بحث:قرض‌الحسنه

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

احکام المعاملات همام

  • الفصل الثالث: القرض
  • المبحث الأول: مشروعیة القرض
  • المبحث الثانی: شروط المال المقرض
  • المطلب الأول: کون المال المقرض من المثلیات
  • المطلب الثانی: کون المال المقرض عیناً
  • المطلب الثالث: کون المال المقرض معلوماً
  • المطلب الرابع: کون المال المقرض مباحاً إقراضه
  • المبحث الثالث: بدل القرض
  • المطلب الأول: صفة بدل القرض من حیث المثل أو القیمة
  • المطلب الثانی: صفة بدل القرض من حیث الجودة والرداءة فی الوصف
  • المطلب الثالث: صفة بدل القرض من حیث الزیادة والنقصان
  • المطلب الرابع: مکان بدل القرض
  • المطلب الخامس: حلول القرض بالموت
  • المبحث الرابع: حکم اشتراط جر النفع للمقرض بسبب القرض
  • المطلب الأول: حکم اشتراط ما یجر نفعاً إلی المقرض فوق القرض
  • المبحث الخامس: إنقضاء القرض
  • المطلب الأول: أداء القض
  • المطلب الثانی: الإبراء من القرض أو من جزء منه
  • المطلب الثالث: حوالة القرض
  • المطلب الرابع: موت المدین مفلساً
  • المبحث السادس: إیفاء الدین
  • المطلب الأول: وجوب إیفاء الدین عند القدرة
  • المطلب الثانی: مظل المدین الدین إذا کان موسراً
  • المطلب الثالث: إنظار المدین المعسر
  • المطلب الرابع: الظفر بجنس الحق عند جحوده أو عند موت المدین مفلساً
  • المطلب الخامس: حسن القضاء والاقتضاء
  • المطلب السادس: الظفر بجنس الحق أو بجزء منه عند إفلاس المدین

مطلب

قرض‌الحسنه: وام دادن نیکو، قرضی که در آن ربا نباشد و شرط دریافت پول اضافی نشود. قرض، پولی است که انسان به دیگری می‌دهد و پس از مدتی معین پس می‌گیرد. اگر شرط کند که هنگام پس دادن قرض، مبلغی اضافه دهد، این "ربا" و حرام است، ولی بدون این مبلغ اضافی قرض الحسنه است و بسیار ثواب دارد و توصیه شده افراد متمکن از دارایی خود به نیازمندانی که درخواست وام کنند، قرض بدهند و پاداش آن نزد خدا از صدقه بیشتر است، چون قطعاً به دستِ نیازمند می‌رسد و مشکل او را حل می‌کند. اینکه به چنین وام دادنی قرض الحسنه گفته‌اند، براساس آیات قرآن است که چند بار از مؤمنان خواسته که به خداوند، قرص حسن بدهند[۱]. گرچه خداوند نیاز به مال مردم ندارد، ولی قرض الحسنه دادن به دیگری چنان ارزشمند است که گویا به خدا قرض می‌دهد[۲].

مقدمه

  • قرض، در لغت، به معنای عبور کردن و گذشتن است. چیزی از مال هم که به انسان داده می‌شود، به شرط آنکه عین یا مثل آن را برگردانند، قرض نامیده می‌شود[۳]. بریدن با دندان هم از دیگر معنایی است که در کتاب‌های لغت یکی از معانی قرض دانسته شده است و دلیل اینکه به وام قرض می‌گویند، این دلیل است که آن قسمت از مال را از بقیه اموال جدا می‌کنند و به دیگری می‌دهند که عین یا مثل آن را پس از مدتی باز گرداند[۴][۵].

