نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۴۰ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
آیا معصوم(ع) باید علم غیب داشته باشد؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
«امام(ع) به حقایق جهان هستی، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس میباشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. دلیل این مطلب: (...) از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام(ع) به حسب مقام نورانیّت خود کاملترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن میشود»[۱].
«امام(ع)، اگرچه به طور مستقيم و از راه وحى از دانش غيب برخوردار نشده است، و امّا در پرتو آموزههاى نورانى نبوت و در روشناىِ تعليم و تربيت و هدايت پيامبر، به اين موهبت الهى و فيض ربّانى دست يافته است. و آن دو مقدّمه عبارتند از:
به استناد مفادِ صريح آيات مربوط به رهبرى امت اسلامى، پس از رسول خدا، و با تأكيد و تنصيصِ روايات رسيده از پيامبر(ص) و ابلاغ عملى آن حضرت در مواضع مختلف، كه به برخى از آنها در پيش اشاره شد، امام على بن ابى طالب(ع) و ديگر امامان(ع) يكى پس از ديگرى، تا امام مهدى(ع) همگى با گزينش خداوند و ابلاغ پيامبر(ص) همه منصبهاى نبوت و رسالت را؛ از قبيل تبيين معارف و تشريح احكام عملى اسلام و مبانى اخلاق دينى و تربيت مسلمانان و تأسيس حكومت و اجراى منويّاتِ وحى و اداره همه نهادهاى جامعه دينى جز دريافت وحى بر عهده دارند.
تبيين معارف و همه آن چه در مقدمه يكم ياد شد، جز در پرتوِ دانش غيب و آگاهى از حقايق پوشيده و نهان و فراتر از دانش هاى بشرى، امكان پذير نيست.
از اين رو، امام(ع)، اگرچه با واسطه پيامبر و تعاليم نبوت، مانند خود پيامبر(ص)، از دانش غيب آگاه است. و اين آگاهى از غيب، حقيقت انكارناپذيرى است، كه هم از سوى پيامبر(ص)، و هم در روايات معصومين(ع) به تأكيد، بدان پرداخته شده است»[۲].
«ما مىدانیم دایره مأموریت پیشوایان هم از نظر زمان و هم از نظر مکان بسیار گسترده بوده است. مخصوصاً در مورد رسالت پیامبر اسلام(ص) و امامتامامان(ع) این مأموریت، جهانى و جاودانى است؛ یعنى هم تمام روى زمین را شامل مىشود و هم تمام زمان ها را تا دامنه قیامتدر بر مى گیرد. آیا کسى که مثلا استاندار استانى باشد مى تواند مأموریت خود را در آن استان بدون آگاهى از اوضاع مردم استان و امکانات منطقه و امتیازات و محرومیت هاى آنها انجام دهد؟ مسلّماً قادر نیست. با این حال چگونه پیامبرى که مبعوث به پیامبرى براى تمام مردم دنیا تا دامنه قیامت مىباشد ممکن است رسالت خویش را بدون آگاهى از وضع جهان تا آخرین روز مأموریتش انجام دهد؟! مسلم است که آنها از طریق علوم معمولى نمىتوانستند تمام اعصار و قرون را ببینند؛ یا از تمام اقوام و طوایف آگاه باشند؛ پس راهى جز از طریق علم غیب به تعلیم الهى وجود نخواهد داشت. از این گذشته مأموریت آنها، ظاهر و باطن اجتماع و درون و برون انسانها را شامل مىشده، و قلمرو آنها تنها ظواهر نبوده است؛ این گستردگى مأموریت نیز ایجاب مىکند که اجمالا از اسرار درون مردم جامعه نیز آگاه باشند؛ این همان چیزى است که در روایات متعدد به صورت یک استدلال عقلى منعکس است و نه یک حکم تعبدّى. مثلا امام صادق (ع)، در حدیثى به یکى از راویان اخبار به نام عبدالعزیز الصایغ مىفرماید:«اَتَرى اَنَّ اللهَ اسْتَرْعى رَاعِیاً [عَلى عِبَادِهِ] وَ اسْتَخْلَفَ خَلیفَهً عَلَیْهِمْ یَحْجُبُ عَنْهُ شَیْیاً مِنْ اُمُورِهِمْ»؛[۳] همین معنا به تعبیر روشن ترى در حدیث ابراهیم بن عمر آمده است که مىگوید: امام صادق(ع) فرمود:«مَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ یَحْتَجُّ بِعَبْد فى بِلاَدِهِ ثُمَّ یَسْتُرُ عَنْهُ جَمیعَ مَا یَحْتَاجُ اِلَیهِ فَقَدْ اِفْتَرى عَلَى اللهِ»؛[۴] و اینگونه است که روایات نیز حکم عقل را تأیید میکنند»[۵].
