حبیب سجستانی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۰:۰۱ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

حبیب السجستانی[۱]، در سند پنج روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از تفسیر العیاشی، الکافی و علل الشرائع ذکر شده است:

«عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع)قَالَ: فِي التَّوْرَاةِ مَكْتُوبٌ فِيمَا نَاجَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ(ع) يَا مُوسَى اكْتُمْ مَكْتُومَ سِرِّي فِي سَرِيرَتِكَ وَ أَظْهِرْ فِي عَلَانِيَتِكَ الْمُدَارَاةَ عَنِّي لِعَدُوِّي وَ عَدُوِّكَ مِنْ خَلْقِي وَ لَا تَسْتَسِبَ لِي عِنْدَهُمْ بِإِظْهَارِ مَكْتُومِ سِرِّي فَتَشْرَكَ عَدُوَّكَ وَ عَدُوِّي فِي سَبِّي»[۲].[۳]

شرح حال راوی

در کتب رجال و اسناد روایات، با سه عنوان روبه رو هستیم: حبیب السجستانی؛ حبیب بن المعلی السجستانی؛ حبیب بن المعلی.

عنوان حبیب السجستانی در رجال البرقی از اصحاب امام باقر(ع)[۴]، رجال الکشی از راویان امام باقر و امام صادق(ع)[۵] و رجال الطوسی از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق(ع)[۶] ذکر شده و در اسناد شماری از روایات نیز واقع شده که از امام باقر[۷] و امام صادق(ع)[۸] روایت کرده؛ لکن روایتی از او از امام سجاد(ع) یافت نشده است، درحالی که شیخ طوسی وی را از اصحاب آن حضرت نیز برشمرده است[۹].

علامه شوشتری: ثم الظاهر عدم صحة عد الشيخ له في أصحاب علي بن الحسين(ع) لأن العياشي إنما قال: و كان من أصحاب أبي جعفر و أبي عبدالله(ع)[۱۰] ولأن البرقي إنما عده في أصحاب الصادق(ع) ممن أدركه من الباقر(ع)[۱۱].

عنوان حبیب بن المعلی السجستانی در رجال البرقی از اصحاب امام صادق(ع) که امام باقر(ع) را نیز ادراک نموده[۱۲] و رجال الطوسی از اصحاب امام باقر(ع)[۱۳] ذکر شده؛ لکن در اسناد روایات مشاهده نشده است.

عنوان حبیب بن المعلی در رجال الطوسی در اصحاب امام صادق(ع)[۱۴] ذکر گردیده و در سند یک روایت نیز واقع گردیده است[۱۵].

سؤال: آیا عناوین فوق یک راوی هستند یا چند راوی مستقل؟ بعضی عناوین سه گانه حبیب السجستانی، حبیب بن المعلی السجستانی و حبیب بن المعلی را که در کتب رجالی ذکر گردیده، متحد دانسته‌اند [۱۶] و برخی هم آن را با حبیب بن المعلی که در سند روایت من لا یحضره الفقیه واقع گردیده است[۱۷] و شماری هم عناوین فوق را با عناوین دیگری مانند حبیب بن المعلی الخثعمی، حبیب الخثعمی و حبیب الأحول الخثعمی متحد دانستند[۱۸].[۱۹]

بررسی

اتحاد عنوان حبیب السجستانی با حبیب بن المعلی السجستانی قطعی است؛ اما اتحادش با حبیب بن المعلی واقع در سند روایت من لا یحضره الفقیه صحیح نیست، بلکه مراد از آن حبیب بن المعلی الخثعمی است، اولاً به قرینه طریق شیخ صدوق در مشیخه[۲۰] و ثانیاً همین روایت در تهذیب الأحکام گزارش شده و در سندش به جای حبیب بن المعلی نام حبیب الخثعمی قرار گرفته است[۲۱].

اتحاد حبیب بن المعلی الخثعمی (حبیب الخثعمی) با حبیب السجستانی (حبیب بن المعلی السجستانی) منتفی است؛ زیرا نجاشی خثعمی را از راویان امام صادق، امام کاظم و امام رضا(ع) به شمار آورده است[۲۲] در حالی که حبیب السجستانی از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق(ع) شمرده شده است، چنانکه گذشت.

