ابن‌الذبیحین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از ابن الذبیحین)

مقدمه

یکی از کنیه‌های پیامبر (ص) و تفسیر آن توسط امام رضا (ع). برابر روایتی آمده در بحار الأنوار، نخستین بار ابوطالب کنیه ابن‌الذبیحین را به هنگام ولادت محمد بن عبدالله (ص) به ایشان داد[۱] و بعدها پیامبر خدا (ص) خود از آن یاد می‌کرد و خود را فرزند دو قربانی می‌نامید[۲] و چون فردی اعرابی وی را به این صفت یاد کرد، خوشحال شد و تبسم فرمود[۳]. ابن‌عباس نیز به این نکته اشاره کرده است[۴]. این کنیه در جامعه آن روز گویا مورد توافق عامه قرار داشت، هر چند برخی در اصل روایت تردیدی روا داشته و آن را غریب دانسته‌اند[۵]. عده‌ای نیز با فرض پذیرش صدور روایت از نبی مکرم اسلام (ص)، در مراد از «ذبیحین” مباحثی را پیش کشیده‌اند که به راستی چرا آن حضرت به فرزند دو قربانی (ابن‌ذبیحین) نامیده شده و مراد از آن چیست، چنان که در عهد امام صادق (ع) از آن حضرت پرسیده شد[۶]. در عهد امام رضا (ع) نیز این سؤال وجود داشت. از این رو، برابر گزارشی که نخستین بار صدوق آن را در دو کتاب خود نقل کرده[۷]، علی بن حسین بن علی بن فضال از قول پدرش نقل می‌کند که از آن حضرت درباره معنای گفتار پیامبر (ص) که فرمود: من فرزند دو قربانی‌ام، پرسید و آن حضرت پاسخ گفت: مراد آن حضرت از دو قربانی، اسماعیل و عبدالله است. امام سپس به توضیح مطلب می‌پردازد و می‌فرماید: حضرت اسماعیل (ع) به واسطه خوابی که پدرش ابراهیم (ع) درباره ذبح او دیده بود، با اعلام رضایت خود، پدر را به انجام مأموریت الهی تشویق کرد. زمانی که حضرت آماده ذبح فرزند گردید، خداوند با فرستادن قوچی بهشتی از ابراهیم (ع) خواست تا آن را به جای اسماعیل (ع) ذبح کند[۸] و این چنین بود که ابراهیم (ع) سربلند بیرون آمد، اما اسماعیل (ع) به عنوان قربانی شناخته شد.

اما عبدالله پدر پیامبر (ص)، به جهت دیگری به عنوان ذبیح شناخته شد. عبدالمطلب در کنار خانه خدا نذر کرد تا در صورت داشتن ده پسر، یکی را در راه خدا قربانی کند. زمانی که دعای عبدالمطلب اجابت شد، به دنبال ادای نذر خویش برآمد و در بین فرزندان قرعه زد که به نام عبدالله، پدر پیامبر، محبوب‌ترین فرزند نزد عبدالمطلب، افتاد. اما قریش عبدالمطلب را منع کردند و عاتکه، دختر عبدالمطلب، پیشنهاد داد تا بین شتر و عبدالله قرعه بیندازند و آن قدر زیاد کنند تا خداوند خشنود گردد و قرعه به نام شترها بیفتد. عبدالمطلب نیز چنین کرد تا در صدمین شتر قرعه به نام شتران افتاد. آنگاه سه بار قرعه تکرار شد که در هر سه بار باز هم به نام شتران افتاد و عبدالله رهایی یافت. از آن زمان صد شتر مبنای دیه قتل گردید[۹]. بنابر این، خداوند ذبح را از اسماعیل و عبدالله برداشت و پیامبر (ص) که از صلب اسماعیل جد اعلای خود، و عبدالله پدر گرامی خود بود، به ابن‌الذبیحین شناخته شد. این روایت بعدها در متون شیعی، تکرار و البته به دیده قبول نگریسته شد[۱۰]، هر چند در کتب اربعه و حدیثی شیعه دیده نمی‌شود.

