مراد، واقعیتهایی در جهان است که با عدل الهی سازگار نمینمایند؛ همانند وجود مرگ، تفاوتها میان موجودات، فقر و آفتها، مصیبتها، بلایای طبیعی و مکافات دنیایی[۱].
منظر دروندینی و ایمان مذهبی:خداوند، عالم و حکیم و مهربان است و ریشههای ستمگری، همانند نادانی، ناتوانی و عقدههای روانی به ساحت ربوبی او راه ندارند و بدین روی انگیزهای برای اینکه خداوند به کسی ستم روا دارد، نمیتوان یافت. حکمت پارهای از شرور و ناملایمات زندگیدنیایی بر بشر روشن نیست و او را یارای رسیدن بدان نیست[۲]. کسانی که از این منظر به وقایع جهان مینگرند، خود را با چون و چراهای مسئله شرور درگیر نمیکنند و میکوشند تا به حکمت و فلسفهشرور راه یابند.
منظر بروندینی و تأملات کلامی و فلسفی:متکلمان و فیلسوفان از این منظر پاسخهایی برای شبههها پیش کشیدهاند که مهمترین آنها عبارتاند از: شرور، از سنخ عدم و نیستیاند. نابینایی، ناشنوایی، ناتوانی، بیماری و مانند آن، در حقیقت عبارتاند از نبود بینایی و شنوایی و توانمندی و سلامت. نیستی را در نظامعلت و معلول نیازی به علت نیست و بدین سان، ناچار نیستیم آن را به خداوند نسبت دهیم. هر چند ریشه این پاسخ را میتوان در اندیشههای یونان قدیم بازیافت، حکمای مسلمان آن را پرورانیده و شکلی نو بدان بخشیدهاند و پژوهشهایی عالمانه دربارهاش سامان دادهاند[۳].
خیر و شر در جهان به هم آمیختهاند. جهان، واحدی تجزیهناپذیر است و اجزای آن همانند اعضای یک پیکرند. از این رو، کنار رفتن برخی بخشها از آن، به نابودی دیگر بخشها میانجامد؛ همان سان که ابقای آنها عین ابقای همه است. نه تنها عدمها از وجودها، و وجودهای نسبی از وجودهای حقیقی جدایی نمیپذیرند، وجودهای حقیقی نیز از هم تفکیک نمیتوانند شد. بنابر این، شرور هرگز از خیرات جدا نمیشوند[۴].
هر چند شرور فراوانی در جهان یافته میشوند، خیرات بیشتر از آنهایند؛ زیرا اگر جز این بود، جهان روی به نابودی مینهاد. پایداریعالم طبیعتگواه بر فزونی خیرات است[۵].
شرور مقدمه خیراتاند. سختیها، گرفتاریها، مصائب و ... سهمی بنیادی در پرورش و تکاملعلمی، عملی، معنوی و ... انسان دارند. شرور سه کارکرد سازنده دارند: یکی آنکه وجود بدیها و زشتیها در پدید آمدن مجموعه زیباییهای جهان ضروری است. دوم آنکه زیباییها، زیبایی خویش را وامدار زشتیهایند. سوم آنکه بدیها و زشتیها، مقدمه خوبیها و زیباییهایند. قرآن کریم نیز بر این حقیقت اشارت برده و فرموده است: ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ﴾[۶].
تصور وجود شر در جهان، ناشی از جزءنگری است. اگر کسی با دید کلنگر به جهان نظر کند و اجزای جهان را جدا از یکدیگر نینگارد، مجموعه آنها را خیر محض میداند[۸].
برخی وقایع که آدمی آنها را خوش نمیدارد و در زمره شرور بدانها مینگرد، شر نیستند؛ همانند مرگ که اگر پایان زندگیانسان شمرده شود، شر است و اگر تولدی دیگر فرض گردد و دریچهای برای ورود به جهانی فراختر و بهتر، خیر محض است[۹][۱۰].