ثانیاً راوی کتاب حبیب الخثعمی شخص ابن ابی عمیر است[۲۳] و راوی از حبیب السجستانی در اسناد روایات هشام بن سالم است[۲۴] که راوی کتابش ابن ابی عمیر است[۲۵]، پس از جهت طبقه یکسان نیستند و در دو طبقه قرار دارند و ثالثاً موردی در اسناد روایات یافت نشده که از جهت راوی مشترک باشند.[۲۶]

طبقه راوی

تاریخ ولادت و وفات راوی مشخص نیست؛ لکن در کتب رجال از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق(ع) شمرده شده است و در اسناد روایات از امام باقر و امام صادق(ع) روایت کرده است، چنانکه گذشت.[۲۷]

استادان و شاگردان راوی

در همه موارد از امام باقر و امام صادق(ع) روایت نموده، جز در یک مورد که از سعد بن ابی وقاص گزارش کرده که مرسل است[۲۸] و افرادی مانند هشام بن سالم، مالک بن عطیه و حسن بن محبوب[۲۹] از ایشان روایت کردند که از شاگردان حدیثی وی شمرده می‌شوند.[۳۰]

مذهب راوی

به تصریح کشی، حبیب السجستانی در ابتدا بر مذهب خوارج بوده و سپس به مذهب امامیه برگشت [۳۱] و از اصحاب خاص امام باقر و امام صادق(ع) قرار گرفت[۳۲]، در نتیجه از راویان امامیه شمرده می‌شود، چنانکه مضامین روایاتش نیز آن را تأیید می‌کنند؛ برای نمونه: «عَنْهُ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ أَطَاعَتْ إِمَاماً جَائِراً لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ لَأَعْفُوَنَ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ أَطَاعَتْ إِمَاماً هَادِياً مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً»[۳۳].[۳۴]

جایگاه حدیثی راوی

درباره جایگاه حدیثی راوی دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد: بعضی وی را از راویان مجهول دانستند، چون مدح و توثیقی درباره‌اش نرسیده، درنتیجه روایتش را ضعیف دانسته‌اند.

شهید ثانی پس از نقل روایتی که در سندش حبیب السجستانی قرار گرفته[۳۵]، نوشته است: وفي صحتها -وإن وصفها بها الجماعة- منع واضح لأن حبيبا لم ينص الأصحاب علي توثيقه، وإنما ذكروا أنه كان شاريا وانتقل إلينا. وفي إلحاقه بذلك بالحسن فضلا عن الصحيح بعد[۳۶].

مقدس اردبیلی با اشاره به روایت مذکور که بعضی‌ها آن را صحیحه تلقی کردند، نوشته است: وفيها تأمل، إذ ما صرح بتوثيق حبيب ولا بمدحه، بل قالوا: إنه كان شاريا[۳۷].

در مقابل، بعضی نفس بازگشت به مذهب حق امامیه و رجوع تام به امام باقر و امام صادق(ع) را دال بر مدح، بلکه وثاقت راوی تلقی کردند.

صاحب جواهر الکلام: علی أن المذكور في ترجمته أنه كان شاريا ورجع إلي الباقر والصادق(ع) وانقطع إليهما، بل عن صاحب البلغة الحكم بكونه ممدوحا، بل عن الفاضل المتبحر وحيد عصره وخصوصا في الحديث والرجال الآغا محمد باقر عن جده[۳۸] أنه حکم بأنه ثقة[۳۹].

محقق شوشتری: لأن حبيبا و إن لم يذكر فيه لفظ التوثيق لكن ذكر فيه معني التوثيق فروي الكشي عن العياشي أن حبيبا كان شاريا، ثم دخل في هذا المذهب و كان من أصحاب أبي جعفر و أبي عبدالله(ع) منقطعا إليهما و ترك المذهب الذي كان عليه لا يصدر إلا عن نفس زكية كما أن الإنقطاع إلي المعصوم(ع) و قبوله له أيضاً كاشف عن ملكة حسنة مع أن في طريقه الحسن بن محبوب و هو من أصحاب الإجماع الذي ما صح عنه يكون صحيحاً[۴۰].

مامقانی: فالأقرب كون الرجل من الحسان، لانقطاعه إليهما(ع) والتأمل في كونه كافيا في مدحه لا وجه له[۴۱].

