غالب بن عبدالله کلبی در تاریخ اسلامی
آشنایی اجمالی
نام و نسب او غالب بن عبدالله بن مسعر بن عبد مَناة بن کِنانه کِنانی لیثی و اهل حجاز بوده است [۱].[۲]
غالب و سریه بنیسلیم
نقل شده، وقتی به پیامبر اکرم a خبر رسید که قبایل بنی سلیم و غطفان برای نبرد آماده شدهاند، آن حضرت برای غزوۀ "قرقرة الکدر" آماده شد و در روز جمعه از ماه شوال سال دوم هجرت پس از برآمدن آفتاب، به سوی آنجا حرکت کرد. ولی ابن حمید از ابن اسحاق روایت کرده که وقتی پیامبر a در آخر ماه رمضان یا اول شوال از جنگ بدر برگشت، بیش از هفت روز در مدینه نماند و خود برای جنگ حرکت کرد و قصد جنگ با قبیله بنی سلیم را داشت و رفت تا به آب کدر بنی سلیم رسید و سه روز در آنجا بود و به مدینه بازگشت و حادثهای اتفاق نیفتاد و بقیه ماههای شوال و ذی قعده را در مدینه گذرانید و در این هنگام بیشتر اسیران قریش فدیه دادند. ولی به گفته واقدی، پیامبر a در محرم سال سوم هجرت برای غزوه کدر حرکت کرد و پرچمدار وی علی بن ابی طالب S بود و ابن مکتوم معیصی را در مدینه جانشین خود کرد. بعضیها گفتهاند پیامبر a پس از غزوه کدر به مدینه آمد و با خود حشم و گله آورد و حادثهای روی نداد و در دهم شوال به مدینه رسید. و در روز یازدهم همان ماه غالب بن عبدالله کلبی با گروهی به سوی مدینه باز گشته و در این غزوه سه تن از مسلمانان کشته شدند و پیامبر a تا ذی الحجه در مدینه ماند و روز شنبه هفت روز مانده از ذی الحجه برای غزوه سویق حرکت کرد[۳].[۴]
سریه غالب بن عبدالله کلبی
غالب و سریه بنی عبدالله ثعلبه
عبد الله بن جعفر از ابن ابی عون و او از یعقوب بن عتبه نقل کرده که چون پیامبر a از جنگ "کدر" برگشتند مدتی را در مدینه بودند. پس یسار، غلام پیامبر a به ایشان گفت: "ای رسول خدا، میدانم که قبیله بنی عبدالله ثعلبه در فکر حمله و شبیخون هستند. گروهی را همراه من به سوی ایشان بفرست". پیامبر a غالب بن عبدالله کلبی و صد و سی نفر را همراه او فرستادند. یسار با همراهان خود حرکت کرد و آنها را از کوره راهها برد. بین راه غذای ایشان تمام شد و بسیار به زحمت افتادند چنانکه خرماها را یکی یکی تقسیم میکردند. اندک اندک مسلمانان به یسار بدگمان شدند و پنداشتند که جزو منافقان است. آنها شبانگاه به جایی رسیدند که سیل آنجا را کنده بود. یسار همین که آن را دید، تکبیر گفت و گفت: "به پیروزی رسیدیم" و دستور داد تا افراد از همان راه حرکت کنند تا به هدف برسند. مسلمانان ساعتی با آرامش کامل در آن راه حرکت کردند و اگر هم صحبتی میکردند به آهستگی بود تا اینکه به بیشهای رسیدند. یسار به یاران خود گفت: اگر در این جا کسی با صدای بلند فریاد بکشد دشمن آن را خواهد شنید. حالا تصمیم خود را بگیرید". غالب بن عبدالله کلبی گفت: "ای یسار بیا من و تو با هم برویم و یاران خود را در همین حال بگذاریم که کمین بگیرند". گوید: چنان کردیم و از جای خود بیرون رفتیم تا جائی که ما دشمن و صدای مردم و چوپانها را میشنیدیم. پس به سرعت پیش یاران خود برگشتیم و همه به راه افتادیم تا نزدیک قبیله رسیدیم. غالب بن عبدالله که امیر ایشان بود مسلمانان را نصیحت و ایشان را به جهاد تشویق کرد و آنها را از اینکه دشمن را تا راه دور تعقیب کنند، بازداشت و آنان را دو به دو همراه کرد و به آنها گفت: "چون من تکبیر گفتم شما هم تکبیر بگوئید. پس غالب تکبیر گفت و آنها نیز تکبیر گفتند و خود را میان دشمن زدند و شتران و چهار پایان آنها را به غنیمت گرفتند و به هر کس از دشمن که برخوردند، او را کشتند. در آن شب در کنار آب به کسی برخوردیم که نامش میفعه بود. پس شتران را حرکت داده، به سوی مدینه حرکت کردند و شنیده نشده است که اسیری با خود آورده باشند [۵].[۶]
سریه غالب در الکدید
غالب و دعوت پیامبر a از قبائل
پیامبر a پس از فتح مکه گروهی از یاران خود را به سوی سرزمینهای اطراف فرستاد تا آنها را به دین اسلام دعوت کنند و به سفیران خود نیز فرمان جنگ نداده بود. یکی از این سفیران که پیامبر a او را به سوی قبیله بنی مدلج فرستاد، غالب بن عبدالله کلبی بود. بنی مدلج از هم پیمانان پیامبر a بودند، همانها که خدا دربارهشان فرموده: أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ[۷].
غالب به سوی آنها رفت ولی آنها گفتند: نه بر توایم و نه با تو و به او پاسخی ندادند. پس اطرافیان پیامبر a به ایشان گفتند: ای رسول خدا با آنها نبرد کن. پیامبر a فرمود: "همانا ایشان را سروری با ادب است که جز به بهترین کارها دست نمیبرد و اینان هرگاه شتر میکشند، خون روان میسازند و هرگاه لبیک گویند، فریاد میزنند. بسا جنگ جویی از بنی مدلج که کشته در راه خداست"[۸].[۹]
منابع
پانویس
- ↑ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۴، ص۱۰۳۹؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۳۰۸؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۲۵۲.
- ↑ ارازش، شیرزاد، مقاله «غالب بن عبدالله کلبی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۵۶.
- ↑ المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۷۶؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۷۵.
- ↑ ارازش، شیرزاد، مقاله «غالب بن عبدالله کلبی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۵۶-۴۵۷.
- ↑ المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۲۶؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۳۰۸؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۰۳.
- ↑ ارازش، شیرزاد، مقاله «غالب بن عبدالله کلبی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۵۹-۴۶۰.
- ↑ «مگر آنان را که با گروهی وابستگی دارند که میان شما و ایشان پیمانی است یا آنکه با دلتنگی از نبرد با شما و یا نبرد با قوم خویش، نزد شما آمدهاند- و اگر خداوند میخواست آنان را بر شما چیرگی میداد و با شما به نبرد میپرداختند- باری، اگر اینان از شما کنارهجویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۴۵؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۲۲۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۴۰.
- ↑ ارازش، شیرزاد، مقاله «غالب بن عبدالله کلبی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۴۶۲.