آیا برای محمد بن عثمان کراماتی گزارش شده است؟ آن کرامات چیستند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا برای محمد بن عثمان کراماتی گزارش شده است؟ آن کرامات چیستند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل بالاترمهدویت / غیبت امام مهدی / عصر غیبت صغری / نیابت خاصه (سفیران امام مهدی) / نایب دوم امام مهدی
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا برای محمد بن عثمان کراماتی گزارش شده است؟ آن کرامات چیستند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. در ذیل، پاسخ به این پرسش را بیابید. تلاش بر این است که پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه این پرسش، در یک پاسخ جامع اجمالی تدوین گردد. پرسش‌های وابسته به این سؤال در انتهای صفحه قرار دارند.

پاسخ نخست

حبیب‌الله طاهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر حبیب‌الله طاهری در کتاب «سیمای آفتاب» در این‌باره گفته‌است:

  1. جعفر بن احمد بن متیل می‌گوید: محمد بن عثمان مرا احضار کرد و چند پارچه و کیسه‌ای که چند درهم در آن بود به من داد و فرمود: به "واسط" برو و اول کسی را که ملاقات کردی کیسه را با پارچه به او بده. من به جانب واسط حرکت کردم . اول کسی را که ملاقات نمودم حسن به محمد بن قطاة بود، پس خودم را به وی معرفی کردم، مرا شناخت و با هم معانقه کردیم، به او گفتم: محمد بن عثمان سلامت رسانید و این امانت را برایت فرستاد، وقتی این مطلب را شنید، خدا را سپاس گفت و فرمود: محمد بن عبدالله عامری وفات کرده، من اکنون برای تهیه کفنش از منزل خارج شدم. وقتی امانت را باز کردیم دیدیم تمام آنچه برای دفن مرده‌ای نیاز است در آن موجود است، پول‌ها هم به مقدار مزد حمالان و قبرکن بود، پس جنازه را تشییع کرده و دفن نمودیم[۱].
  2. شیخ طوسی در کتاب غیبت خود از جماعتی از بنی نوبخت که ابوالحسن بن کثیر نوبختی نیز از جمله آنهاست، روایت کرده که از قم و حوالی آن، اموالی نزد ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید حمل شد. وقتی حامل خواست مراجعت کند، محمد بن عثمان گفت: امانت دیگری هم به تو سپرده شده چرا تحویل ندادی؟ عرض کرد: چیزی باقی نمانده است، فرمود: برگرد وجستجو کن. آن مرد پس از چند روز تفحص، برگشت و اظهار داشت، چیزی را نیافتم. محمد بن عثمان به وی گفت: دو قطعه پارچه سردانی را که فلانی فرزند فلانی به تو سپرده بود که به ما برسانی چه شد؟ عرض کرد: به خدا سوگند گفته شما درست است، ولی من فراموش کردم و الان هم اصلاً نمی‌دانم کجاست. باز هم به منزلش برگشت، هرچه تفتیش کرد آن را نیافت. نزد محمد بن عثمان آمد و جریان را اطلاع داد، وی گفت: برو پیش فلانی پسر فلانی که دو عدل پنبه به انبارش بردی، آن عدلی را که رویش چنین و چنان نوشته است باز کن، پارچه امانتی را در آن خواهی یافت. آن مرد به دستورش عمل کرد و پارچه را یافت و به خدمتش برد[۲]»[۳].

پرسش‌های وابسته

الگو:پرسمان محمد بن عثمان بن سعید عمری

پانویس

  1. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۳۷.
  2. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۱۶.
  3. طاهری، حبیب‌الله، سیمای آفتاب، ص ۱۱۴-۱۱۵.