عمرو بن جموح

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۰ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

عمرو بن جموح بن زید بن کعب بن سلمه انصاری، اهل مدینه و از قبیله خزرج و تیره بنی سلمه بوده است. عمرو در میان خاندانش مردی محترم و بخشنده بود و به همین سبب موقعیت بسزایی داشت. لذا هنگامی که برخی از بستگانش در اولین ملاقات به حضور رسول خدا (ص) رسیدند، پیامبر (ص) از آنها پرسید: بزرگ خاندان شما کیست؟ گفتند: مردی بخیل به نام جد بن قیس است. پیامبر (ص) فرمود: "چه مرضی از بخل بدتر است؟" سپس فرمود: "رئیس شما عمرو بن جموح، همان مرد سفید اندامی که موهای به هم پیچیده دارد، باشد". پس از آنکه ریاست عمرو بر قبیله مسلم شد؛ شعرای قبیله در مدحش اشعاری سرودند که این ابیات از آن جمله است: پیامبر (ص) به یک نفر از ما گفت: رئیس شما کیست؟ در حالی که گفتار او حق بود. به او گفتند: جد بن قیس، همان کسی که او را به بخل می‌شناسند. هر چند از سایر جهات، جوانی شایسته است که هرگز به بدی دست دراز نکرده است. پس عمرو بن جموح را به سبب سخاوتی که دارد، سرور قرار داد. و حق عمرو است که به سبب بخشش سرور باشد. پس هرگاه گدایی نزد او بیاید تمام اموالش را می‌برد در حالی که او می‌گوید: اینها را ببرید که فردا باز می‌گردد[۱].[۲]

اسلام آوردن عمرو بن جموح

عمرو بن جموح و نزول آیه

سرانجام عمرو بن جموح

همسر عمرو و کشته او

عمرو بن جموح

یکی از شهدای جنگ احد، که به نیکی لیاقت و قابلیت احراز مقام والای شهادت را به خود اختصاص داد، «عمرو بن جموح» است. او چهار فرزند خود را روانه جهاد در راه خدا کرد. اما خودش چون از ناحیه چشم مشکل داشت، خانواده‌اش گفتند: باید در خانه بمانی؛ زیرا معذوری و نمی‌توانی در جنگ شرکت کنی، حضور پسرانت برای تو کافی است. عمرو بن جموح گفت: عجب آنان به بهشت بروند و من این جا بنشینم؟! هرگز! همسر او که هند نام داشت و دختر «عمرو بن حزام» بود، می‌گوید: هنگامی که همسرم عمرو از خانه خارج می‌شد، تا خود را به صحنه نبرد برساند، متوجه شدم چیزی زیر لب زمزمه می‌کند. گویا چنین می‌گوید: الله لا تردني إلى أهلي؛ «بار الها! مرا به خانواده‌ام باز مگردان». او از خانه بیرون رفت، ولی باز هم تعدادی از نزدیکانش او را از شرکت در جهاد منع کردند، لکن او گوش نداد تا به خدمت رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: «ای پیامبر خدا(ص) قوم من تصمیم دارند مرا از جنگ در کنار تو منع کنند، من امید و درخواست آن را دارم تا با همین چشم ناقص وارد بهشت شوم». پیامبر خدا(ص) در جواب او فرمودند: «ای عمرو! خدا تو را از شرکت در جهاد معذور کرده است، جهاد بر تو واجب نیست». عمرو به قدری اصرار ورزید تا پیامبر(ص) به خویشان و فرزندانش فرمودند: او را از شرکت در جهاد منع نکنید، شاید خدای تعالی شهادت را نصیب او کند. از این پس کسی مانع کار او نشد تا سرانجام در جنگ احد به شهادت رسید.

پس از شهادت عمرو، همسرش پیکر او و یکی از فرزندانش و نیز پیکر «عبدالله بن حزام»[۳]، برادرش را روی شتری قرار داد تا به سوی مدینه حمل کند، هنگام خروج از منطقه احد به سوی مدینه، شتر از حرکت باز ایستاد، ولی وقتی شتر را به سوی احد برگرداند، شتر به سرعت به طرف احد حرکت کرد. هند از این واقعه متعجب و شگفت‌زده شد! ناگزیر به طرف احد به محضر رسول الله(ص) آمد و آن حضرت را در جریان این رویداد عجیب قرار داد. حضرت فرمود: شتر مأمور است و پرسید: آیا عمرو بن جموح هنگام آمدن به احد چیزی گفت؟ همسر عمرو بن جموح پاسخ داد: آری، هنگام خروج از خانه رو به قبله ایستاد و گفت: اللهم لا تردني إلى أهلي و ارزقني الشهادة؛ خداوندا! مرا به سوی خانواده‌ام باز مگردان و شهادت را نصیبم فرما.[۴].

منابع

پانویس

  1. و قال رسول الله و الحق قوله لمن قال منا من تسمون سیدا فقالوا له جد بن قیس علی التی نبخله فیها و ان کان اسودا فتی ماتخطی خطوة لدنیة ولا مد فی یوم الی سوئة یدا فسود عمرو بن الجموح لجوده و حق لعمرو بالندی أن یسودا اذا جاءه السؤال اذهب ماله وقال خذوه انه عائد غدا؛الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۶۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۹۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۵۰۷.
  2. عباسی، حبیب، مقاله «عمرو بن جموح»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص ۳۹۵-۳۹۶.
  3. عبدالله بن عمر بن حزام (مطابق نقل ابن شبه) و طبق نقل برخی عبدالله بن عمرو بن حزام نخستین شهید احد که پیامبر به فرزندش جابر فرمود: بر او گریه نکن، ملائکه هم چنان او را زیر بال خود داشتند تا به آسمانش بردند. بهجه النفوس و الاسرار، ج۱، ص۱۴۴، به نقل از آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۳۸۵.
  4. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۶۹۲.