اومانیسم
مقدمه
اومانیسم، همانند لیبرالیسم و کمونیسم مکتبی مستقل به شمار نمیرود؛ اما اصول و مبانی معرفتشناختی آن، تأثیری ژرف در مکاتب فلسفی معاصر داشته است. واژه اومانیسم از واژگان ابداعی قرن نوزدهم است که برای اولین بار در سال ۱۸۰۸ برای اشاره به یک شکل از آموزش با تأکید بر ادبیات جعل شد؛ لکن گسترش تفکر اومانیستی از عصر رنسانس یعنی قرن چهاردهم میلادی به بعد آغاز گشت[۱].
بنیان تفکر اومانیستی بر دو اصل استوار است:
- اعتقاد به اینکه انسان، محور و میزان و مقیاس همه چیز است. بر پایه این اصل، انسان مرکز عالم قلمداد میشود و لذتهای جسمانی، هدف نهایی فعالیتهای بشری به شمار میروند.
- اعتقاد به اینکه خاستگاهِ شناخت، انسان است. انسان باید برای رسیدن به سعادت تنها بر استعدادهای درونی خویش تکیه کند و نیازی به تعالیم بیرونی ندارد[۲][۳].
اومانیسم، در حقیقت، شیوه و حالتی فکری و روحی است که شخصیت انسان و شکوفایی آن را بر همه چیز مقدم میشمارد. عملی را نیز که با این شیوه و حالت همساز است، میتوان عمل اومانیستی دانست[۴].[۵]
گونههای تفکر اومانیستی
میتوان تفکر اومانیستی را دو گونه دانست:
- فردگرا: این گونه تفکر، فرد را اصیل میداند و بنابر آن، فرد در برابر هر ارزش مطلقی، خودمختار است و تکلیفگریزی حق او است و همه ارزشها خاصیت نسبی دارند و امر مطلقی در میان نیست.
- جمعگرا: این گونه تفکر نیز اصالت را به انسان میدهد. تفاوت آن با گونه پیشین در این است که فرد انسانی از گذر جامعهای که عضو آن است، تعریف و تبیین میشود[۶].[۷]
دیدگاه اسلام درباره انسان
اسلام دیدگاه انسانگرای غربی را نمیپذیرد و انسان را دارای دو نوع زندگی میداند: زندگی انسانی و زندگی حیوانی. تفکر اومانیستی، در نگاه انسانمحورش، حیوانیت انسان را اصیل میشمارد و با فراموش ساختن انسانیت او، ارزشهایی همچون حقیقتگرایی، خیرگرایی و خدامحوری را نفی میکند[۸]. اما اسلام، دینی است جامعنگر و در تعالیم خویش هم بُعد روحانی انسان را در نظر دارد و هم بُعد جسمانی او را[۹].
در تعالیم اسلامی، مرتبه انسان بسی والاتر از دیگر آفریدگان است[۱۰]. بنابر این دیدگاه، زمین و آنچه در آن است، برای انسان آفریده شده است[۱۱]. اما از سوی دیگر، او را ستمگر و ناسپاس[۱۲]، نادان[۱۳]، حریص، بیتاب و بخیل[۱۴] میداند. برخی پنداشتهاند این دو گونه تعریف از انسان در کلام خداوند، به تناقض میانجامد؛ اما هیچ تناقضی در میان نیست. آیاتی که انسان را گرامی داشته و ستودهاند، نظر به انسانی دارند که خدامحوری در پیش گرفته و خویشتن را با تعالیم وحی همراه کرده است؛ ولی آیاتی که انسان را نکوهیدهاند، انسانی را هدف گرفتهاند که از آموزههای الهی روی برتافته و انسانیت خویش را فراموش کرده است[۱۵].
بنابراین، اسلام به هیچ روی جدا ساختن زندگی انسان را از آموزههای قدسی نمیپذیرد و نشاندن او را بر جایگاه خداوند برنمیتابد[۱۶]. اسلام به تفکر خدامحور اصالت میدهد[۱۷] و بدین روی، انسانی را صاحب کرامت میداند که تکلیفگرا است[۱۸]. کوشیدن برای طرد و نفی تعالیم وحیانی و بها دادنِ بی حد و حصر به منزلت انسان، به غرور و سرکشی و خودخواهیهای فردی و زوال اخلاق و فضیلتهای اجتماعی میانجامد و انسان را به تباهی و نابودی میکشاند[۱۹]. قرآن، انسان را در این حالت همچون درخت ناپاکی میداند که ریشه استواری در زمین ندارد و ثبات و قرار نمییابد[۲۰].