بعضی از بزرگان: وأما ما يقال بأن السند ضعيف لوجهين أولهما أن الحبيب السجستاني لم يذكر بتوثيق ولا مدح ثانيهما أنه كان شاريا أي من الخوارج ففيه أولا فإنه وإن كان شاريا من الخوارج أولا ولكنه رجع إلي مذهب التشيع ثانيا وهذا دليل علي وقوعه في الشبهة أولا ثم استبصر وهذا أشد إيمانا ممن كان من الشيعة من الأول كما لايخفي وأما ما يقال من عدم توثيقه وعدم مدحه فأي مدح أرجح من خروجه من الخوارج ودخوله في مذهب التشيع وانقطاعه إلی الصادقين(ع) وصيرورته من أصحابهما فلا إشكال في أن الرواية من الحسان ولا إشكال في اعتباره[۴۲].[۴۳]

بررسی

ملاک در وثاقت یا حسن حال راویان، وضع آنان در زمان نقل روایت است. بر این اساس، روایت راویانی که پیشینه انحراف فکری داشتند و سپس مستبصر شدند و در مسیر حق قرار گرفتند و در دوره استقامت روایت نقل کردند، روایت آنها پذیرفته است و خودشان نیز مورد تأییدند؛ زیرا شناخت حق و پیوستن به آن از صفای باطن و پاکی درون حکایت دارد؛ به ویژه تعبیر "منقطعاً إلیهما"[۴۴] که معنای والایی دارد، بنابراین حبیب السجستانی را باید از راویان ثقه به حساب آورد، از این رو علامه حلی و ابن داوود از ایشان در بخش یکم کتاب رجالشان که به راویان ثقه و ممدوح اختصاص دارد، عنوان کردند[۴۵] و روایت ذیل نیز جایگاه خاص او را نزد امام باقر(ع) مشخص می‌نماید: «مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ السَّرَّاجُ قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ وَ كَانَ أَقْدَمَ مِنْ حَرِيزٍ السِّجِسْتَانِيِّ إِلَّا أَنَّ حَرِيزاً كَانَ أَسْبَغَ عِلْماً مِنْ حَبِيبٍ هَذَا قَالَ: شَكَوْتُ إِلَى الْبَاقِرِ(ع) شَقِيقَةً تَعْتَرِينِي فِي كُلِّ أُسْبُوعٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ فَقَالَ ضَعْ يَدَكَ عَلَى الشِّقِّ الَّذِي يَعْتَرِيكَ وَ قُلْ يَا ظَاهِراً مَوْجُوداً وَ يَا بَاطِناً غَيْرَ مَفْقُودٍ ارْدُدْ عَلَى عَبْدِكَ الضَّعِيفِ أَيَادِيَكَ الْجَمِيلَةَ عِنْدَهُ وَ أَذْهِبْ عَنْهُ مَا بِهِ مِنْ أَذًى إِنَّكَ رَحِيمٌ وَدُودٌ قَدِيرٌ تَقُولُهَا ثَلَاثاً تُعَافَى مِنْهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»[۴۶].[۴۷]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۳۴۷، ش۶۴۶؛ رجال البرقی، ص۱۵؛ رجال الطوسی، ص۱۱۳، (ش ۱۱۱۷)، ص۱۳۲، (ش ۳۲) و ۱۸۵، (ش ۱۲۰)؛ الرجال (ابن داود)، ص۹۸، ش۳۷۳؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۶۱، ش۱؛ منهج المقال، ج۳، ص۳۱۵، ش۱۲۷۵؛ نقد الرجال، ج۱، ص۳۹۸، ش۱۱۷۱؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۷۹؛ جامع الرواه، ج۱، ص۱۷۸، ش۱۴۷۲؛ الرجال (حر عاملی)، ص۸۴، ش۳۲۹؛ الوجیزة فی الرجال، ص۵۱، ش۴۴۴؛ منتهی المقال فی احوال الرجال، ج۲، ص۳۲۷، ش۶۶۶؛ تنقیح المقال، ج۱۷، ص۳۸۵، ش۴۶۲۹؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۲۰۵، (ش ۲۵۸۱) و ۲۰۸، (ش ۲۵۸۹)؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۰۰، (ش ۳۱۴۶) و ۳۰۴، (ش ۳۱۶۴)؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۹۳، ش۱۷۶۵.
  2. تفسیر کنز الدقائق، ج۴، ص۴۲۱ به گزارش از الکافی، ج۲، ص۱۱۷، ح۳.
  3. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 181.
  4. رجال البرقی، ص۱۵.
  5. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۳۴۷، ش۶۴۶: ما روی فی حبیب السجستانی. محمد بن مسعود قال: حبیب السجستانی کان أولا شاریا؛ ثم دخل فی هذا المذهب و کان من أصحاب أبی جعفر و أبی عبدالله(ع) منقطعا إلیهما.
