حکم بن ابی‌‌عاص بن امیه در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مظلومیت پیامبر (ص) در آزار حکم بن عاص و پسرش مروان

حکم از بزرگ‌ترین دشمنان پیامبر (ص) بود که برای نابودی و از بین بردن اسلام از هیچ گونه اقدامی دریغ نمی‌کرد و پس از اسلام آوردن و وارد شدن در جرگه مسلمین نیز برای مشرکین و کفار جاسوسی می‌کرد و به دنبال پیامبر (ص) راه می‌رفت و تقلید آن حضرت را در می‌آورد و تمام افعال و اعمال پیامبر (ص) را زیر نظر داشت و پیوسته در تجسس بود. حتی هنگام خلوت پیغمبر با زنان خود در گوشه و کنار خویش را پنهان می‌کرد تا سخنان پیامبر (ص) را با همسرانش بشنود، تا یکبار پیغمبر را از کارهای او خبر دادند، آن حضرت بسیار رنجیده خاطر گردید و هر چه به او گوشزد کرد که در صدد ترک این اعمال برآید فایده نبخشید و در اثر همین بدجنسی‌ها بود که پیغمبر او و فرزندش مروان را که در آن وقت کودکی خردسال بود به طائف تبعید کرد و بعد از وفات آن حضرت نیز در همان جا ماند و ابوبکر و عمر هم به بازگشت وی راضی نگردیدند.

چون خلافت به عثمان رسید به سبب نسبت و خویشاوندی که با آنها داشت (چون عموی عثمان بود) اجازه مراجعت به آنها داد و این خود از اموری بود که باعث رنجش مردم از وی گردید و بر او اعتراض نمودند، لکن عثمان در پاسخ آنان گفت: که پیغمبر به من وعده فرمود بود که آنها را باز گرداند.

حکم بن ابی العاص در مکه همسایه نزدیک پیامبر (ص) بود. اذیت و آزار او از همه همسایگانش بیشتر بود، تا در فتح مکه ناچار مسلمان شد و به مدینه کوچ کرد؛ ولی دست از کار خود برنداشت. با این فرق که در مکه جلو روی پیامبر (ص) اذیت می‌کرد و در مدینه پشت سر و پنهانی، گاهی که پیامبر (ص) در حرکت بود از پشت سر با حرکات دست و سر و پا از حضرت تقلید می‌نمود تا آنکه پیامبر (ص) او را در همان حال دید فرمود: «کن کذالک» چنین باش. با این نفرین مبتلا به ارتعاش دست و سر گردید.

حتی وقتی که پشت سر حضرت به نماز می‌ایستاد با حرکات دست او را مسخره می‌کرد و اخبار و اسرار پیامبر (ص) را به منافقین و کفار می‌رساند، تا یک وقت که پیامبر (ص) در حجره یکی از زنانش بود، حکم از شکاف در به داخل حجره نگاه کرد، حضرت متوجه او شد با حربه‌ای در تعقیب او از حجره بیرون آمد و فرمود: اگر به او دست می‌یافتم چشمش را بیرون می‌آوردم، کیست مرا علیه این ملعون کمک کند[۱].

بلاذری در انساب الاشراف می‌نویسد: حکم بن بی‌العاص در زمان جاهلیت همسایه پیغمبر بود و بیش از هر کس به رسول خدا (ص) آزار می‌رساند. حکم پس از فتح مکه به مدینه آمد و در دینش ناپایدار و دروغگو بود. چون پیامبر (ص) نماز می‌خواند، پشت سرش می‌ایستاد و با انگشتانش به اشاره می‌پرداخت. پیامبر (ص) او را نفرین کرد و حکم با دست‌های متحرکش همچنان در رعشه باقی ماند. روزی پیامبر (ص) در خانه نشسته بود که حکم بر حضرت وارد شد. پیامبر (ص) خشمگین شد و با عصا به او حمله برد و فرمود: این سوسمار از من چه می‌خواهد؟ نگذارید او و پسرش مروان در مدینه بمانند و لذا آنها را به طائف تبعید کردند. پس از مرگ پیامبر (ص)، عثمان از ابوبکر خواست که آنها را به مدینه بازگرداند؛ ولی ابوبکر گفت: من تبعیدی‌های پیغمبر (ص) را به مدینه باز نمی‌گردانم[۲].

در مستدرک حاکم و سیره حلبیه آمد است که عبدالرحمن بن عوف گفت: هر نوزادی را به حضور پیامبر (ص) می‌آوردند تا متبرک شود و چون مروان را پس از ولادت به نزد پیغمبر (ص) آوردند، فرمود: این وزغ (کلپاسه) فرزند وزغ ملعون پسر ملعون است[۳]. مروان هم مثل پدرش حکم از اشد مردم در عداوت و دشمنی با خدا و رسول خدا و خصوصاً در دشمنی با امیرالمؤمنین بود و پدر را در تمسخر و رنجیدن پیامبر (ص) یاری می‌کرد. مادر حکم «زرقاء بنت موهب» از ذوات الاعلام و زانیه مشهوره عصر جاهلیت بود[۴]..[۵].

منابع

پانویس

  1. اسدالغابه، ج۲، ص۳۳.
  2. باقر شریف قرشی، زندگانی امام حسن، ص۱۴۲.
  3. باقر شریف قرشی، زندگانی امام حسن، ص۱۴۵.
  4. تحفة الاحباب، ص۴۷.
  5. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۵۲.