فضیلت قرض دادن‌

نکوهش قرض گرفتن

مهلت دادن به بدهکار تنگدست

نهی از دیرکرد در پرداخت بدهی‌

  • رسول خدا(ص) همان گونه که طلبکار را به صبر تشویق می‌کرد، بدهکار را نیز از دیر کرد در پرداخت بدهی اش نهی می‌فرمودند. ایشان دیرکرد توانگر در پرداخت بدهی اش را ظلم دانسته[۲۷]، می‌فرمودند: "اگر کسی بتواند حق کسی را بپردازد و این کار را نکند، هر روز که دیر کند، گناه باج گیر برایش نوشته می‌شود"[۲۸][۲۹].
  • ایشان، هم فرد بدهکار را از دیر کرد در پرداخت بدهی منع می‌کردند؛ و هم او را از اینکه نیت ادا نکردن قرض را داشته باشد به شدت برحذر می‌داشتند. رسول خدا(ص) درباره انواع قرض فرموده‌اند: "قرضی که صاحبش قصد داشته آن را بپردازد؛ اما اجل به او مهلت نداده است؛ در این صورت، من ولی او هستم و دیگر، قرضی که صاحبش قصد پرداختنش را نداشته است؛ در این صورت، از اعمال نیک فرد بدهکار بر می‌دارند [و به فرد طلبکار می‌دهند] که در آن روز (قیامت) دینار و درهمی نخواهد بود"[۳۰]. ایشان پیوسته مسلمانان را به رعایت جوانمردی در قرض دادن، سفارش و به آنان گوشزد می‌کردند که برترین مؤمنان و محبوب‌ترین بندگان خدا فردی است که در خرید و فروش و پس دادن و پس گرفتن قرض جوانمرد باشد[۳۱].‌ ایشان متوفای بدهکار را فردی معرفی می‌کردند که در زنجیر است و چیزی نمی‌تواند او را از این وضعیت نجات دهد؛ مگر پرداخت قرضش[۳۲]. در نظر آن حضرت، حتی شهدا هم از این مسئله، جدا نیستند و با ریختن اولین قطره خونشان، همه گناهانشان بخشیده می‌شود؛ مگر قرضشان[۳۳][۳۴].
  • آن حضرت به مسلمانان بدهکار توصیه می‌کردند که برای خود چیزی باقی بگذارید تا پس از مرگتان بدهی‌تان ادا شود؛ زیرا پس از گناهان کبیره که خداوند از آنها نهی کرده است، بزرگ‌ترین گناه، آن است که انسان بمیرد و قرضی داشته باشد و چیزی برای آن باقی نگذارد[۳۵][۳۶].

شاهد گرفتن در بدهکاری‌ها

نهی از درخواست نابجا‌

  • ایشان مسلمانان را از درخواست بدون احتیاج نهی کرده، می‌فرمودند: «مَنْ فَتَحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ الْمَسْأَلَةِ فَتَحَ‌ اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ سَبْعِينَ‌ بَاباً مِنَ‌ الْفَقْرِ لَا يَسُدُّ أَدْنَاهَا شَيْ‌ء»[۳۹]؛ هرکه بدون نیاز، مالی را از دیگران قرض کند، خداوند هفتاد در از فقر بر رویش می‌گشاید که در دنیا هیچ چیز نمی‌تواند آن را بپوشاند"[۴۰].

قرض الحسنه در سیره پیامبر اکرم(ص)

  • متأسفانه سیره‌نویسان در شرح سیره رسول اکرم(ص) بیشتر به قرض گرفتن‌های ایشان اشاره کرده‌اند؛ مانند اینکه رسول خدا(ص) بارها از یهودیان مدینه قرض کردند[۴۱] و حتی در زمان وفات ایشان زره‌شان برای قرض گرفتن آرد در گرو مردی یهودی بود [۴۲] و نیز قرض کردن هفتاد زره از صفوان بن امیه جمحی[۴۳] از مطالبی است که در کتاب‌های سیره آمده است[۴۴].
  • در کتاب‌های روایی نیز وضع همین گونه است و شاید در این کتاب‌ها به قرض‌هایی اشاره باشد که پیامبر خدا(ص) از دیگران می‌گرفتند تا در راه خدا به دیگران انفاق کنند؛ روایت زیر، نمونه‌ای از آن موارد است: روزی سائلی نزد رسول اکرم(ص) آمد و از آن حضرت کمک خواست. پیامبر(ص) به حاضران رو کرده، فرمودند: "آیا بین شما کسی هست که به من قرض بدهد؟" پس مردی از انصار برخاست و گفت: "بله، ای رسول خدا(ص)!"؛ پس به او فرمود: "به این مرد، چهار وسق[۴۵] خرما بده!" گفت: "دادم"؛‌ پس انصاری دیگری آمد و تقاضای کمک کرد؛ حضرت فرمود: "ان‌شاء‌الله خدا عطا کند!" نفر سومی آمد و تقاضای کمک کرد و حضرت این جمله را تکرار کرد؛ پس، آن مرد گفت: "ان‌شاء‌الله عطا کندت زیاد شد!" پس رسول خدا(ص) خندید و رو به حاضران فرمود: "آیا در بین شما کسی هست که به من قرض بدهد؟"‌ مردی برخاست و گفت: "بله، ای رسول خدا(ص)!"‌ پس حضرت به او فرمود: "چقدر قرض می‌دهی؟" گفت: "هر چه بخواهی"؛ فرمود: "به این مرد هشت وسق خرما بده!" مرد سائل گفت: "من چهار وسق بیشتر احتیاج ندارم"؛‌ فرمود: "چهار تا هم اضافه بر آن"[۴۶][۴۷].

