اوس بن ثعلبة بن زفر تیمی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

وی از تیره بنی عامر بن تیم الله، از قبیله بنی شیبان بن ثعلبه است[۱]. به گفته ابن حجر[۲]، دعبل او را از شاعران مخضرم دانسته و در کتب تاریخی نیز اشعار بسیاری برای او ثبت شده است[۳]. دلیلی بر صحابی بودن وی نیست.

ابن حجر[۴] نیز گوید: اگر حاکم او را (در کتاب تاریخ نیسابور) در شمار صحابه نیاورده بود، من نیز او را از صحابه نمی‌دانستم. این سخن ابن حجر در حالی است که او قواعد و ملاک‌های خاصی را برای صحابی دانستن فردی قائل است که هیچ یک از آن ملاک‌ها در گفته حاکم نیست که با اعتماد به سخن او اوس را در شمار صحابه پذیرفته است[۵].

به گفته ابن اثیر[۶] حاکم وی را از صحابه‌ای دانسته که به نیشابور رفت. وی از بزرگان بنی تیم‌الله و از صاحب منصبان خراسان در حکومت معاویه بود. او در بصره قصری داشت؛ از این رو، وی را «صاحب قصر أوس» می‌‌گفتند [۷].

عبدالله بن عامر در سال ۳۱ هجری او را به پوشنگ فرستاد[۸] و معاویه وی را بر خراسان گماشت[۹]. یعقوبی[۱۰] گوید: اوس همراه سعید بن عثمان به خراسان رفت و سعید او را به هرات فرستاد، اما طبری[۱۱] گوید: وقتی مردم خراسان، مخالفت خود را با بنی امیه آغاز کردند، سلم بن زیاد، اوس را به هرات اعزام کرد. در خراسان بین او و «طلحة الطلحات» [۱۲] اختلاف شد. طلحه نزد سعید بن عثمان، والی خراسان شکایت کرد. او از ترس شکایت نزد معاویه رفت و شعری در پناه بردن خود به معاویه سرود که مورد تحسین او قرار گرفت[۱۳].[۱۴]

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، ج۱، ص۱۷.
  2. ابن حجر، ج۱، ص۲۹۳.
  3. ر.ک؛ بلاذری، ج۲، ص۴۳۵؛ ابن عساکر، ج۹، ص۴۰۷.
  4. ابن حجر، ج۱، ص۲۹۳.
  5. برای مشاهده ملاک‌های مورد نظر ابن حجر در صحابه دانستن شخصی، ر.ک: الاصابه، ج۱، ص۱۵ و ۱۶ و ۱۳۰ و ۱۶۱.
  6. ابن اثیر، ج۱، ص۳۱۵.
  7. طبری، ج۵، ص۵۴۶؛ ابن عساکر، ج۹، ص۴۰۷.
  8. ابن حجر، ج۱، ص۲۹۳.
  9. ابن کلبی، ج۱، ص۱۷.
  10. یعقوبی، ج۲، ص۱۶۷.
  11. طبری، ج۵، ص۵۴۶.
  12. طلحة بن عبد الله بن خلف خزاعی
  13. ابن عساکر، ج۹، ص۴۰۶.
  14. محمدی، رمضان، مقاله «اوس بن ثعلبة بن زفر تیمی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۵۷-۱۵۸.