«طبیعت هر انسانی با شناخت کمالات رهبران خود به طرف آنها جذب میشود، علاقه او بیشتر شده و این علاقه معنایش اطاعت و هماهنگی با رهبران دینی است که پایه هر موفقیتی به شمار میرود. گذشته از این امر، پیشگوئیهای رهبران دینی در حد یک معجزه سبب تقویت ایمان و باور قلبی مردم به حقانیت دین و رهبری آن میگردد»[۶].
«بر حسب اعتقادات شیعه، امام باید کاملترین شخص موجود در زمان خود باشد، به نحوی که هیچ فردی در هیچ صفتی از صفات کمال همانند علم، قدرت، شجاعت، سخاوت ، قرب به خداوند و ... نه تنها برتری بر امام نداشته، بلکه مساوی نیز نباشد؛ چه اینکه در صورت اول لازمهاش تقدیم مفضول بر فاضل است و این عقلاً قبیح است و مطابق اعتقادات عدلیه (معتزله و شیعه) صدور فعل قبیح از خداوند متعال ممتنع است، و در صورت دوم لازمهاش ترجیح بلا مرجح است که به ترجح بلا مرجح که خود محال عقلی است برمیگردد و از آنجایی که خداوند، نصب امام را خود عهدهدار است محال است کسی را نصب کند که از نظر علم (کیفیت و کمیت علم)، شخص برتر یا مساوی با وی وجود داشته باشد. حال با توجه به این دلیل به میان امت میرویم. آنچه از تورق صفحات کتب تاریخ و سیر و روایات وارده و آثار منقوله در شرح احوال صحابهعلی (ع) و نیز اصحاب سایر ائمه (ع) و نیز علما، صلحا و عرفا، از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون، به دست میآید، آن است که در هر عصری بزرگانی بودهاند که مقامات قرب الیالله را به حسب استعداد خود طی کرده، به مراتبی از کمال رسیدهاند که اشراف بر ضمایر افراد و حالات درونی آنها داشته و مطلع از اخبار غیبی و حوادث گذشته و آینده بودهاند. این گونه اخبار در مورد صاحبان علم غیب به قدری فراوان است کوه فوق حد تواتر است و جای هیچگونه شک و شبههای را باقی نمیگذارد (...). حال که در میان امت چنین افرادی بوده و هستند که هر گاه اراده کنند بر احوال و اخبار و حوادث غیبی مطلع میشوند آیا ممکن است امام چنین امتی خود دارای این فضیلت و بلکه مراتب بالاتر آن نباشد؟ و اگر فرض کنیم، امام چنین امتی عالم به غیوب نیست آیا قائل به جواز تقدیم مفضول بر فاضل نشدهایم و امری قبیح را به خداوند نسبت ندادهایم که صدورش از حکیم علیالاطلاق مستحیل است؟ و اگر کمی کوتاه آمده، فرض کنیم امام چنین امتی هم، همانند بعضی از افراد امتش و در حد آنان (کما و کیفا)، علم غیب دارد آیا قائل به تحقق امری که عقلا ممتنع است یعنی ترجیح بلا مرجح نشدهایم؟ مسلما چنین است. بنابراین، عقل حکم میکند که خداوند حکیم، که خود نصبکننده امامان(ع)، یعنی جانشینان پیامبر (ص)، است، کسی را به چنین مقامی نصب کند که اگر امتش هنگام اراده، عولم به غیب میشوند و نه قبل از آن، او همیشه، بالفعل عالم به غیب باشد و اگر امتش بر بعضی از ضمایر و احوال درونی افراد اشراف دارند، او بر تمامی ضمایر و احوال باطنی مشرف باشد و اگر امتش بوه برخی حوادث گذشته و آینده علم دارند، او بر جمیع ما کان و ما یکون احاطه داشته باشد و به راستی اگر اینگونه نباشد، تقدیم امامی جاهل به غیب بر افورادی از امتش که عالم به غیباند، همانند تقدیم خلفای ثلاثه بر علی بن ابیطالب (ع) نخواهد بود؟»[۷].]]]]
