برهان لطف چگونه نصب الهی امام را ثابت میکند؟ (پرسش)
برهان لطف چگونه نصب الهی امام را ثابت میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ امامت |
مدخل اصلی | نصب الهی امام - برهان لطف |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
برهان لطف چگونه نصب الهی امام را ثابت میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث امامت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.
پاسخ نخست
آقایان محمد تقی فیاضبخش و آقای دکتر فرید محسنی در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در اینباره گفتهاند:
«بنا بر برهان لطف، فراهم کردن اسباب هدایت انسان بر خداوند حکیم واجب است. یکی از لوازم این امر، وجود جامعهای حتی الامکان سالم و دور از گناهان و انحرافات است؛ تا انسان بتواند در آن، به دور از معاصی و فساد، به عبودیّت خدا بپردازد و رشد معنوی پیدا کند. تحقّق چنین جامعهای، مستلزم وجود حاکمی معصوم است که ضرورتاً باید از جانب خداوند منصوب شده باشد. مقدّمات این استدلال، خود مشتمل بر یک قیاس منطقی است که در فرایند تبیین مطالب زیر بحث میگردد.
مبحث اول - ضرورت هدایت انسان توسط خداوند: خداوند حکیم، فعل عبث انجام نمیدهد و خلقت جهان و انسان هدفمند است. حکمت الهی ایجاب میکند که انسان به هدف تعیین شده از خلقتش - که همانا عبودیّت است- نائل شود. بیتردید، پروردگار رحیم، انسان را به حال خود رها نمیکند تا در کوره راههای زندگی و تاریکیهای دنیا سرگردان بماند. لازمه نیل به هدف خلقت آن است که لوازم و بسترهای تحقق هدف مذکور فراهم باشد. بازخواست خداوند در روز قیامت نیز بر پایه همین اتمام حجّت است[۱]. بنا بر برهان لطف، فراهم نمودن اسباب هدایت انسان بر خداوند حکیم واجب است (کبرای قیاس اول)؛ ولی این هدایت باید با اوصاف و ویژگیهای خاصّ انسان، از جمله عقل و اختیار او، سازگار باشد. این موضوع در صغرای استدلال تبیین میگردد. به دیگر سخن، در کبرای استدلال، سخن از هدایت خداوند است. میدانیم که خداوند حکیم فعل عبث انجام نمیدهد؛ لذا لوازم هدایت انسان را فراهم میسازد تا او بتواند از سر اختیار به سرمنزل مقصود، یعنی عبودیّت خداوند، نایل گردد و مراتب آن را طی کند. طی برهان لطف بیان شد که ارسال رسل و انزال کتب آسمانی، به منظور تحقّق امر هدایت است. بر همین منوال بیان گردید که به همان دلیل که ارسال رسل به لحاظ لطف بودن، بر خداوند واجب است، نصب امام نیز بر خداوند واجب است. آنچه در این برهان از کتاب مورد بررسی قرار میگیرد، بررسی ضرورت این موضوع از جهت اجتماعی است.
مبحث دوم - جامعه توحیدی؛ بستر هدایت توحیدی: پس از اِمعان نظر بر ضرورت هدایت انسان بر خداوند، باید لوازم این ضرورت خطیر را جستجو کرد. از آنجا که انسان در بستر اجتماع زندگی و رشد میکند، امکان برخورداری از جامعهای متناسب با اهداف خلقت انسان، از ضروریّات رشد وتعالی او است. به همین جهت، ضرورت وجود جامعه توحیدی، به عنوان زمینه هدایت توحیدی، صغرای استدلال میباشد که در زیر مورد تبیین قرار میگیرد:
- گفتار اول - اجتماعی بودن انسان و ویژگیهای آن: انسان موجودی اجتماعی است[۲] و جامعه، بستر زندگی و رشد و بالندگی اوست. از اینرو، بسیاری از ابعاد مثبت یا منفی روح انسان و ملکههای رفتاری او از قبیل عفو، ایثار، امانتداری، مسئولیّتپذیری، جود و سخاوت، دستگیری از ضعفا و نیازمندان و... ضمن روابط اجتماعی شکل میگیرد.
