ابان بن عثمان بن عفان

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از أبان بن عثمان بن عفان)

مقدمه

ابان بن عثمان بن عفان مکنّی به «ابوسعید»[۱] از قبیله قریش و تباری اموی داشت[۲]. پدرش عثمان بن عفان -خلیفه سوم- و مادرش ام عمرو بنت جندب دوسیه بود[۳]. از حضور ابان در جنگ جمل (سال ۳۶ هجری) و همراهی او با عایشه، به عنوان یکی از مهمترین وقایع عمرش یاد شده است[۴]. ابان بن عثمان به لحاظ ویژگی‌های ظاهری فردی ابرص (مبتلا به بیماری پیسی) و احول (چپ‌چشم، لوچ) و اصم (کم‌شنوا) بود[۵] و به جهت بیماری پیسی‌اش، پیوسته خود را خضاب می‌کرد[۶]. برخی او را یکی از فقهای ده‌گانه مدینه[۷] و یکی از هفت فصحاء اسلام[۸] گفته‌اند. او در سال ۷۵ هجری در پی عزل یحیی بن حکم بن ابی العاص از امارت مدینه، از سوی عبدالملک بن مروان به فرمانداری این شهر منصوب شد و تا هفت سال در این منصب به دولت بنی امیه خدمت کرد[۹]. ابان فردی تندخو و عصبانی مزاج بود به همین جهت در اواخر عمر گرفتار سکته و فلج شدید شد[۱۰]. عارضه او بسیار شدت داشت تا حدی که فلجش در مدینه ضرب‌المثل شد: «مانند فالج ابان»[۱۱].

ابان بن عثمان از تابعین مدینه[۱۲]، بلکه از کبار آنان[۱۳] به شمار رفته و در منابع اهل سنت، به وثاقت ستوده شده است[۱۴]. وی از پدرش عثمان بن عفان و زید بن ثابت[۱۵] و نیز، اسامة بن زید[۱۶] روایت نقل کرد و افرادی چون: عمرو بن دینار، زهری، ابوالزناد، داوود بن سنان مدنی، ریاح بن عبیده، زبیر ابو مخلد، سعد بن عمار، ضمره بن سعید مازنی، عامر بن سعد بن ابی‌وقاص و عبدالله بن ابی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم هم، از او روایت نقل کردند[۱۷].

سرانجام ابان در سال ۱۰۵ هجری[۱۸] در ایام حکومت یزید بن عبدالملک – خلیفه اموی -[۱۹] در مدینه درگذشت[۲۰]. برخی نیز مرگ او را قبل از هلاکت عبدالملک بن مروان دانسته‌اند[۲۱]. وی از همسران متعدد خود، فرزندانی به نام‌های سعید، عمر اکبر، عبدالرحمن، ام سعید، عمر اصغر و مروان و ام سعید صغری داشت[۲۲]. از عبدالرحمن بن ابان به عنوان یکی از بزرگان بنی امیه[۲۳] و محدثان و راویان اهل سنت نام برده شده است[۲۴]. جمع زیادی از فرزندان ابان بن عثمان پس از انجام فتوحات اسلامی در اندلس، به این سرزمین کوچ کردند و در آن سکونت گزیدند[۲۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۶۱۷؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۹۵.
  2. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۱، ص۴۵۰؛ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۳۷؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۱.
  3. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۵؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۲.
  4. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۶۱۷.
  5. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۶۱۷.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۶.
  7. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۲۳۴؛ المزی، تهذيب الكمال، ج۲، ص۱۷؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۳.
  8. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۰.
  9. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۵؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۲. ابن جوزی زمان دقیق‌تر آن را ۷ سال و چند ماه عنوان کرده است. (ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۰)
  10. این عارضه یک سال قبل از مرگ بر وی عارض شد. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۶)
  11. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۶۱۸؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۰.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۲۳۳.
  13. العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۲۰۰.
  14. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۶؛ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۳۷؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۲۰۰.
  15. المزی، تهذيب الكمال، ج۲، ص۱۶؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۲.
  16. المزی، تهذيب الكمال، ج۲، ص۱۶.
  17. المزی، تهذيب الكمال، ج۲، ص۱۶-۱۷ ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۲.
  18. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۲۳۳؛ المزی، تهذيب الكمال، ج۲، ص۱۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۲.
  19. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۶۱۸؛ المزی، تهذيب الكمال، ج۲، ص۱۸.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۶؛ المزی، تهذيب الكمال، ج۲، ص۱۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۲.
  21. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۵۳. با توجه به این که مرگ عبدالملک به سال ۸۶ هجری اتفاق افتاده است، بنا بر این از دیدگاه معتقدان این نظر، مرگ ابان بن عثمان هم باید در این سال یا پیش از این اتفاق افتاده باشد.
  22. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۱۵.
  23. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۱۴۳.
  24. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۶۵-۳۶۶؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۴۵۰؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۵، ص۲۱۰.
  25. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۰.