سنت پیامبر(ص) در ادای قرض‌

  • از امام صادق(ع) روایت شده است که «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ‌ يَكُونُ‌ عَلَيْهِ‌ الثَّنِيُ‌ فَيُعْطِي‌ الرَّبَاع‌»[۴۸]؛ روش رسول خدا(ص) در ادای قرض این بود که اگر بچه شتری دو ساله قرض می‌گرفت، به جای آن شتری هفت ساله می‌داد (یا اگر دو درهم قرض می‌گرفت، چهار درهم می‌پرداخت)[۴۹].

قرض ربوی

قرض در فرهنگ مطهر

قرض، تبدیل وجود عینی است به وجود ذمی (معاوضه نیست)، قرض تملیک به غیر است به ضمان به این نحو که در قبال تملیک عین به طرف، طرف قبول می‌کند که عین در ذمه او و عهده او موجود باشد[۵۰]. قرض نه بیع است نه صلح است نه اجاره است نه هبه است و نه ودیعه. چیز دیگری غیر از اینهاست. در تعریف قرض گاهی گفته‌اند تملیک به عوض، ولی گفته‌اند این تعریف درست نیست؛ قرض تملیک به ضمان است[۵۱]. یعنی شخصی که مال خودش را به دیگری قرض می‌دهد، با قرض دادن، آن را از ملک خودش خارج کرده و دیگری را مالک آن نموده. در این جهت با بیع و هبه هیچ فرقی نمی‌کند. بیع، تملیک است و اخراج از ملکیت خود و داخل کردن در ملکیت غیر است. قرض هم اخراج از ملکیت خود و داخل کردن در ملکیت غیر است. با این تفاوت که در اینجا معاوضه نیست. به عوض قرض، مثل بیع چیزی در ملک قرض دهنده وارد نشده. هبه مطلق هم نیست. تملیک به ضمان است[۵۲].

حقیقت قرض عبارت از تبدیل وجود فی‌العین به وجود فی الذّمّه است. به عبارت کامل‌تر که مفید مالکیت مقترض نیز بشود تملیک به ضمان است[۵۳]. حقیقت قرض تملیک است، ولی تملیک به عوض است. اگر قرض تملیک به عوض باشد، یعنی معاوضه است و آنگاه قرض و بیع یکی خواهد بود. قرض تملیک به ضمان است نه تملیک به عوض. قرض تبدیل وجود عینی به وجود ذمّی است با حفظ فعلیت مالکیت[۵۴]. قرض تملیک است و پس از تملیک عین و خروج از ملکیت مالک اوّل، استغلال و سرمایه‌داری با آن صحیح نیست، و لذا یا نباید قرض بدهد و یا اگر قرض داد نباید ربا بگیرد[۵۵]. [به تعبیر دیگر] حقیقت قرض تملیک مال است در قبال تعهّد قرض گیرنده به تملیک در رأس مدت مقرّره. قرض معاوضه نیست، نه معاوضه عین به مافی‌الذمه و نه معاوضه عین با تعهد، بلکه عبارت است از تبدیل اعتباری نحوی از وجود به نحوی از وجود دیگر، یعنی وجود عینی شیء را در ظرف ملکیت خود تبدیل می‌کند به وجود ذمه‌ای. مرتبه‌ای از وجود به مرتبه‌ای از وجود دیگر تبدیل می‌شود. نه اینکه معاوضه میان مثل و مثل یا مثل و قیمت صورت می‌گیرد[۵۶]. مراجعه به مضاربه و قرض.[۵۷]