از سوی دیگر، نفس انسان قابلیّت کسب فضایل و رذایل مختلفی دارد و جامعه نیز نقش مؤثّری در ظهور و بروز آنها دارد. در نتیجه، اگر ملکات اخلاقی انسان در ظرف جامعه به درستی شکل گیرد، بر سایر خوبیهای اخلاقی او تأثیر مثبت خواهد گذاشت و رشد و تعالی او را به دنبال خواهد داشت[۳]. متقابلاً، اگر انسان در مسیر انحراف از حق قرار گیرد، رفته رفته همه رذایل اخلاقی در او پدیدار میگردد. مثلاً کسی که در محیطی استکباری و آکنده از روابط ظالمانه اجتماعی رشد میکند، ملکه ظلم و استکبار در او نهادینه میشود و در نتیجه، به همگان - از اولیاء الهی (ع) گرفته تا خود و نزدیکترین دوستانش- ستم روا میدارد. بر همین مبنا است که خداوند، انحراف کلّی انسانها را - نه صرفاً در ملکات اجتماعی- به کفر بزرگان و قدرتمندان جامعه نسبت میدهد: وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا[۴].
همچنین، نفس امّاره انسان گرایش به زشتی دارد. لذا خوی تکبّر و استثمارطلبی در انسان امری طبیعی است[۵]، که اگر تحت هدایت و کنترل نهاد قویتری مانند شریعت هدایتگر قرار نگیرد، زندگی اجتماعی بشر به جنگل متمدّنی تبدیل میشود که هرکس قویتر است، سهم بیشتری از منافع جامعه را تصاحب میکند.
در چنین شرایطی است که تزاحم منافع و غرایز نفسانی، درگیری و اختلاف و هرج و مرج در جامعه را امری حتمی میسازد و چنانچه قانون و حاکم عادل و مقتدری در جامعه نباشد، هرکس قدرت بیشتری داشته باشد، از دیگری بیشتر بهرهکشی میکند.
- گفتار دوم- تأثیر جامعه بر رشد انسان: بر اساس مقدّماتی که گذشت، میتوان گفت که اگر در جامعه عدالت و آرامش مستقر باشد، کمال روحی انسانها به خوبی تأمین میشود؛ همچنان که به هر میزان جامعه متلاطم و مبتلا به ظلم وآشوب وهرج و مرج گردد، رشد و تکامل انسانها کند و متوقّف میشود و هدف خلقت انسان به سرانجام و فرجام نمیرسد[۶]. از سوی دیگر، تربیت صحیح، نیازمند روحی آرام و نفسی غیرمضطرب است و در محیطی آشوبزده و ناهنجار، از جامعه کوچک خانواده گرفته تا اجتماع شهری و ملی و جهانی، نباید انتظار رشد سالم نفوس انسانی را داشت.
برای تحقّق یک هدف، منطقاً لازم است که مقتضی موجود و مانع مفقود باشد. بر همین مبنا، باید موانع کمال انسان را در نقص فاعلی و یا در نقص قابلی جستجو نمود. بر اساس قاعده لطف، مشخّص گردید که خداوند باید زمینههای تربیت انسان و اسباب لازم برای تحقّق آن را فراهم کند؛ تا هرکس بتواند بنا بر اختیار خود از آنها بهرهمند شده و هدایت شود. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که نقص فاعلی وجود ندارد. در این صورت، اگر عدهای هدایت نشوند، به نقص قابلی آنها باز میگردد؛ یعنی خداوند اسباب هدایت را برای افراد بشر فراهم نموده است، ولی آنان خود از آن بهره نبردند؛ هدایت نشدند و در نتیجه، گرفتار هلاکت ابدی گردیدند.
نتیجه آنکه، برای هدایت و سعادت انسان، لازم است که اقتضائات رشد و کمال انسانی در عرصه زندگی او - که همان اجتماع است- فراهم باشد؛ تا نقص فاعلی درهدایت انسان پدید نیاید.
- گفتار سوم- ناتوانی انسان در تحقّق جامعه توحیدی: با دقّت در نظام تکوین، پیداست که خلقت عالم در عین اِحکام و اِتقان، به حدّی پیچیده است که کشف قوانین و سنّتهای حاکم بر آن از قدرت بشر عادّی خارج است. انسان، با وجود پیشرفتهای فراوان در همه زمینههای علمی، خصوصاً در حیطه علوم تجربی، هنوز در پلّههای نخستین کشف اسرار زمین و دریاها واعماق آن وکرات آسمانی است. این درحالی است که خداوند همه این عظمت و اسرار پیچیده عالم را تنها قوانین و سنن حاکم بر پوسته و ظاهر عالم خلقت میداند و لذا درباره زمین و آسمانها - با همه عظمتش - میفرماید: إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ[۷].
