بدیل بن ابی‌ماریه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

از زندگی وی خبر چندانی در دست نیست. وی از موالی بنی‌هاشم[۱] یا بنی سهم [۲] ـ از شاخه‌های قریش ـ یا به نقلی از موالی عمرو بن عاص سهمی [۳] یا عاص بن وائل [۴] و از مسلمانان مهاجر به مدینه و از صحابه پیامبر (ص) بود که در سفر تجارتی به سوی شام ـ به همراه دو نصرانی به نام‌های تَمیم داری و عَدیّ بن بداء ـ بیمار شد و درگذشت.

داستان سفر تجاری وی و پیامدهای آن مهم‌ترین دلیل و در واقع تنها بهانه برای ذکر نام او در برخی کتب تاریخ و بسیاری از تفاسیر است؛ زیرا در واقع همین سفر و وقایع جاری در آن سبب نزول آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ[۵] گردید.

داستان این سفر با اختلافاتی نقل شده است؛ ولی آنچه در بیشتر منابع آمده چنین است که در سال نهم هجری [۶] در پی آشنایی بُدیل که مسلمان بود [۷] با تمیم‌ داری و عدی بن بداء از نصرانیان بنی‌لخم،[۸] این سه نفر از مدینه عازم سفری تجاری به سوی شام شدند. بدیل در راه به سختی بیمار شد و چون مرگ خود را نزدیک دید وصیتی نوشت و به دور از چشم همسفرانش درون اثاثیه خود جاسازی کرد. پس از آنان خواست تا این اموال را به خانواده‌اش در مدینه برسانند. بنابر نقلی مرگ بدیل در سفر تجاری به سوی سرزمین نجاشی و بر روی دریا و در میان کشتی اتفاق افتاد و جسدش را به دریا انداختند.[۹] تمیم و عدی، پس از اتمام تجارت خود در شام، اموال بدیل را در حالی به خانواده‌اش بازگرداندند که جامی نقره‌ای با نقوش طلا به وزن ۳۰۰ مثقال [۱۰] یا به ارزش ۱۰۰۰ درهم [۱۱] را از میان آن ربودند. چون اموال به دست وارثان بدیل رسید آنان وصیت او را یافتند و پی بردند که جامی ارزشمند در این میان گم شده است و چون تمیم و عَدی از وجود جام اظهار بی‌اطلاعی کردند آنان مشکل را با پیامبر (ص) در میان گذاشتند. در این میان آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ[۱۲] نازل گردید.

در پی نزول این آیه پیامبر این دو نصرانی را تا پس از نماز عصر نزد خود نگاهداشت و پس از نماز از آن دو خواست تا سوگند یاد کنند. چون آن دو بر بی‌اطلاعی از وجود جام قسم خوردند آزاد شدند؛ ولی پس از مدتی که این جام نزد آنان ـ و بنا بر قولی نزد یکی از اهالی مکّه [۱۳] ـ پیدا شد، تمیم و عدی مدعی شدند که این جام را از بدیل خریده‌اند. پس دوباره مسئله با پیامبر در میان گذاشته شد و در پی آن آیات ﴿فَإِنْ عُثِرَ عَلَى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِن شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يَأْتُواْ بِالشَّهَادَةِ عَلَى وَجْهِهَا أَوْ يَخَافُواْ أَن تُرَدَّ أَيْمَانٌ بَعْدَ أَيْمَانِهِمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُواْ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ[۱۴] نازل گردید. پس پیامبر (ص) دو نفر از اولیای بدیل را به نام‌های عبدالله بن عمرو بن عاص و مطلب بن ابی وَداعَه[۱۵] احضار کرد و آنان را سوگند داد مبنی بر اینکه این جام متعلق به بدیل است و بدین ترتیب جام را از تمیم و عَدِیّ گرفت و به خانواده بدیل بازگرداند.[۱۶] بنابر روایت دیگری از تمی م‌داری این سفر پیش از اسلام بود و چون تمیم مسلمان شد و از عمل خود متأثر گردید ماجرا را برای خانواده بدیل نقل کرد و ۵۰۰ درهمی را که از فروش جام نصیب او شده بود به آنان باز گرداند؛ ولی چون شریکش عَدی از باز پس دادن سهم خود امتناع ورزید مسئله را برای پیامبر مطرح کردند که عدی به دروغ سوگند یاد کرد و این آیات نیز نازل گردید.[۱۷] در بعضی از منابع تفاوت‌هایی درباره شخصیت‌های این ماجرا وجود دارد؛ در این گزارش‌ها آمده که تمیم مسلمان در سفر بیمار شد و همسفران نصرانی او بُدیل و عدی جام او را ربودند.[۱۸] اینان وقتی اموال تمیم را به خانواده‌اش رساندند و آنها چون جام را در اموال باز گردانده شده ندیدند از بدیل و عدی پرسیدند: آیا بیماری تمیم دراز مدت بوده است؟ و در این میان بخشی از مال خود را بخشیده است؟ گفتند: نه او فقط چند روز بیمار بود. پرسیدند: آیا تمیم در تجارت خود زیان کرد؟ گفتند: نه او اصلاً تجارت نکرد. پرسیدند: آیا دزدی متاعی از او به سرقت برده است؟ گفتند: نه، چنین نیست، پس ورثه تمیم گفتند: ولی از اموال او یک جام منقوش به طلا و یک قلاده کم است. چون بدیل و عدی از وجود چنین اموالی اظهار بی‌اطلاعی کردند ماجرا با پیامبر (ص) در میان گذاشته شد[۱۹][۲۰]