قرض استنتاجی

شخص قرض می‌کند نه برای اینکه خود عین را صرف بکند، بلکه قرض می‌کند برای اینکه آن را استنتاج بکند. یعنی از آن نتیجه‌گیری نماید که شما تعبیر کردید به قرض تولیدکنندگان. در اینجا قرض کننده هیچ نوع اجباری برای قرض کردن ندارد، چون احتیاجی به مصرف کردن آن ندارد، بلکه می‌خواهد سرمایه خود را زیادتر کند و سود ببرد. با خودش هیچ سرمایه ندارد و یا سرمایه‌اش برای طرحی که تهیه کرده کافی نیست. از بانک یا از شخص دیگری قرض می‌کند و حساب کرده که میزان بهره‌ای که بابت وام باید بدهد کمتر از میزان استفاده‌ای است که در آینده از این سرمایه خواهد داشت. مثلاً با خود می‌گوید اگر من یک میلیون تومان از بانک قرض بگیرم، در آخر سال باید صد هزار تومان به عنوان سود به بانک بپردازم؛ ولی حداقل دویست هزار تومان از این قرض استفاده می‌برم و صد هزار تومانش برای خودم باقی می‌ماند[۵۸].[۵۹]

قرض استهلاکی

این قرض وقتی است که قرض برای مصرف کردن و برای رفع احتیاجات ضروری زندگی قرض گیرنده باشد. قرض درماندگان، قرض امیدواران و قرض بستانکاران، این سه نوع داخل در قرض استهلاکی می‌شود[۶۰].[۶۱]

قرض امیدواران

در این نوع قرض، وام‌گیرنده آن‌قدرها در استیصال نیست و در آینده می‌تواند وام مصرف شده خود را پس بدهد. یعنی بالقوه می‌تواند خودش را اداره کند ولی بالفعل نمی‌تواند. در اینجا هم جای قرض‌الحسنه است و جامعه چنین وظیفه‌ای دارد تا از این طریق مشکل چنین فردی را حل بکند[۶۲].[۶۳]

قرض بستانکاران

قرض بستانکاران یعنی شخصی که خودش طلبکاراست و هیچ احتیاجی هم ندارد. برای اینکه طلبش را زودتر وصول کند از دیگری قرض می‌گیرد[۶۴].[۶۵]

قرض تولیدی و مصرفی

در قرض‌های مصرفی قرض گیرنده غرضش انتفاع به منافع بالفعل است. مثلاً گندم را قرض می‌کند برای آنکه بخورد. ولی در قرض‌های تولیدی غرضش انتفاع به منافع بالقوّه است. یعنی آن‌چه را که قرض می‌کند به صورت مال‌التجاره است که منفعت بالفعل آن مقصودش نیست. بلکه مقصود منافعی است که به تجارت یا صناعت روی آن پیدا می‌شود...[۶۶].[۶۷]

قرض درماندگان

قرض درماندگان [یعنی آنکه] کسی هیچ ندارد و یک مصرف خیلی ضروری هم دارد. مثلاً فرزندش مریض شده و برای معالجه‌اش نیاز به وام دارد. در این مورد واقعاً جای آن است که جامعه در مورد چنین فردی احساس وظیفه و کمک کند[۶۸].[۶۹]