  6. رجال الطوسی، ص۱۱۳، ش۱۱۱۷ (در اصحاب امام سجاد(ع))، ص۱۳۲، (ش ۳۲) (در اصحاب امام باقر(ع): روی عنه و عن أبی عبدالله(ع)) و ۱۸۵، (ش ۱۲۰) (در اصحاب امام صادق(ع): روی عنهما(ع)).
  7. المحاسن، ج۱، ص۹۴، ح۵۱: ... عن هشام بن سالم، عن حبیب السجستانی، عن أبی جعفر(ع).
  8. المحاسن، ج۲، ص۳۲۱، ح۶۱: ... عن هشام بن سالم، عن حبیب السجستانی، قال: سألت أبا عبدالله(ع).
  9. رجال الطوسی، ص۱۱۳، ش۲۴ (در اصحاب امام سجاد(ع)).
  10. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۶۳۷، ح۶۴۶: محمد بن مسعود، قال: حبیب السجستانی... و کان من أصحاب أبی جعفر و أبی عبدالله(ع).
  11. قاموس الرجال، ج۳، ص۹۳، ش۱۷۶۵.
  12. رجال البرقی، ص۱۸: حبیب بن المعلی، سجستانی.
  13. رجال الطوسی، ص۱۳۲، ش۱۳۶۴: حبیب بن المعلی السجستانی.
  14. رجال الطوسی، ص۱۹۴، ش۲۴۳۳ (در اصحاب امام صادق(ع)).
  15. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۵۵، ح۷۸۱: سأل حبیب بن المعلی أبا عبدالله(ع)....
  16. نقد الرجال، ج۱، ص۳۹۸، (ش ۱۱۷۱) و ۳۹۹، (ش ۱۱۷۵).
  17. جامع الرواه، ج۱، ص۱۷۸، (در جامع الرواه اشاره‌ای به سند من لا یحضره الفقیه نشده است).
  18. تهذیب المقال، ج۵، ص۲۴۳: بل یمکن دعوی إتحاد حبیب الخثعمی الکوفی، و المدائنی مع حبیب بن المعلی السجستانی الذی ذکره البرقی فی أصحاب الباقر(ع) بقوله: حبیب السجستانی و أیضاً فی أصحاب الصادق(ع): حبیب بن المعلی، سجستانی. قال محمد بن مسعود: حبیب السجستانی؛ کان أولا شاریا؛ ثم دخل فی هذا المذهب؛ و کان من أصحاب أبی جعفر و أبی عبدالله(ع) منقطعا إلیهما و قال الشیخ فی أصحاب الباقر(ع) حبیب السجستانی روی عنه و عن أبی عبدالله(ع) و أیضاً فیهم حبیب بن المعلی السجستانی و أیضاً فی أصحاب الصادق(ع) حبیب بن المعلی بأن یکون سجستانیا بالمولد؛ و کوفیا بالهجرة؛ خثعمیا بالولاء؛ مدائنیا بالمنزل و التجارة و نحوها.
  19. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 182-184.
  20. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۴۷: و ما کان فیه عن حبیب بن المعلی فقد رؤیته عن أبیه، عن سعد بن عبدالله، عن محمد بن الولید الخزاز، عن حماد بن عثمان، عن حبیب بن المعلی الخثعمی.
  21. تهذیب الأحکام، ج۲، ص۳۴۸، ح۱۴۴۴.
  22. رجال النجاشی، ص۱۴۱، ش۳۶۸: حبیب بن المعلل الخثعمی المدائنی روی عن أبی عبدالله و أبی الحسن و الرضا(ع).
  23. الفهرست (طوسی)، ص۱۶۴، ش۲۵۳: له أصل... عن ابن أبی عمیر عنه.
  24. ر.ک: المحاسن، ج۱، ص۹۴، ح۵۱؛ ج۲، ص۳۲۱، ح۶۱ و...: ... عن هشام بن سالم، عن حبیب السجستانی.
  25. رجال النجاشی، ص۴۳۴، ش۱۱۶۵: له کتاب یرویه جماعة. أخبرنا محمد بن عثمان قال: حدثنا جعفر بن محمد قال: حدثنا عبدالله بن أحمد قال: حدثنا ابن أبی عمیر عنه بکتابه.
  26. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 184-185.
  27. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 185.
  28. الیقین بإختصاص مولانا علی(ع) بإمرة المؤمنین ص۲۶۴: ...محمد بن الحسن الصفار، عن یعقوب بن یزید الأنباری، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السجستانی، عن سعد بن أبی وقاص قال: بینما نحن بفناء الکعبة و رسول الله(ص) معنا....
