مالک بن نسیر بدی کندی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Ranjbar (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۰۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون مالک بن نسیر بدی کندی است. "مالک بن نسیر بدی کندی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مالک بن نسیر بدی کندی، یکی از سربازان عمر بن سعد بود که در کربلا در مقابل سپاهیان امام حسین(ع) ایستاد.

مقدمه

مالک بن نسیر از بنی بداء و از قبیله کنده بود.[۱]

روز دوم محرم سال ۶۱ هجری کاروان امام حسین(ع) به نینوا رسید و لشکر عمر سعد به فرماندهی حر بن یزید ریاحی در مقابل ایشان صف کشید. در این هنگام مالک بن نسیر بدی کندی که حامل نامه‌ای از طرف عبیدالله بن زیاد بود به هر دو لشکر نزدیک شد. او به حر بن یزید ریاحی و لشکرش سلام کرد اما به کاروان امام حسین(ع) اعتنایی نکرد. نامه را به دست حر داد. حر نامه را خواند. در نامه عبیدالله بن زیاد به حر نوشته بود که بر کاروان ابا عبدالله(ع) سخت بگیرد و آنها را در سرزمین بی‌آب و علفی متوقف سازد. ابن زیاد متذکر شده بود که حامل نامه بر نحوه اجرای حکم نظارت خواهد داشت.[۲]

در این هنگام یزید بن زیاد بن مهاجر، از یاران امام، که هم‌قبیله‌ای مالک بن نسیر بدی کندی بود او را شناخت و به او گفت: «مادرت به عزایت بنشیند. این چه نامه‌ای است که تو آورده‌ای؟!».

مالک بن نسیر بدی کندی گفت: «از پیشوای خود فرمان برده‌ام و بر بیعت خویش مانده‌ام».

یزید بن زیاد بن مهاجر پاسخ داد: «اشتباه کرده‌ای، معصیت خدا نمودی و از پیشوایت در راه نابودی خودت فرمان برد‌ه‌ای. ننگ برای خود آفریده‌ای و آتش دوزخ را خریداری نموده‌ای. پیشوای تو چه پیشوای پلیدی است. او از زمره همان پیشوایان به سوی دوزخ است که خداوند در قرآن در مورد آنها می‌فرماید: ما آن قوم را پیشوایان ضلالت و دعوت به دوزخ قرار دادیم و روز قیامت هیچ کس از عذاب دوزخ نجات نخواهد یافت».[۳]

در روز عاشورا مالک بن نسیر بدی کندی سر از بدن بی‌جان عمرو بن جناده انصاری جدا کرد و سپس سر را به سوی خمیه‌گاه امام حسین(ع) پرتاب کرد.[۴]

عصر عاشورا پس از شهادت همه اصحاب و خاندان، شمر بن ذی الجوشن به همراه چند تن از جمله مالک بن نسیر بدی کندی اطراف امام را احاطه کردند. مالک به آن حضرت دشنام داد و شمشیری بر سر امام زد به طوری که کلاهخود آن حضرت دو نیم شد و به زمین افتاد و خون از سر ایشان جاری شد. مالک سپس کلاهخود را ربود. امام رو به او کرد و فرمود: «هر چه در آن می‌گذاری، می‌خوری یا می‌آشامی، گوارایت مباد. خداوند تو را با ستمگران محشور کند».[۵]

او کلاهخود را به خانه برد و خون آن را شست اما همسرش از او خواست آن را دور بیندازد.

از سرگذشت وی اطلاعی در دست نیست اما گفته‌شده تا آخر عمر از ناحیه دست فلج شد[۶].[۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تاریخ طبری، جلد۵، ص۴۴۸
  2. الاخبارالطول، ص۲۵۱؛ تاریخ طبری، ج ۵؛ ارشاد، ج۲، ص۸۱-۸۴؛ مقتل الحسین خوارزمی ج۱، ص۳۳۴
  3. الامامه و السیاسه، ص۲۴۹؛ الاخبارالطول، ص۲۹۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۸؛ العقد الفرید، ج۴، ص۳۷۹
  4. الفتوح، ج۵، ص۱۱۰، مقتل الحسین، ج ۲، ص۲۵-۲۶؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص۲۲۴.
  5. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۸؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۴۸؛ الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۷۵؛ تجارب الامم، ج ۲، ص۱۷۸-۱۷۹
  6. انساب الاشراف، ج ۳، ص۴۰۸
  7. محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۲۴۵-۲۴۷.

الگو:قاتلان امام حسین