درس ناخوانده و خط نانوشته[۱]. اکثر محققان طرفدار این نظرند و آن را ترجیح میدهند[۲].
اهل امالقری. طرفداران این نظر، این کلمه را منسوب به امالقری (مکه) دانستهاند. تعریف دوم به دلایلقاطع و مسلم مردود است؛ قطعاً رسول خدا (ص) از آن جهت امی خوانده شده که درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است[۳]. از خود پیغمبر اکرم (ص) روایت شده است: "ما قومی امی هستیم که نه میخوانیم و نه مینویسیم"[۴][۵].
براساس آخرین کتابی که از علمای اهل سنت در مدینه دراینباره تدوین شده است، پیامبر خدا (ص) قبل و بعد از بعثت نه میخواند و نه مینوشت و توانایی بر آن را نیز نداشت[۱۱]. داستانی در تاریخطبری نیز این نظر را تأیید میکند، اینکه پیامبر (ص) در هنگام تنظیم قراردادی با یکی از قبایل، زمانی که متوجه شد آنها از جمله شروط اسلام آوردن خود را آزادی رباخواری قرار دادهاند، حضرت از یکی از اطرافیان خواست تا دست آن حضرت را بر واژه ربا بگذارد آنگاه حضرت آن کلمه را از متن موافقتنامه پاک کرد[۱۲][۱۳].
↑کاشف الغطا بر این نکته تأکید دارد که مراد از امی بودن این نیست که پیامبر (ص) نمیتوانست بخواند و بنویسد و بلکه نمیخواند و نمینوشت، که به این معنا قرآن کریم در سوره عنکبوت آیه ۴۸ اشاره کرده است. (کاشف الغطاء، پرسش و پاسخ، ص۱۰ - ۹).
↑به نظر ابن خلدون امی بودن پیامبر اکرم (ص) ضعف به حساب نمیآید بلکه از آنجا که خواندن و نوشتن از امور اعتباری و نسبی است، برای پیامبر کمال است. همانگونه که عدم سرودن شعر برای او به تصریح قرآن نقص نیست، بلکه جایگاه او بالاتر از سرودن شعر است: ﴿وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ﴾ [و به او شعر نیاموختیم و در خور او (نیز) نیست، این (کتاب) جز پند و قرآنی روشن نیست» سوره یس، آیه ۶۹.
↑البته نظر علمای مسلمین با یک تفصیل خاص این است که اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه بر این باورند که رسول خدا (ص) قبل از بعثت نه چیزی نوشته و نه خوانده است. دراینباره شیخ طوسی در دو کتاب المبسوط و التبیان با تعبیر «مذهب علمائنا کافه» ادعای اجماع میکند. در میان اهل سنت با التزام کلی به همین عقیده، به دو گروه تقسیم شدند. عدهای بر این باورند که پیامبر (ص) قبل از بعثت چنین توانایی را نداشته است؛ ولی عدهای دیگر معتقدند چنین توانایی را داشته است؛ ولی خداوند اجازه نداده است او چیزی بنویسد. (مرتضوی، «امی بودن پیامبر»، اندیشه نوین دینی، ش۹، ص۸۳)