البته اصل این روایت در میان اهل سنت نیز آمده است، اما در عین حال، راجع به مراد پیامبر (ص) از دو قربانی گفت‌و‌گوهایی داشته و دارند. تفسیری که در میان اهل‌سنت وجود دارد، به نقل قولی از معاویه می‌رسد. او در مجلسی که سخن از مصداق ذبیحه اول به میان آمد، گفت: از خبره این فن بپرسید. آنگاه به داستان مردی اشاره کرد که پیش پیامبر (ص) آمد و آن حضرت را ابن‌ذبیحین خطاب کرد. وقتی از معاویه پرسیدند: مراد از آن دو چه کسانی‌اند؟ گفت: اسماعیل و عبدالله. سپس به توضیح ذبیحه بودن پدر پیامبر (ص) پرداخت و بدین طریق به گفت‌و‌گو خاتمه داد[۱۱]، بی‌آنکه توضیحات خود را به پیامبر (ص) نسبت دهد. دیگران نیز از این طریق به تعیین مصداق دو قربانی پرداختند[۱۲]. اما در میان شیعه دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که در ادامه بدان اشاره می‌شود.

ذیل روایت ابن‌ذبیحین، دو بحث جدی قابل طرح است که در نهایت استواری مطالب پیش‌گفته را اندکی به چالش می‌کشد، هر چند پرداختن مفصل به آنها در این مقال جایی ندارد. بحث نخست این است که به راستی مراد از ذبیح اول در متون دینی، به رغم شهرتی که امروزه وجود دارد، چه کسی است؛ اسماعیل یا اسحاق؟ برخی آن را اسحاق دانسته‌اند[۱۳]، اما اکثر مفسران و محدثان، اسماعیل را مصداق آن ذکر کرده‌اند[۱۴]. مجلسی در پاسخ این پرسش، بحث مفصل و درخور توجهی ارائه و استدلال‌های هر یک از دو دیدگاه را ذکر می‌کند. او برای قائلان قول اول، دو دلیل و برای پیروان دیدگاه دوم، شش دلیل بر می‌شمرد، هر چند برخی از آنها را چندان استوار نمی‌داند. مجلسی در نهایت دیدگاه دوم را به دلایلی مرجح می‌شمارد که اجمال آن در این دو نکته قابل عرضه است: اول آنکه دلایل قول اول ضعیف است و دیگر آنکه قول دوم میان علمای شیعه و محدثان شهرت بیشتری دارد[۱۵]. اما در عین حال خود را در مواجهه با روایات نسبتاً استواری که مراد از آن را اسحاق بن ابراهیم دانسته‌اند، نمی‌تواند قانع کند و از این‌رو به وجه جمعی پناه می‌برد و می‌نویسد: با این روایات از باب تقیه صادر شده، یا ناظر به آرزوی اسحاق‌اند و یا موضوع ذبح برای هر دو نفر، یعنی اسماعیل و اسحاق، رخ داده است، مشروط به آنکه اجماعی بر یکی بودن قربانی نباشد[۱۶]. روشن است این رویکرد نیز به آسانی ذهن پرسشگر را اقناع نمی‌کند و همچنان این پرسش برای او باقی است که با وجود روایت‌های بسیار، چگونه می‌توان اسماعیل را قربانی قلمداد کرد و اگر غیر او، یعنی اسحاق ذبیح باشد، آنگاه نسبت پیامبر اسلام (ص) با وی چگونه تعریف می‌شود.