منابع

پانویس

  1. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۷۰.
  2. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۱۵۶؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۴۴۴.
  3. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۳۹۵ ـ ۳۹۶.
  4. زادالمسیر، ج ۲، ص ۴۴۵.
  5. «ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است و اگر سفر کردید و مصیبت مرگ گریبان شما را گرفت (و گواه مسلمان نیافتید) دو گواه دیگر از غیر شما (مسلمانان) است و اگر (به آنها) شک دارید آنان را تا پس از نماز باز دارید آنگاه سوگند به خداوند خورند که: ما آن (گواهی خود) را به هیچ بهایی نمی‌فروشیم هرچند (درباره) خویشاوندان (ما) باشد و گواهی (در پیشگاه) خداوند را پنهان نمی‌داریم که اگر بداریم از گناهکاران خواهیم بود. پس اگر دانسته شود که آن دو گواه خیانت کرده‌اند، دو تن دیگر از میان همان کسانی که آن دو شاهد سزاوارتر در حق آنان خیانت کردند، جای آن دو را می‌گیرند و به خداوند سوگند می‌خورند که: گواهی ما درست‌تر از گواهی آن دو تن است و ما (از راستی) تجاوز نکرده‌ایم که اگر کنیم بی‌گمان از ستمکاران خواهیم بود. این (روش) نزدیک‌تر است به اینکه گواهی دادن را درست به جای آورند یا بترسند که سوگندهایی جایگزین سوگندهای آنان شود و از خداوند پروا کنید و گوش فرا دهید و خداوند گروه نافرمانان را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۱۰۶-۱۰۸.
  6. بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۳۷۳.
  7. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۱ ـ ۳۲.
  8. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۱۵۷؛ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۲۵۱؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۷۱.
  9. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۶۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۲۲۴.
  10. الکشاف، ج ۱، ص ۶۸۷.
  11. جامع البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۱۵۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۲۲۳.
  12. «ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است و اگر سفر کردید و مصیبت مرگ گریبان شما را گرفت (و گواه مسلمان نیافتید) دو گواه دیگر از غیر شما (مسلمانان) است و اگر (به آنها) شک دارید آنان را تا پس از نماز باز دارید آنگاه سوگند به خداوند خورند که: ما آن (گواهی خود) را به هیچ بهایی نمی‌فروشیم هرچند (درباره) خویشاوندان (ما) باشد و گواهی (در پیشگاه) خداوند را پنهان نمی‌داریم که اگر بداریم از گناهکاران خواهیم بود» سوره مائده، آیه ۱۰۶.
  13. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۱۵۶؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۶۹؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۴۴۴.
  14. «پس اگر دانسته شود که آن دو گواه خیانت کرده‌اند، دو تن دیگر از میان همان کسانی که آن دو شاهد سزاوارتر در حق آنان خیانت کردند، جای آن دو را می‌گیرند و به خداوند سوگند می‌خورند که: گواهی ما درست‌تر از گواهی آن دو تن است و ما (از راستی) تجاوز نکرده‌ایم که اگر کنیم بی‌گمان از ستمکاران خواهیم بود. این (روش) نزدیک‌تر است به اینکه گواهی دادن را درست به جای آورند یا بترسند که سوگندهایی جایگزین سوگندهای آنان شود و از خداوند پروا کنید و گوش فرا دهید و خداوند گروه نافرمانان را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۱۰۷-۱۰۸.
  15. التبیان، ج ۴، ص ۴۷؛ کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۲۵۳؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۴۰۰.
  16. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۱۵۷؛ التبیان، ج ۴، ص ۴۳، ۴۷؛ مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۴۰۰.
  17. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص ۱۵۶ ـ ۱۵۷؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۷۰؛ التعریف و الاعلام، ص ۱۰۰.
  18. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۱۶ ـ ۲۱۷؛ الکافی، ج ۷، ص ۱۲؛ بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۷۵ ـ ۷۶.
  19. الکافی، ج۷، ص۱۲؛ وسائل‌الشیعه، ج۱۹، ص ۳۱۴؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۱۰۸ ـ ۱۰۹.
  20. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «بدیل بن ابی ماریه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵.