حارث بن عوف الخشنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابواسماء حارث (حرث بن عوف بن ابی حارثة بن مره]] از بزرگان غطفان و رئیس شاخه بنی‌مُرّة بود که در فدک سکونت داشت[۱]. نام او در درگیری تیره‌های غَطَفان در دوره جاهلی بارها به میان آمده است؛ جنگ داحس ـ از طولانی‌ترین جنگ‌های جاهلی که به سبب شرط‌بندی قیس بن زهیر از بنی عَبْس و حذیفة بن بدر از بنی ذُبیان روی داد ـ تنها با مداخله حارث به صلح انجامید. توصیف بسیاری از منابع از شخصیت حارث به عنوان پرداخت کننده دیه در این جنگ نشان از اهمیت و جایگاه عملکرد او دارد. در درگیری دیگری میان این دو تیره وقتی بنی عَبْس در پی کشته شدن یکی از مردان خود، به قصد انتقام به سوی حارث شتافتند او با فرستادن فرزند خود به همراه ۱۰۰ شتر، آنان را در گرفتن این شتران به عنوان دیه یا کشتن فرزندش آزاد گذارد؛ آن‌گاه بنی‌عبس از انتقام دست کشیدند و به همان دیه بسنده کردند[۲].

با ظهور اسلام او نیز مانند بسیاری از مشرکان از پیوستن به پیامبر (ص) خودداری کرد تا جایی که بنابر نظر مشهور در سال پنجم هجری در برابر وعده‌های مالی سران بنی نضیر با قوم خود به سپاه احزاب پیوست. هرچند در شرکت حارث در این جنگ اختلاف نظر وجود دارد، گروهی معتقدند زمانی‌که بزرگان بنی‌نضیر موافقت سران قریش را در راه‌اندازی جنگی همه جانبه ضدّ پیامبر (ص) جلب کردند به سوی غطفانیان رهسپار شدند و ضمن اعلام حمایت و همبستگی قریش، از آنان نیز برای مشارکت در جنگ دعوت کردند، سپس حارث با ۴۰۰ تن از یاران خود عازم جنگ شدند؛ ولی به علت طولانی شدن محاصره مدینه و شدت طوفان از جنگ دست کشیده، به منطقه خود بازگشتند[۳].

حارث از کسانی بوده که پیامبر (ص) در نظر داشت او و یارانش را در برابر اعطای امتیازاتی از سپاه احزاب جدا سازد. هرچند او به این مصالحه رضایت داد، مخالفت سران انصار در پی مشورت پیامبر (ص) با آنان، آن را ناتمام نهاد[۴]. در مقابل، عده‌ای همچون زهری حضور حارث در جنگ احزاب را منتفی می‌دانند و معتقدند او در بین راه بازگشت و به یاران خود گفت: پراکنده شوید، زیرا عاقبت امر به سود محمد است[۵]. در جمع میان این دو نظر می‌توان از گفتار واقدی بهره برد؛ وی ضمن تأکید بر حضور بنی مُرّه و در رأس آنها حارث بن عوف در جنگ احزاب و همچنین مراجعت آنها از جنگ به سبب طوفان به همراه دیگر سپاهیان غطفان، آورده است که چون عیینة بن حصن ـ از سران غطفان ـ پس از چندی از بازگشت خود پشیمان شده بود و تصمیم گرفت مجدداً به یاری آنها برود، یاران خود را برای حمایت از یهودیان بنی‌نضیر که بخشی از آنها در خیبر مستقر شده بودند آماده کارزار کرد. حارث چون از تصمیم عیینه مطلع گشت او را از چنین عملی بازداشت و گفت: بدان که تاکنون محمد خیبر را فتح کرده، پس از یاری یهود دست بردار؛ ولی عیینه کلام او را نپذیرفت[۶].

اسلام آوردن حارث

در سال نهم هجری زمانی‌که پیامبر (ص) از تبوک بازگشت هیئتی از بنی‌مُرّه متشکل از ۱۳ نفر به ریاست حارث بن عوف وارد مدینه شدند و از آنجا که لؤی از اجداد پیامبر (ص) بود، حارث برای جلب نظر پیامبر (ص) در معرفی خود و همراهانش گفت: "ما قوم و عشیره تو و از بنی عامر بن لؤی هستیم". پیامبر (ص) از این گفتار او تبسّمی کرد و چون از وضع مناطق آنان جویا شد حارث از پیامبر (ص) خواست برایشان دعا کند. حضرت (ص) دست به دعا برداشت و برای آنان طلب باران کرد. چون هیئت بنی‌مُرّه پس از چند روز اقامت در مدینه تصمیم به بازگشت گرفتند نزد پیامبر (ص) آمدند. حضرت به بلال دستور داد تا به هر یک از آنان ۱۰ وقیّه (هر وقیه ۳۷ گرم) و به حارث ۱۲ وقیّه نقره بدهد. اینان چون به منطقه خود بازگشتند مشاهده کردند در پی دعای حضرت در آنجا باران باریده است[۷].

همچنین نقل شده حارث از پیامبر (ص) خواست تا کسی را برای دعوت قومش به اسلام نزد آنان بفرستد. پیامبر (ص) نیز یکی از انصار را در پناه حارث نزد قوم او فرستاد؛ ولی آنان آن انصاری را کشتند و بدین شکل حارث مورد طعن حسّان بن ثابت قرار گرفت و با پرداخت دیه به خانواده مقتول از پیامبر (ص) عذرخواهی کرد[۸].

از حارث به عنوان عامل پیامبر (ص) در بنی مُرّه نیز نام برده شده است[۹]. از دیگر نکات زندگی حارث خواستگاری پیامبر (ص) از قرصافه دختر حارث است. در پی این خواستگاری، حارث چون می‌خواست پیامبر (ص) را منصرف کند دختر خود را به دروغ مبتلا به مرض پیسی معرفی کرد و چون به خانه بازگشت دختر خود را به همان بیماری مبتلا دید[۱۰].

مفسران ذیل آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا[۱۱] از حارث بن عوف به عنوان یکی از سران برجسته احزاب یاد کرده‌اند[۱۲].[۱۳]

منابع

پانویس

  1. الطبقات، ج ۲، ص ۱۱۹؛ ج ۳، ص ۵۳۱ - ۵۳۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۰۸؛ التنبیه والاشراف، ص ۲۲۷.
  2. الاغانی، ج ۱۰، ص ۳۴۲.
  3. السیرة النبویه، ج ۳، ص ۲۱۵؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۹۴؛ الارشاد، ج ۱، ص ۹۵.
  4. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۹۴؛ الارشاد، ج ۱، ص ۹۶.
  5. المغازی، ج ۲، ص ۴۴۳؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۸۶.
  6. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «حارث بن عوف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.
  7. الطبقات، ج ۱، ص ۲۹۷ ـ ۲۹۸؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۱۶.
  8. الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۶۰؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۲۹؛ الاصابه، ج ۱، ص ۶۸۳.
  9. اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۲۹.
  10. الاصابه، ج ۱، ص ۶۸۳.
  11. «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.
  12. مجمع‌البیان، ج ۷ - ۸، ص ۵۳۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۸۶.
  13. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «حارث بن عوف»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.