یعنی آنچه از عظمت دنیا در عالم مشاهده میشود، مربوط به پستترین مرتبه خلقت است. از سوی دیگر، خداوند این همه پیشرفتهای علمی و آگاهی بشر بر اسرار عالم را، دانشی مختصر و محدود، آن هم فقط نسبت به پوسته جهان، معرفی میکند: يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ[۸].
نظر به آنکه انسان، جامع همه مراتب هستی است، تنها بخش کوچکی از وجود او در مرتبه مادّی و دنیایی او است و بخش اعظم هستی انسان، مرتبه ملکوتی اوست؛ که به دلیل اشتغالهای زندگی مادّی و انس با مادیّات، از آن غافل شده و آن مراتب عالی، بعد از مرگ بر او آشکار میشود. به همین دلیل است که انسان را “کون جامع”، یعنی جامع مراتب غیب و شهادت و یا عالَم کبیر نام گذاردهاند[۹]. پس طبعاً تنظیم قوانینی جامع برای مدیریّت زندگی اجتماعی بشر، نیازمند اشراف بر همه امور و ویژگیهای آن است.
با توجّه به مقدّماتی که اشاره شد، اکنون میتوان گفت: انسانی که حتّی از کشف سنّتها و قوانین ظاهر عالم (یعنی عالم دنیا) نیز عاجز است، چگونه میتواند بر احکام و سنّتهای عالم نفس خویش و مراتب غیب و شهادت او احاطه داشته باشد و قوانینی که سعادت دنیا و آخرتش را تأمین میکند وضع نماید؟
اگر احاطه به همه ابعاد فردی انسان تا به این حد پیچیده است، به طریق اولی، جامعه انسانی که از اجتماع افراد انسانها تشکیل شده، قوانینی به مراتب پیچیدهتر دارد و قطعاً قانونگذاری برای آن از عهده بشر عادی خارج است. طبعاً انسانهای عادّی - در هر مرتبه علمی که باشند- قوانینی برای اداره جامعه پیشنهاد میکنند که در نهایت، یا منتهی به بیعدالتی و هرج و مرج میشود و یا تنها تأمین کننده سعادت زندگی مادّی و حیوانی آنهاست و نگاهی به آخرتشان ندارد.
مبحث سوم - وجوب تدارک لوازم تشکیل جامعه توحیدی توسّط خداوند: نتیجه قیاس اول آن شد که وجود جامعه توحیدی از امور ضروری برای هدایت و رشد انسان است؛ همچنین روشن شد که انسانها به دلیل ساختار و ویژگیهای ذاتی خود، نمیتوانند قانونگذار و حاکم مناسبی برای جامعه خود در جهت برآوردن اهداف خلقت باشند. در نتیجه، لازم است که خداوند حکیم، زمینه و بستر لازم را برای تحقّق جامعه توحیدی فراهم آورد؛ تا اهداف خلقت عبث نباشد و حجّت بر انسانها تمام گردد. لازمه تحقّق جامعه توحیدی دو امر است: اول، قانون الهی و دوم، حاکم الهی. البته موضوع اصلی این برهان، حاکم الهی است که به عنوان کبرای قیاس دوم به شمار میرود.
- گفتار اول - ضرورت تبیین قوانین توحیدی و نصب حاکم توسط خداوند: قوام جامعه انسانی در دو امر است: اول، وجود قوانین عادلانه برای تبیین صحیح روابط انسانها با یکدیگر و دوم، وجود حکومت و حاکمی مقتدر در رأس آن برای اجرای صحیح قوانین اجتماعی. در جهانبینی توحیدی، چون رویکرد همه امور نظری و عملی در مسائل انسانی و زندگی دنیوی انسان، به سعادت ابدی او درع الم دیگر باز میگردد، پس بنابر قاعده لطف، لازم است که خداوند زمینه سیر معنوی انسان را فراهم آورد. در طیّ مباحث آتی، ضرورت عقلی این دو مسئله تبیین میگردد.
