة، ج۲، ص۶۴۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۷؛ المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۳۴۶؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۴؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۸۸؛ الارشاد، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۹۵.
- ↑ الارشاد (للشیخ المفید)، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۹۶.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۵۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۸؛ جامع الاصول، ص۱۱۶۹؛ جامع السیرة، ص۲۶۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۹۶.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۲۵۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۳۴.
- ↑ صحیح البخاری، ج۹، ص۱۱۱.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۳۹۸.