حضرت شعیب در علوم قرآنی
مقدمه
حضرت شعیب (ع) از پیامبران الهی است که نامش ده بار در قرآن کریم آمده است.
از آیه ﴿قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ﴾[۱] معلوم میشود شعیب پس از نوح، هود و صالح، و زمان او به زمان لوط نزدیک بوده است. در آیات ﴿كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ﴾[۲]، ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ﴾[۳] قوم شعیب ﴿أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ﴾ نامیده شده و نام شهر او در سوره هود و سورههای دیگر "مدین" است.
طبق آیات سوره هود، شعیب (ع) مردم خود را به یکتاپرستی و درست داشتن پیمانه و ترازو دعوت میکرد؛ ولی آنها نمیپذیرفتند و سرانجام، عذاب خداوند بر ایشان فرود آمد و همه آنان را نابود کرد.
قرآن کریم در آیات ﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الأَمِينُ قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ﴾[۴] درباره ازدواج حضرت موسی (ع) با دختر شعیب (ع) سخن گفته و این قصه در تورات هم مسطور است. چون حضرت موسی (ع) به "مدین" وارد میشود؛ میبیند جمعیتی چهارپایان خود را آب میدهند؛ از آن جمله، دو زن میخواهند گوسفندان خود را آب دهند؛ ولی آب برداشتن از چاه برای ایشان دشوار است. موسی (ع) آنان را در این کار یاری میدهد. دختران به موسی (ع) میگویند پدر پیری دارند و چون پدر ایشان فرزند پسر ندارد، دختران به این کار دست زدهاند. دختران واقعه را به پدر گزارش میدهند و یکی از ایشان پیش موسی (ع) میآید و او را به خانه دعوت میکند. پیرمرد تزویج هر یک از دخترانش را که موسی بخواهد، به وی پیشنهاد میکند؛ به شرط آنکه موسی (ع) هشت تا ده سال اجیر او باشد. حضرت موسی (ع) شرط او را میپذیرد و با یکی از دختران شعیب (ع) ازدواج میکند.
در تورات و قصص اسلامی مرقوم است که شعیب هر سال با خود عهد میبست همه گوسفندانی را که با علائم مخصوص متولد شوند به موسی (ع) اختصاص دهد. در آن سال همه یا بیشتر گوسفندان با همان علامت متولد میشدند و به موسی (ع) تعلق میگرفتند. در نتیجه؛ موسی (ع) بسیار ثروتمند شد و پس از انجام مدت اجاره؛ به مقر خود بازگشت و در اثنای راه در وادی ایمن به نبوت مبعوث شد.
چون این قصه با تورات مطابقت دارد و شعیب (ع) هم طبق نص قرآن، پیغمبر قومی در شهر مدین بوده است، مفسران متأخر، شعیب (ع) را بر پدرزن موسی (ع) تطبیق کردهاند؛ اما تصریحی در این خصوص در قرآن مجید نیست. پدرزن موسی (ع) طبق گفته تورات، یترون نام داشته و امیر یا کاهن مدین بوده است.[۵].[۶]
منابع
پانویس
- ↑ «گفتند: ای شعیب! ما بسیاری از آنچه را که میگویی درنمییابیم و تو را در میان خویش ناتوان میبینیم و اگر (پاس) تبارت نبود تو را سنگسار میکردیم و تو در نظر ما توانمند نیستی» سوره هود، آیه ۹۱.
- ↑ ««اصحاب ایکه» پیامبران را دروغگو شمردند» سوره شعراء، آیه ۱۷۶.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه (را) که شعیب به آنان گفت: آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره شعراء، آیه ۱۷۷.
- ↑ «و چون روی به سوی مدین نهاد گفت: امید است پروردگارم مرا به راه میانه رهنمون گردد و چون به آب مدین رسید بر آن، گروهی را دید که (گوسفندان خود را) آب میدادند و کنار آنان دو زن را دید که (گوسفندان خود را از رفتن به سوی آب) دور میداشتند. گفت: شما چه میکنید؟ گفتند: ما (به گوسفندان خود) آب نمیدهیم تا شبانان (گوسفندان خود را از آبشخور) باز گردانند و پدر ما پیری کهنسال است. پس برای آن دو (گوسفندان را) آب داد سپس به سایه بازگشت و گفت پروردگارا به هر خیری که به من برسانی نیازمندم. آنگاه یکی از آن دو که با شرم گام برمیداشت نزد او آمد، گفت: پدرم تو را فرا میخواند تا مزد آبی را که برای ما (به گوسفندان) دادی به تو بپردازد و چون (موسی) نزد او آمد و داستان (خود) را برای او بازگفت، (شعیب) گفت: مهراس که از گروه ستمکاران رهایی یافتی. یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر! او را به مزد گیر که بیگمان بهترین کسی که (میتوانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است. (شعیب) گفت: میخواهم یکی از این دو دخترم را همسر تو کنم بنابر آنکه هشت سال برای من کار کنی پس اگر ده سال را به پایان بردی خود دانی و من نمیخواهم بر تو سخت بگیرم؛ اگر خدا بخواهد مرا از شایستگان خواهی یافت. (موسی) گفت: این (قرار) میان من و شما بماند که هر یک از دو زمان را به پایان بردم بر من تجاوزی (روا) نباشد و خداوند بر آنچه میگوییم نگهبان است» سوره قصص، آیه ۲۲-۲۸.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام القرآن، صفحه ۴۰۸؛ رسولی، هاشم، قصص قرآن، جلد۲، صفحه ۲۴؛ هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، صفحه ۹۴۴؛ مصاحب، غلام حسین، دائرة المعارف فارسی، جلد۲، صفحه ۱۴۷۹.
- ↑ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص ۳۸۴۸.