تفویض در کلام اسلامی
تفویض در قرآن - تفویض در حدیث - تفویض در کلام اسلامی - تفویض در فلسفه اسلامی - تفویض در عرفان اسلامی
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امتناع (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- نظریه "تفویض" بر این نکته مبتنی است که به عقیده طرفداران آن، امور این جهان پس از آنکه از طرف ذات باری خلقت یافت و تأسیس شد به خود جهان تفویض شده است. امور و افعال انسان نیز به عنوان یکی از موجودات این جهان، به خود وی واگذاشته شده است و افعال وی کاملاً از دخالت اراده ذات باری آزاد است[۱].
- به نظر مفوّضه، اراده خداوند در حوادث این جهان دخالتی ندارد. دخالت اراده خداوند در جهان صرفاً همین اندازه است که ابتدا این جهان را تکوین کرده است. جهان بعد از آنکه با اراده ذات باری تکوین یافت، به حسب طبع خود گردش و جریانی دارد و حوادثی که به تدریج پدید میآید، مقتضای طبع خود جهان است؛ عیناً مانند کارخانهای که به وسیله یک نفر مهندس تأسیس میشود، دخالت مهندس فقط در راهاندازی ابتدایی آن کارخانه است؛ ولی کارخانه بعد از تأسیس و راهاندازی، به حسب طبع خود کار میکند و اراده مهندس در جریان و ادامه کار دخالت ندارد.
- معتقدان به تفویض در مسئله توحید معتقد بودند که خدای بزرگ فقط آفریننده عالم است و بس؛ ولی تدبیر عالم با دیگران است و خدا افعال آنها را تصویب کرده است. از نظر آنان مسئله خلق و ایجاد با مسئله اداره عالم جداست. اینگونه فکر و اعتقاد با اساس توحید منافات دارد.
- اگر ما معتقد باشیم که تأثیر هر چیز، امری جبری است؛ مثلاً فلان دوا این اثر را دارد، و مریض خوب میشود، چه خواست خدا باشد و چه نباشد! این اعتقاد، بر مبنای اعتقاد تفویضی است که نباید به آن قائل شد، یعنی در ابتدا خداوند این تأثیر را در فلان دارو قرار داده است و از آن پس، اختیار خود را وانهاده باشد. خاصیتی که خداوند در آتش قرار داده است، سوزندگی است، چه خدا بخواهد و چه نخواهد. لذا چون این خاصیت جزء جدانشدنی آتش است و آتش بر این مبنا آفریده شده است، امکان نسوزاندن برای آتش وجود ندارد و خواست خدا در سوزاندن یا نسوزاندن آتش بیتأثیر است[۲].
- قرآن به قدری روی این مطلب تکیه دارد که موجب شگفتی است؛ مثلاً در مسئله جاوید و ابدی ماندن مردم در بهشت و یا جهنم، فصلالخطاب را واژه "الا ما شاء" قرار داده است. حال این سؤال مطرح شده که این استثنا نسبت به جهنمیها درست است، و در حقیقت هرگاه خداوند ماندن آنها را در جهنم صلاح نداند، آنها را از جهنم بیرون میآورد؛ ولی نسبت به بهشتیها چرا "الا ما شاء" را به کار برده است؟ که جواب آن است که خداوند با به کار بردن واژة "الا ما شاء الله" این توهم را زدوده است که هر چند در بهشت و جهنم خلود و جاودانگی وجود دارد، این نکته مانع اراده خداوند نیست و نباید جاودانگی را به معنای رفع و سلب اراده خداوند دانست. در واقع جاودانگی در بهشت، به معنای عدم توان خدا و خارج کردن فرد بهشتی از بهشت نمیباشد. البته مشیت الهی، بیرون رفتن از بهشت را هرگز اقتضا نمیکند؛ ولی در بهشت بودن هم قائم به مشیت اوست[۳]. برای برخی نکات مربوطه به اصطلاح "امر بین الامرین" رجوع شود[۴].
منابع
پانویس
- ↑ مشهور این است که معتزله را مترادف مفوضه میدانند، اما انتساب تفویض به معتزله جای تأمل دارد، زیرا از مطاوی دیدگاه برخی از اندیشمندان معتزله برمیآید که آنان نیز مانند امامیه به اختیار معتقدند. (ر.ک: سبحانی، فرهنگ و عقاید اسلامی، ج۴، ص۱۱۵؛ قدردان قراملکی، نگاه سوم به جبر و اختیار، ص۱۱۲ - ۹۷).
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۷۹-۸۰.
- ↑ مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص۱۶۹ - ۱۶۸؛ همو، آشنایی با قرآن، ج۵، ص۸۹ - ۸۶.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۸۰.