- بند اول - ضرورت تبیین احکام و قوانین توحیدی توسّط خداوند: انسانها، بدون استمداد از عالم غیب، قادر به تشخیص دقیق خیر و صلاح حقیقی خود نیستند و نمیتوانند به تنهایی به سعادت دنیوی و اخروی راه پیدا کنند. لذا قاعده لطف ایجاب میکند که خداوند قوانینی را به دست انسانهایی وارسته برای بشر ارسال نماید؛ تا هم منشأ رفع اختلاف در نزاعهای اجتماعی قرار گیرد و هم در درک عوالم غیب (از قبیل توحید، معاد، عالم قبر و قیامت و...) راهگشا باشد. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[۱۰].
- بند دوم - خداوند؛ تنها مقام صالح برای نصب حاکم جامعه: کتاب خدا، به عنوان مجموعه قوانین الهی، نمیتواند به تنهایی راهگشا و حلکننده همه مشکلات بشر باشد؛ به ویژه آنکه تجربه تاریخی نشان داده که حاکمان خودکامه، به مدد علمای خودفروخته، کلام وحی را نیز به گونهای تعبیر و تفسیر مینمایند که منویّات و اغراض خود را حاصل کنند. از سوی دیگر، جامعه برای اجرای قوانین، نیازمند پشتوانه قوی اجرایی است و ضرورت دارد که حاکمی الهی و برخوردار از عصمت الهی بر آن حکومت نماید، تا هدف هدایت و رشد و تعالی انسان حاصل شود. در سایه چنین حکومتی است که ستم و هرج و مرج از جامعه رخت برمیبندد و زمینه هدایت بشر به مراتب والا فراهم میگردد. الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ[۱۱].
از سوی دیگر، خداوند آگاه به نیّات و درون افراد است و لغزشهایی که در تعیین حکّام توسط انسانهای معمولی متصوّر است، در خداوند وجود ندارد. در نتیجه، او بهترین مقام برای نصب حاکم به شمار میرود. قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ[۱۲].
با توجه به مقدّماتی که ذکر شد، ضرورت عقلی بعثت انبیاء (ع) برای تشکیل جامعه توحیدی و اجرای حدود و احکام الهی روشن میشود. در این مسیر، لازم است که پس از انبیاء (ع)، کسانی در جامعه حاضر باشند که از یک سو هنگام بروز اختلافات، مرجع حلّ و فصل مسائل مردم قرار گیرند و از سوی دیگر، ادامهدهنده راه پیامبران (ع) در اداره حکومت باشند. در غیر این صورت، با وجود دشمنان داخلی و خارجی فراوان و جهل توده مردم به حقایق تعالیم انبیاء (ع)، چندی نمیگذرد که جامعه رو به فساد میرود و حاصل زحمات پیامبران a در اقامه دین از دست میرود. پس میتوان نتیجه گرفت که مستفاد از برهان لطف، اگر بعثت انبیاء الهی (ع) برای هدایت خلایق ضروری است، برای ابقای زمینه هدایت و ابتر نماندن تلاش ایشان، نصب امام بعد از نبی از سوی خداوند نیز ضروری است»[۱۳]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آقای دکتر ساعدی؛ |
---|
آقای دکتر محمد ساعدی در کتاب «آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار» در اینباره گفته است:
«از قرون نخستین تاکنون یکی از ادله محکم و شناخته شده وجوب امامت در نزد متکلمان «برهان لطف» است. شریف مرتضی در تعریف اصطلاح لطف و اقسام آن مینویسد: «بدان آنچه که به سوی انجام دادن طاعت دعوت کند، لطف نامیده میشود و بر دو قسم است:
«علامه بحرانی» نیز در قواعد المرام میفرماید: «مقصود ما از لطف این است که مکلف با وجود آن به طاعت نزدیکتر و از انجام دادن معصیت دورتر است؛ اما این امر به حد اجبار و اکراه نمیرسد»[۱۵]. با توجه به دو تعریفی که دو دانشمند شیعی بیان کردهاند مفهوم اصطلاحی آن روشن میشود که: «مقصود از لطف، آن است که با وجود آن مکلف به طاعت الهی نزدیک و از معصیت او دور میشود». پس از این که مفهوم لطف روشن شد میبایست برای این استدلال و برهان را نیز آورد و آن این است که لطف بر خدا واجب است. متکلمان لطف را بر خداوند واجب میدانند و دلیل این وجوب را چنین اقامه میکنند که غرض خداوند از تعیین طاعات و معاصی این است که طاعات انجام شود و معاصی متروک ماند. حال وقتی که خداوند بداند اگر کاری را انجام دهد مکلف به طاعت نزدیکتر و از معصیت دورتر میشود و غرض او نیز انجام طاعت و ترک معصیت است، بر او واجب است که آن فعل را انجام دهد تا غرضی را که دارد، بدان نائل آید. اگر خدا آن فعل را انجام ندهد