  29. الکافی، ج۱، ص۳۷۶، ح۴؛ وسائل الشیعه، ج۱، ص۳۲۷، ح۸۵۹ به گزارش از علل الشرائع، ج۱، ص۲۷۶، ح۱: و فیه عن مالک بن عیینة؛ الخصال، ج۲، ص۳۸۲، ح۵۹؛ یادآوری می‌شود روایت ابن محبوب از حبیب السجستانی مرسل است، اولاً به قرینه سایر اسناد که با واسطه از حبیب السجستانی گزارش کرده است. (ر.ک: المحاسن، ج۱، ص۹۴، ح۵۱؛ ج۲، ص۳۲۱، (ح ۶۱) و ۳۳۴، (ح ۱۰۳)؛ الکافی، ج۱، ص۳۷۶، (ح ۴) و ۴۵۷، (ح ۱۰) و...) و ثانیاً ابن محبوب در سال ۲۲۴ در ۷۵ سالگی وفات نموده است. (ر.ک: إختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۵۸۴، ش۱۰۹۴) و نمی‌تواند از کسی که از راویان امام باقر و امام صادق(ع) است، روایت نماید.
  30. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 185-186.
  31. إختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۳۴۷، ش۶۴۶: کان أولا شاریا ثم دخل فی هذا المذهب. شاری به معنای خارجی است و خوارج را شراة نامیدند، چون به گمان باطلشان، دنیا را با آخرت معامله کردند و جانشان را در مقابل بهشت فروختند. شهید ثانی: قلت نسبته إلی الشراة و هم الخوارج، سموا بذلک؛ لأنهم قالوا: نحن شرینا أنفسنا لله، أی بعناها. (رسائل الشهید الثانی، ج۲، ص۹۶۱، ش۱۴۰)؛ کان شاریا أی من الخوارج الذین قالوا بزعمهم الباطل إنا شرینا أی بعنا الدنیا بالآخرة أو شرینا أنفسنا بالجنة. (کتاب القصاص للفقهاء و الخواص، ص۴۹).
  32. إختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص۳۴۷، ش۶۴۶: و کان من أصحاب أبی جعفر و أبی عبدالله‌(ع) منقطعا إلیهما.
  33. المحاسن، ج۱، ص۹۴، ح۵۱؛ نیز ر.ک: الکافی، ج۱، ص۳۷۶، ح۴.
  34. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 186-187.
  35. الکافی، ج۷، ص۳۲۰، ح۴: محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السجستانی قال: سألت أبا جعفر(ع) عن رجل قطع یدین لرجلین الیمینین قال: فقال: یا حبیب! تقطع یمینه للرجل الذی قطع یمینه أولا و تقطع یساره للرجل الذی قطع یمینه آخر لأنه إنما قطع ید الرجل الأخیر و یمینه قصاص للرجل الأول، قال: فقلت: إن علیا(ع) إنما کان یقطع الید الیمنی و الرجل الیسری قال: فقال: إنما کان یفعل ذلک فیما یجب من حقوق الله؛ فأما یا حبیب! حقوق المسلمین فإنه یؤخذ لهم حقوقهم فی القصاص الید بالید إذا کانت للقاطع ید و الرجل بالید إذا لم یکن للقاطع ید، فقلت له: أو ما یجب علیه الدیة و یترک له رجله؟ فقال: إنما یجب علیه الدیة إذا قطع ید رجل و لیس للقاطع یدان و لا رجلان، فثم یجب علیه الدیة، لأنه لیس له جارحة یقاص منها.
  36. مسالک الأفهام، ج۱۵، ص۱۲۷.
  37. مجمع الفائده، ج۱۳، ص۴۶۷.
  38. منهج المقال، ج۳، ص۳۱۵، ش۴۰۵: حكم خالي بكونه ممدوحا. و كذا في البلغة، و لعله لحكاية الإنقطاع إليهما -صلوات الله عليهما- و لا يخلو من تأمل، فتأمل و حكم خالي بكونه ثقة أيضا.
  39. جواهر الکلام، ج۴۲، ص۳۵۲.
  40. النجعة فی شرح اللمعه، ج۱۱، ص۲۵۹.
  41. تنقیح المقال، ج۱۷، ص۳۸۵، ش۴۶۲۹.
  42. کتاب القصاص للفقهاء و الخواص، ص۴۹.
  43. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 187-190.
  44. تعبیر انقطاع إلی الله یا انقطاع إلی أهل بیت(ع) در بعضی ادعیه و درباره برخی افراد به کار رفته است. در دعای شعبانیه می‌خوانیم: إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ و امام صادق(ع) درباره جابر بن عبدالله انصاری فرمود است: «كَانَ مُنْقَطِعاً إِلَيْنَا».
  45. الرجال (ابن داود)، ص۹۸، ش۳۷۳؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۶۱.
  46. طب الأئمه(ع)، ص۲۰.
  47. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 190.