«از آنجا که حکمت خداوند اقتضا میکند که بندگان خود را مکلف کند و از طرفی بندگان محتاج هدایت هستند و هدایت متوقف بر وجود شریعت و ترغیب و بیم دهی بندگان به سوی آن شریعت است و شریعت هم چیزی نیست جز احکامی که خداوند برای اصلاح شئون دینی و دنیایی بندگان قرار داده پس همان حکمت بالغه خداوند اقتضا میکند که ایشان رسولان خود را از بعضی از علوم غیبی که انجام درخواست خداوند از رسولان مانند اقامه قسط و عدل و انذار و تبشیر و تعلیم و اصلاح متوقف بر علم به آنهاست آگاه کند. مضاف بر اینکه مطلع کردن رسولان از علوم غیبی فضل و کرم خداوند است و خداوند کریم و فاضل است و هرجا که مستحق فضل و کرم خود را یافت آن را به او عطا میکند»[۸].
«دیدگاه رسمی و مشهور دانشمندان شیعه این است که انبیا و امامان(ع) از هرگونه گناه صغیره و کبیره و از هرگونه خطا و سهو و نسیان، به دور هستند و چنین عصمتی از آغاز زندگی تا پایان زندگی آنها بر قرار است. لازمه چنین عصمتی علم غیب وسیع است. نبی و امام باید عالم به حقایق اشیا و امور پنهانی باشند تا چنین عصمتی محقق شود و حتی خطا و نسیان نیز از آنان سر نزند. رهیافت تلاش کلامی و فلسفی و صریح روایات در موضوع علم غیبپیامبر(ص) و امام(ع) دو چیز است: یکی اثبات اصل علم غیب که به اذن الهی به آنان داده شده است، و دیگر اثبات وسعت و گستره این علم تا آنجا که عدالت و عصمتآور باشد و پیامبر(ص) و امام(ع) در سایه آن هرگونه موارد عصیان و خطاء و سهو و نسیان را بشناسد و در نتیجه از او سر نزند در غیر این صورت دیگر به رسالت و هدایتگریاش اطمینانی نخواهد بود و نقض غرض خواهد شد. اگر پیامبر و امام به موضوعات خارجی و امور غیبی و حوادث، علم غیب نداشته باشند، امکان سهو و نسیان، بلکه وقوع آن حتمی میشود و در نتیجه در مواردی مرتکب حقکشیها و خطاها میشوند و این کاستی بزرگی است که با منصب آنان منافات دارد، بلکه فلسفه وجودیشان زیر سؤال میرود. افزون بر این اگر علم پیامبر و امام محدود میبود و مرتکب خطاها یا فراموشیهایی میشدند این موارد با توجه به تعداد ائمه حتماً برای ما نقل میشد»[۹].