اما راجع به قربانی دوم، این ادعا که مراد پیامبر (ص) عبدالله باشد، بحث جدی‌تری در می‌گیرد و آن اینکه چگونه می‌توان عبدالمطلب که فردی حنیف و خداپرست بود، انسانی را بکشد که این کار در هیچ یک از ادیان آسمانی موجه شمرده نشده است. پاسخ به این پرسش البته آسان نیست. غفاری در تعلیقه خود بر کتاب من لا یحضره الفقیه، ذیل این داستان مطلب در خوری دارد که خلاصه آن چنین است: آنچه در این باره، یعنی درباره ذبح عبدالله و داستان او، گفته شده، اگر دقیق بررسی شود مشخص می‌شود که از قصه‌هایی است که داستان‌سرایان و کسانی که به مشرک بودن عبدالمطلب معتقدند آن را ساخته‌اند، چون نذر قربانی فرزند، بنا به صریح آیات قرآنی، از اعمال مشرکان بوده است و از موحدان کسی چنین نمی‌کرده است. حضرت ابراهیم (ع) نیز نذر نکرد، بلکه چنان که صریح آیات است، از طرف خداوند به انجام این کار مأمور گشت و قرآن خود در مقام تشنیع و توبیخ مشرکان می‌فرماید: ﴿وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ[۱۷]؛ در ذیل این آیه مفسران غیر شیعه جملگی گفته‌اند که آیه در شأن عبدالمطلب است، و تنها او را مصداق واقعی و اولیه آیه دانسته‌اند، و ساده‌لوحان نیز بدون تأمل این ادعا را پذیرفته‌اند، در حالی که عبدالمطلب از حنیفان است، یعنی از کسانی که در زمان خود تنها موحد بوده است. چنان که در حدیث صحیح کلینی از زرارة بن اعین از امام صادق (ع) است که فرمود: «عبدالمطلب در روز قیامت به عنوان یک امت وارد محشر خواهد شد، در حالی که دارای چهره انبیا و هیبت پادشاهان است”[۱۸]. وی در ادامه به سخنی از پیامبر (ص) اشاره می‌کند که فرمود: «أَنَا النَّبِيُّ لَا كَذِبْ *** أَنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِب»؛ «من به حقیقت پیامبرم، من فرزند عبدالمطلب هستم”. سپس دسته‌ای از ویژگی‌های او را بر می‌شمرد و می‌افزاید: چگونه ممکن است فردی با چنین شاخصه‌ها دست به چنین عمل کودکانه و غیر خردمندانه‌ای بزند. او اضافه می‌کند: افرادی با غرض‌ورزی به جعل این داستان دست زده‌اند و ساده‌لوحان آن را بدون تأمل پذیرفته و نقل کرده‌اند و رفته رفته در کتب حدیث داخل شده و مورد استفاده مفسرین اهل سنت که آبای پیغمبر (ص) را مشرک می‌دانند قرار گرفته است، چنان که از زمخشری تا سیدقطب جملگی در ذیل آیه شریفه ﴿وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ...، مصداق حقیقی و اولیه آن را عبدالمطلب می‌شمرند[۱۹].

بر این اساس، اندکی تردید در ذبیح خواندن عبدالله معقول می‌نماید، به ویژه با توجه به این مطلب که حسب داده‌های تاریخی، عبدالله فرزند دوازدهم یا سیزدهم عبدالمطلب بوده است، بنابر این، تأخیر اجرای نذر از سوی عبدالمطلب توجیهی نمی‌یابد و ادعای اینکه دو تن از فرزندان او از زنی غیر از مادر عبدالله بودند نیز گرهی از مشکل نمی‌گشاید[۲۰]، چون به هر حال همگی از فرزندان ذکور عبدالمطلب به شمار می‌روند. در این صورت و با توجه به تردیدهای مذکور و با فرض صدور روایت «أَنَا ابْنُ الذَّبِيحَيْنِ» از سوی پیامبر (ص)، چه تبیینی برای آن می‌توان ارائه کرد؟ به نظر می‌رسد روایتی از امام صادق (ع) در معنای آن، پاسخ مناسبی برای این پرسش است. ایشان می‌فرماید: «مراد از ذبیح اسماعیل است، ولی چون اسحاق آرزومند آن بود که به جای برادر خود باشد تا چون او صبوری ورزید و تسلیم خدا شود و پاداش بیابد، خداوند او را بین ملائکه ذبیح نامید و از همین رو پیامبر (ص) خود را فرزند دو قربانی، یعنی اسماعیل و اسحاق، نامید، با اینکه اسحاق از پدران آن حضرت نیست، ولی در ادبیات قرآنی اطلاق پدر بر عمو، امری پذیرفته و معمول است”[۲۱][۲۲].[۲۳]