انسان کامل در نظرگاه شریعت اسلامی، سعادت خویش را بر مدار خودبنیادانگاری نمیجوید؛ بلکه در این میجوید که دل به غیر خدا نبندد و خدا را مالک هر چیز بداند[۲۱]. گذشته از اینکه تفکر انسانمحوری در عمل نتوانسته است سعادت راستین را به جوامع بشری راه دهد، از گونهای تضاد نظری نیز رنج میبَرَد. تضاد این است که اگر ایثارگرایی و غایتانگاری از ساحت زندگی بشر رخت بربندند و انسان تنها با رویکرد سودجویانه و منفعتطلبانه با همنوعان خویش زیست کند، ناگزیر میان منافع تزاحم در میگیرد و در جامعه هرج و مرج میآفریند[۲۲].[۲۳]
اومانیسم در سیره سیاسی پیامبر اعظم
اومانیسم ایدئولوژیای است که در تمام زمینهها اصالت را از آن انسان دانسته است. ماکیاولی از معتقدان به اومانیسیم میگوید: درست است که هدف سیاست جلب رضایت خداست، اما در حقیقت هر آنچه بنده خدا را راضی و خشنود کند خدا را خشنود کرده است[۲۴].
مکتب اومانیسم ریشه در انسان تحقیر شده از سوی کلیسا دارد؛ زیرا که آموزههای مسیحیت تحریفشده انسان را فطرتاً گناهکار میدانست. کلیسا باور داشت که چون آدم در بهشت گناه کرد، تمام فرزندان خود را به گناه آلوده کرد. اومانیسم ظهور کرد تا از شرافت و کرامت انسان در برابر کلیسا دفاع کند و به نقد آموزههای مسیحیت و کلیسا پرداخت. در برابر این افراط و تفریط درباره انسان، اسلام معتقد است انسان گل سرسبد جهان آفرینش و جانشین خداوند در زمین است. پس اسلام با انسانگرایی حقیقی نه تنها مخالف نیست که به شدت از آن دفاع میکند. تفاوت نگرش اسلام با اومانیسم، این است که اومانیستها به ویژه اگزیستانسیالیستها تنها بعد مادی و حیوانی انسان را نگریستند و از درک روح قدسی انسان غافل ماندند، اما اسلام انسان را موجود دو بعدی دانسته و بر معنویت انسان تأکید بیشتری کرده است.[۲۵]
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ تمدن، ۵/ ۸۸- ۹۸.
- ↑ نقدی بر مبانی معرفتشناسی اومانیستی، ۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۲.
- ↑ فرهنگ واژهها، ۳۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۱.
- ↑ همان، ۴۰ و ۳۰۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۲.
- ↑ المیزان، ۳/ ۱۴؛ مجموعه آثار استاد مطهری، ۲/ ۲۵ و ۲۶؛ مدخل مسائل جدید علم کلام، ۲/ ۱۹۷.
- ↑ عقائد الشیعة الإمامیة، ۵۶۳.
- ↑ ﴿ وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا ﴾؛ سوره اسراء، آیه ۷۹.
- ↑ ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾؛ سوره بقره، آیه ۲۹.
- ↑ ﴿ وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ ﴾؛ سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
- ↑ إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا ؛ سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ ﴿إِنَّ الإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا﴾؛ سوره معارج، آیه ۲۱- ۱۹.
- ↑ سیمای انسان کامل در قرآن، ۷.
- ↑ ﴿ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا ﴾؛ سوره نساء، آیه ۴۸.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾؛ سوره فاطر، آیه ۱۵.
- ↑ مجموعه آثار استاد مطهری، ۲۱/ ۴۳- ۳۹.
- ↑ مجموعه آثار استاد مطهری، ۲/ ۳۱۷- ۳۱۱.
- ↑ ﴿ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ ﴾؛ سوره ابراهیم، آیه ۲۶.
- ↑ المیزان، ۳/ ۱۲.
- ↑ مدخل مسائل جدید در علم کلام، ۲/ ۲۱۴ و ۲۱۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۱۴۲ ـ ۱۴۴.
- ↑ ر.ک: بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ج۲، فصل ماکیاولی.
- ↑ فصیحی دولتشاهی، محمد عارف، بررسی مبانی و ماهیت دولت نبوی و دولت مدرن، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۱۱۱.