نقض غرض کرده است و نقض غرض برخلاف حکمت الهی است، پس لطف بر ذات باری واجب است[۱۶]. این استدلال، کبرای برهان لطف است که متکلمان برای اثبات وجوب لطف بر خداوند بیان کردهاند. اما صغرای برهان لطف این است که وجود امام لطف است؛ زیرا با وجود امام، مکلفان به انجام طاعات نزدیکتر و از انجام معاصی دورترند؛ از این رو بر خداوند حکیم است که برای مردم امامی را بگمارد. به دیگر سخن وجود امام لطف است؛ زیرا مردم با وجود او به طاعت الهی نزدیک میشوند. لطف نیز بر خداوند واجب است و در غیر این صورت غرض الهی نقض خواهد شد و نقض غرض بر خداوند محال است، پس نصب امام بر خداوند واجب و ضروری است[۱۷]. آنچه که آمد پایان مطلبی است که در تمسک به «لطف» برای اثبات وجوب امامت گفته شده است و این برهان از قرون نخستین مورد توجه متکلمان شیعه بوده است[۱۸]»[۱۹] |
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع امامت
پانویس
- ↑ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا «و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
- ↑ در این برهان، تفاوتی نمیکند که انسان مدنی بالطبع و ذاتاً اجتماعی فرض شود و یا مدتی بالاضطرار؛ در هر دو صورت، چون او دارای زندگی اجتماعی است، بنابر قاعده لطف، میباید اسباب هدایت در جامعه برای او فراهم باشد.
- ↑ تأثیر افکار جامعه بر افراد تا به آنجاست که امام صادق S در این باره میفرماید: «لَا تَصْحَبُوا أَهْلَ الْبِدَعِ وَ لَا تُجَالِسُوهُمْ فَتَصِيرُوا عِنْدَ النَّاسِ كَوَاحِدٍ مِنْهُمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ a الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَ قَرِينِهِ» (الکافی، ج۲، ص۳۷۵: باب مجالسة أهل المعاصی...).
- ↑ «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
- ↑ این اصل نفسانی در روابط اجتماعی انسان، در آیاتی از قرآن مورد اشاره قرار گرفته، از جمله میفرماید: أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند» سوره زخرف، آیه ۳۲.
- ↑ مبنای برهان شیخ الطائفه، شیخ طوسی، در اثبات امامت عامّه، به همین قاعده باز میگردد. (تلخیص الشافی، ج۱، ص۷۰).
- ↑ «ما آسمان نزدیکتر را به آرایه ستارگان، آراستهایم» سوره صافات، آیه ۶.
- ↑ «نمایی از زندگانی این جهان را میشناسند و از جهان واپسین غافلند» سوره روم، آیه ۷.
- ↑ در ابیاتی منسوب به امیرالمؤمنین علی S، درباره انسان چنین آمده است: «دَوَاؤُكَ فِيكَ وَ مَا تَشْعُرُ * وَ دَاؤُكَ مِنْكَ وَ مَا تَنْظُرُ / وَ تَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ * وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ / وَ أَنْتَ الْكِتَابُ الْمُبِينُ الَّذِي * بِأَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَر» (دیوان امیرالمؤمنین S، ص۱۷۵).
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «(همان) کسانی که اگر آنان را در زمین توانمندی دهیم نماز بر پا میدارند و زکات میپردازند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند و پایان کارها با خداوند است» سوره حج، آیه ۴۱.
- ↑ «بگو: بیگمان من از پروردگارم برهانی (روشن) دارم و شما آن را دروغ شمردهاید؛ آنچه آن را شتابناک میجویید نزد من نیست؛ داوری جز با خداوند نیست (که) حق را پی میگیرد و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۱۵-۲۳.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص۱۸۶.
- ↑ میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۱۷.
- ↑ میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۱۸.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، باب حادی عشر، ص۹۹ - ۱۰۰؛ علی بن الحسین الشریف المرتضی (علم الهدی)، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۴۷.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۸۹؛ محمد بن الحسن الطوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۵۹-۶۱.
- ↑ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۸.