امیة بن ابی‌صلت ثقفی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

امیة بن ابی‌الصلت[۱] عبدالله بن أبی ربیعة بن عوف بن عقدة بن عنزة بن قسی به «امیة ابی الصّلت» مشهور بود[۲]. او شاعری مشهور، اهل طایف و مردی دانشمند [۳] و مادرش رقیه، دختر عبد شمس بن عبد مناب بود[۴]. همچنین امیّه دارای چهار پسر به نام‌های عمرو، ربیعه، وهب و قاسم بود که از میان آنها قاسم نیز شاعر بود [۵].

او آگاهی بسیاری از کتاب‌های آسمانی داشت و از ابراهیم و اسماعیل و دین حنیف بسیار یاد می‌کرد و طبق دین حنیف عمل می‌کرد. او شراب خواری را حرام می‌دانست، لباس پشمی و درشت می‌پوشید و از بت پرستی دوری می‌کرد. در کتاب‌ها خوانده بود که پیامبری از میان عرب برانگیخته می‌شود و انتظار داشت که آن پیامبر، او باشد. بنابراین پس از مبعوث شدن پیامبراکرم (ص) به ایشان ایمان نیاورد و به طائف رفته و در آنجا اقامت گزید. او اهل تجارت نیز بود. در راه تجارتش به شام در منزلگاه‌های مختلف می‌ایستاد و به دیرهای مسیحیان وارد می‌شد؛ مردم او را می‌شناختند و وی را گرامی می‌داشتند. امیّه نشانه‌های بعثت پیامبر (ص) را از راهبان مسیحی شنیده بود و به آمدن او بشارت می‌داد[۶]. وی با شنیدن این مطلب که مردی در عرب به پیامبری خواهد رسید، همواره این امر را به خود نسبت می‌داد و در انتظار آن روز بود. اما با شنیدن بعثت پیامبر (ص) به شدت ناراحت شد و از اسلام آوردن خودداری کرد.

ابوسفیان بن حرب (پدر معاویه) می‌گوید: "با عده‌ای از رفقا از جمله امیة بن ابی الصلت در یک سفر تجارتی همراه بودم. امیه گفت: " پیامبری در حجاز مبعوث می‌شود و تصور می‌کنم که من آن پیامبر خواهم بود. وقتی که معلوم شد از قریش است و در چهل سالگی برانگیخته می‌شود، امیه پرسید: آیا عتبة بن ربیعه چهل سال دارد؟ گفتم: سن او از چهل سال گذشته است.

موقعی که از این سفر به مکه برگشتم، پیامبر اسلام (ص) مبعوث شده بود. پس از مدتی امیه را دیدم و این موضوع را به او اطلاع دادم. او گفت: " به او ایمان بیاور که بر حق است ". پرسیدم: تو چه می‌کنی؟ او گفت: "اگر از بچه‌های ثقیف خجالت نمی‌کشیدم به او ایمان می‌آوردم؛ زیرا همواره به آنان می‌گفتم که من، آن پیامبر خواهم بود و اکنون اگر ببینند که از جوانی از فرزندان عبدمناف پیروی می‌کنم برای من ننگ خواهد بود"[۷][۸].

نازل شدن آیه در سرزنش امیة بن ابی الصلت

خودخواهی و خودپرستی در امیه به حدی بود که با همه اطلاعی که از حقیقت اسلام داشت به پیامبر (ص) ایمان نیاورد. حتی زمانی تصمیم گرفت که به مدینه آمده و ایمان بیاورد. پس حرکت کرد تا به حدود منطقه بدر رسید و مردم به او گفتند: ابوعثمان! کجا می‌روی؟ گفت: "می‌خواهم به مدینه رفته و پیرو محمد گردم". آنها گفتند: میدانی در این چاه چیست؟ او گفت: "نه، مگر چه شده است؟" آنها گفتند: پسر خاله هایت (عتبه و شیبه) در جنگ بدر کشته شدند و مسلمانان بدن آنها را در این چاه انداخته‌اند. امیه با شنیدن این جمله ناراحت شد و پیراهن خود را درید و گفت: "اگر او پیامبر بود بستگانش را نمی‌کشت!" پس از همان جا به طایف بازگشت و در همان جا به حال کفر از دنیا رفت[۹]. در این موقع این آیه برای سرزنش وی نازل شد: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ[۱۰][۱۱][۱۲].

سرانجام امیة بن ابی الصلت

زمانی که امیه بیمار شد به اطرافیانش گفت: "مرگ من نزدیک است و من می‌دانم که دین اسلام بر حق است ولی در این که اسلام بر محمد نازل شده باشد، شک دارم[۱۳]. در نقل دیگری درباره مرگ امیة بن أبی الصلت آمده است: هنگامی که امیه در بستر بیماری افتاده بود، سقف را نگاه کرد. در این هنگام دو کلاغ بر بام خانه نشستند و سه بار صدا کرده و سپس پرواز کرده و رفتند. امیة به نزدیکان خود گفت: "شنیدید این پرندگان چه گفتند؟" آنها گفتند: نه! امیه گفت: "آنها می‌گویند امیه، کاسه آب را ننوشیده که مرگش فرا می‌رسد. نزدیکان امیه گفتند سخن آنها دروغ است. در این وقت امیه بیهوش شد. اما پس از مدتی چشمانش را باز کرده و این گونه سرود(...) و پس از گفتن این شعر از دنیا رفت.

تاریخ وفات او با اختلاف، سال دوم یا نهم هجرت نقل شده است[۱۴][۱۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. در صحابه بودن یا نبودن و در ایمان آوردن و یا نیاوردن او تردیدست ولی ابن سکن او را از صحابه شمرده است (الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۸۴).
  2. الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۴، ص۳۴۲.
  3. نکته مهم در نقل داستان زندگی او این است که با توجه به دانشمند بودن او، حسادت، هوای نفس و شیطان او را محاصره کرده و بر او پیروز شدند پس در همه حال باید به خداوند پناه ببریم.
  4. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۸۵.
  5. الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۴، ص۳۴۲.
  6. المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۱۴۲ و تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۲۵۶.
  7. الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۸۵.
  8. ضائفی، راحله، مقاله «امیه بن ابی‌الصلت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۷۳.
  9. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۲، ص۲۲۶.
  10. «و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
  11. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۴، ص۴۹۹ و الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۸۶.
  12. ضائفی، راحله، مقاله «امیه بن ابی‌الصلت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۷۴.
  13. الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۴، ص۳۵۰.
  14. الانساب الاشراف، بلاذری، ج۱۳، ص۴۴۲؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۴، ص۵۰۰ و الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۸۷.
  15. ضائفی، راحله، مقاله «امیه بن ابی‌الصلت»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۷۷.