منابع

پانویس

  1. بحار الأنوار، ج۱۵، ص۸۳.
  2. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۶۸.
  3. تخریج الأحادیث و الأثار، ج۳، ص۱۷۷؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۳۷۹؛ التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۱۵۳.
  4. روض الجنان و روح الجنان، ج۱۶، ص۲۱۱؛ التسهیل لعلوم التنزیل، ج۲، ص۱۹۵.
  5. تخریج الأحادیث و الآثار، ج۳، ص۱۲۷؛ کشف الخفاء ج۱، ص۲۰.
  6. تفسیر القمی، ج۲، ص۲۲۶.
  7. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۸۹.
  8. روض الجنان و روح الجنان، ج۱۶، ص۲۱۶-۲۲۲.
  9. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۱۲.
  10. تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص۴۳۰.
  11. تاریخ الطبری، ج۱، ص۱۸۵؛ جامع البیان، ج۲۳، ص۱۰۱.
  12. التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۱۵۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۲۰۱؛ الکشف و البیان، ج۸، ص۱۵۲؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۱۵، ص۱۱۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۵۵۴؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۱، ص۲۴۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۸۵.
  13. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ق ۱، ص۳۸.
  14. الأمالی، طوسی، ص۴۵۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۱۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۵۵۹؛ تخریج الأحادیث و الآثار، ج۳، ص۱۷۷؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۳۷۹.
  15. بحار الأنوار، ج۱۲، ص۱۳۲-۱۳۴.
  16. بحار الأنوار، ج۱۲، ص۱۳۵.
  17. «و بدین‌گونه در نظر بسیاری از مشرکان، شریکان آنان کشتن فرزندانشان را آراسته جلوه دادند تا آنان را نابود کنند و دینشان را بر آنان مشتبه گردانند و اگر خداوند می‌خواست چنین نمی‌کردند پس آنان را با آنچه دروغ می‌بافند واگذار» سوره انعام، آیه ۱۳۷.
  18. الکافی، ج۱، ص۴۴۷.
  19. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۸۹-۹۰، پاورقی.
  20. الصحیح من سیرة النبی (ص)، ج۲، ص۴۲.
  21. الخصال، ص۵۸، بحارالأنوار، ج۱۲، ص۱۲۴.
  22. منابع: الأمالی، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، اول، ۱۴۱۴ق؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علی، محمدباقر بن محمدتقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون (۸۰۸ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا: تاریخ الطبری تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چهارم، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ مدینة دمشق، علی بن حسن معروف به ابن عساکر (۵۷۱ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق، التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۴۲ق؛ تخریج الأحادیث والآثار، عبدالله بن یوسف زیلعی (۷۶۲ق)، تحقیق: عبدالله سعد، ریاض، دار ابن خزیمة، اول، ۱۴۱۴ق؛ التسهیل العلوم التنزیل، محمد بن احمد معروف به ابن جزی کلبی (۷۴۱ق)، تحقیق: عبدالله خالدی، بیروت، دار الأرقم بن أبی الأرقم، ۱۴۱۶ق؛ تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، اسماعیل بن عمر معروف به ابن کثیر (۷۷۴ق)، تحقیق: یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، دار المعرفة اول، ۱۴۱۲ق؛ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی (۳۲۹ق)، تحقیق و تصحیح: سیدطیب موسوی جزائری، نجف، مطبعة النجف، ۱۳۸۷ق؛ التفسیر الکبیر، محمد بن عمر معروف به فخر رازی (۶۰۶ق)، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، چهارم، ۱۴۱۳ق؛ تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی (۱۱۱۲ق)، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، چهارم، ۱۴۱۵ق؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: صدقی جمیل عطار، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق؛ الجامع الأحکام القرآن، محمد بن احمد معروف به قرطبی (۶۷۱ق)، تحقیق: احمد عبدالعلیم بردونی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق، الخصال، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، اول، ۱۴۰۳ق؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، حسین بن علی معروف به ابوالفتوح رازی (قرن ۶)، تصحیح: محمدجعفر یاحقی - محمدمهدی ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، دوم، ۱۳۷۸ش؛ سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف صالحی شامی (۹۴۲ق)، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود - علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۴ق، الصحیح من سیرة النبی الأعظم الیایی سید جعفر بن مرتضی حسینی عاملی (معاصر)، بیروت، دار الهادی - دار السیرة، چهارم، ۱۴۱۵ق، عیون أخبار الرضا، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الأعلمی، اول، ۱۴۰۴ق، الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۷ق، کشف الخفاء و مزیل الإلباس، اسماعیل بن محمد عجلونی جراحی (۱۱۶۲ق)، بیروت، دار الکتب العلمیة، سوم، ۱۴۰۸ق، الکشف و البیان، احمد بن محمد ثعلبی (۴۲۷ق)، تحقیق: ابو محمد عاشور، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، ۱۴۲۲ق، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، علی بن حسام معروف به متقی هندی (۹۷۵ق)، تحقیق: بکری حیانی، بیروت، مؤسسة الرسالة ۱۴۰۹ق، المستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری (۴۰۵ق)، تحقیق: یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، دار المعرفة، بیتا؛ من لایحضره الفقیه، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، دوم، ۱۴۰۴ق.
  23. واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابن‌الذبیحین»، دانشنامه امام رضا ج۱ ص ۴۲۴.