«امام خمینی، با توجه به بینش عرفانی خود، علم غیب و علم لدنی پیامبر را از زاویه مظهریت پیامبر اکرم(ص)، از اسم اعظم حق بررسی کرده است، وی ضمن اعتقاد به داشتن چنین علمی برای پیامبران الهی به طور عام، علم لدنی و علم غیب پیامبران را دارای مراتب متفاوت میداند که پیامبر خاتم(ص) در اوج قله وصل به مبدء غیب قرار دارد. یکی از صفات لازم برای پیامبر(ص) در نزد اندیشمندان اسلامی علم غیب یا علم لدنیپیامبر(ص) است[۱۰]. از آنجا که پیامبر(ص) یک وجهه قلبش طرف غیب است و باید از جانب غیب مطلق حقایقی را درک و دریافت نماید و وجهه دیگر قلب او طرف خلق است تا حقایق در یافته از جانب حق را به عنوان شریعت برای آنان بسط دهد و حقایق را برای انسانها ابلاغ نماید، کشف و درک حقایق غیبی از نزد حق متعال از لوازم اساسی و جدّی نبوت و پیامبری و از شئونات اصلی انبیای الهی است و به تعبیر امام خمینی "مناط نبوت" است[۱۱]. آنچه تاکنون ذکر شد از کلمات متکلمین، مفسرین و بعضی از اهل عرفان، علم لدنی و علم غیب را فی الجمله برای پیامبر قایل شدند با این بیان که عالم واقعی و استقلالی به غیب، خداوند متعال است که آیاتی از قرآن دلالت به انحصار علم غیب به خداوند متعال دارد و از برخی آیات دیگر برای پیامبران نیز علم غیب یا علم لدنی استفاده می گردد و مفسرین و دانشوران کلام و عرفان نیز با تکیه بر آیات و روایات فی الجمله به اذن و بخشش الهی علم غیب یا علم لدنی برای پیامبران قایل شدند» [۱۲].
«پیامبر اسلام(ص) مبعوث بر تمام افراد عالم است. چنین شریعتی طبعاً باید کامل باشد، در هر عصر و زمانی و برای هر قوم و دستهای قابل اجرا باشد. و نیز صاحب آن شریعت به خصوصیات افراد و نفوس آنان، تا روز قیامت، آگاه باشد، در غیر این صورت رسالت او ناقص و اصلاح و عدالتگستری او فراگیر نخواهد بود. در نتیجه، باید پیامبر(ص) احاطه غیبی نه تنها به احکام و موضوعات آنها داشته باشد، بلکه از موضوعات خارجی نیز مطلع باشد. میدانیم که همه موقعیتها به طور کلی برای پیامبر (ص) فراهم نگشت تا شریعت اسلامی را به طور کامل تبیین نماید. عمر پیامبر اکرم(ص) محدود بود و لذا باید برای بعد از خود خلیفه و امامان(ع) و جانشینانی قرار میداد تا ادامهدهنده راه او باشند. و به همان دلیل که پیامبر(ص) احتیاج به علم غیب دارد، امام و جانشین او نیز باید از این علم بهرهمند گردد.»[۱۳].]]]]
«اگر امام(ع) نسبت به همه امور یا پارهای از آن بیاطلاع باشد، صلاحیت آن را نخواهد داشت كه پیامرسان رسول و قائم او و حجت خدا بر همه عالم باشد، حجتی كه در برابر مذاهب پیروان مذاهب و ادیان و صاحبان افكار و اندیشههای منحرف و باطل بتوان به او احتجاج كرد و چگونه خداوند به كسی كه جاهل است و غیر فقیه و بی اطلاع، بر بندگان خویش احتجاج كند»[۱۴].
↑«آیا تو فکر مىکنى ممکن است خداوند سرپرستى بر بندگان خود بگمارد، و خلیفهاى براى آنها قرار دهد و چیزى از امور و اسرار آنان بر وى مکتوم باشد؟»، بصائر الدرجات ، طبق نقل بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۳۷، حدیث ۲.
↑«کسى که گمان کند خداوند بندهاى را حجّت خویش در زمین قرار داده، سپس تمام نیازهاى او را از او پنهان دارد بر خدا افترا زده است»، همان، ص۱۳۹، روایت ۸.