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ﴿وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا «و به خداوند وامی نیکو بدهید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
  2. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۸۲.
  3. ابن منظور، لسان العرب، ج ۷، ص ۲۱۷؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ۶۶۶ و علی اکبر قریشی، قاموس قرآن، ج ۵، ص ص ۳۰۶ - ۳۰۷.
  4. لسان العرب، ج۷، ص۲۱۶-۲۱۷ و مفردات الفاظ القرآن، ص ۶۶۶.
  5. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۳.
  6. الطبرانی، المعجم الصغیر، ج ۱، ص ۱۴۳ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۲۸۴ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۱۰.
  7. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۳۹۵ و کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۱۱.
  8. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۳.
  9. شهید ثانی، مسکن الفؤاد، ص ۱۱۴؛ الطبرانی، مسند الشامیین، ج ۳، ص ۳۳۹ و الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۷۸
  10. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۴۳۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۵ و شیخ صدوق، امالی، ص ۴۳۰.
  11. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۴.
  12. ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۲، ص ۲۵۶؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۲۷؛ ابن سلامه، مسند الشهاب، ج ۲، ص ۹۷ و الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۴۵۱.
  13. «اللَّهُمَ‌ إِنِّي‌ أَعُوذُ بِكَ‌ مِنْ‌ غَلَبَةِ الدَّيْنِ‌ وَ مِنْ بَوَارِ الْأَيِّمِ وَ مِنَ الْجُوعِ فَإِنَّهُ بِئْسَ الضَّجِيع‌»؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۳۵ و شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۲۱۵.
  14. «اللَّهُمَ‌ إِنِّي‌ أَعُوذُ بِكَ‌ مِنَ‌ الْهَمِ‌ وَ الْحَزَنِ‌ وَ الْعَجْزِ وَ الْكَسَلِ‌ وَ الْبُخْلِ‌ وَ الْجُبْنِ‌ وَ ضَلَعِ‌ الدَّيْنِ‌ وَ غَلَبَةِ الرِّجَالِ‌ و...»؛ کنزالعمال، ج ۲، ص ۲۶۳؛ مصباح المتهجد، ص ۲۰۵ و من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳۳۵.
  15. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۴.
  16. شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۴۴؛ علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۲۸ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۳۱۷.
  17. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۴.
  18. کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۹ و وسائل الشیعه، ص ۳۶۶.
  19. کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۲۰.
  20. الکافی، ج ۸، ص ۹ و ابن حنبل، مسند، ج۲، ص۳۵۹.
  21. حسن بن أبی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۳۹۰ - ۳۹۱ و ثواب الاعمال، ص ۱۳۸.
  22. هر قنطار با صد رطل و هر رطل با ۲۵۶۴ گرم برابر است.
  23. ثواب الاعمال، ص ۲۸۹ و وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۳۴۳.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۵.
  25. عبد العظیم بن عبد القوی المنذری، الترغیب و الترهیب، ج۲، ص۴۶.
  26. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۵.
  27. عوالی اللآلی، ج ۴، ص ۷۲؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۶۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۸۰؛ امام مالک، کتاب الموطأ، ج ۲، ص ۶۷۴.
  28. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶ - ۱۷؛ اعلام الدین، ص ۴۲۱ و امالی صدوق، ص ۴۳۲.
  29. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۵-۵۵۶.
  30. کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۳۱ و الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۶۶۱.
  31. من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۹۶؛ شیخ طوسی، التهذیب، ج ۷، ص ۱۸؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۷؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۱۹۴ و کنز العمال، ج ۱، ص ۱۴۴ - ۱۴۵.
  32. الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۹۱ و کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۲۲.
  33. ابن حنبل، مسند، ج ۲، ص ۲۲۰ و مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۶، ص ۳۸.
  34. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۶.
  35. ابن حنبل، مسند، ج ۲، ص ۳۹۲؛ ابن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۱۱۲ و کنزالعمال، ج ۶، ص۲۳۲.
  36. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۶.
  37. حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۳۸ - ۳۹ و وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۱۲۶-۱۲۷.
  38. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۷.
  39. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۳۶ و ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص۷۵.
  40. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۷.
  41. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۱۸۷.
  42. بیهقی، السنن الکبری، ج ۶، ص ۳۶؛ ابن حجر، فتح الباری، ج ۵، ص ۹۹ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۹۸.
  43. الکافی، ج۵، ص۲۴۰ و من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۰۲.
  44. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۷.
  45. هر وسق، با شصت پیمانه برابر است.
  46. قرب الاسناد، ص ۴۴ و وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۳۵.
  47. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۷-۵۵۸.
  48. الکافی، ج ۵، ص ۲۵۴.
  49. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۵۵۸.
  50. مسأله ربا، ص۱۸۶.
  51. مسأله ربا، ص۷۰.
  52. مسأله ربا، ص۷۳.
  53. مسأله ربا، ص۲۰۱.
  54. مسأله ربا، ص۱۸۰.
  55. مسأله ربا، ص۱۸۷.
  56. مسأله ربا، ص۱۸۲.
  57. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۱.
  58. مسأله ربا، ص۴۳.
  59. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۲.
  60. مسأله ربا، ص۴۳.
  61. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۲.
  62. مسأله ربا، ص۴۴.
  63. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۲.
  64. مسأله ربا، ص۴۴.
  65. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۳.
  66. مسأله ربا، ص۱۹۰.
  67. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۳.
  68. مسأله ربا، ص۴۴.
  69. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۶۳۳.