لقب در علوم قرآنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

کنیه و القاب قرآنی انبیاء

کنیه هیچ‌یک از پیامبران در قرآن ذکر نشده و تنها به لقب برخی از پیامبران تصریح شده است؛ مانند:

  1. اسرائیل: این واژه لقب حضرت یعقوب (ع) است و به فرزندان ایشان بنی اسرائیل می‌گفتند. واژه "اسرائیل" و "بنی‌اسرائیل" ۴۳ بار در قرآن آمده است.
  2. مسیح: لقب حضرت عیسی (ع) است. این واژه یازده بار در قرآن به کار رفته است.
  3. الیاس: برخی الیاس را لقب حضرت ادریس دانسته‌اند.
  4. ذوالکفل: این واژه را برخی لقب یَسَع و برخی لقب ادریس و بعضی لقب یوشع و بعضی دیگر لقب زکریا معرفی کرده‌اند.
  5. نوح: برخی از دانشمندان، نوح را لقب دانسته و گفته‌اند اسم این پیامبر (ع) "عبدالغفار" بوده است.[۱].[۲]

کنیه و القاب قرآنی غیر انبیاء

در قرآن از کنیه‌ها تنها کنیه "ابولهب" آمده است و از القاب به دو دسته لقب برمی‌خوریم:

القاب مردان صالح و موحد

  1. ذوالقرنین: قصه ذوالقرنین در آیات وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا[۳] سوره کهف بیان شده است. درباره ذوالقرنین بین مفسران اختلاف است؛ برخی او را کورش کبیر پادشاه ایران دانسته‌اند. این کلمه سه بار در قرآن آمده است.
  2. مؤمن آل‌فرعون: در قرآن از شخصی مؤمن در عصر موسی (ع) و فرعون با عناوین رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ[۴] و الَّذِي آمَنْ سه بار یاد شده است؛ از جمله در آیه وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ [۵]. برخی از مفسران، نام وی را حزبیل گفته‌اند.

القاب مردان ناصالح

  1. فرعون: واژه "فرعون" ۶۸ بار در قرآن مجید آمده است که در همه موارد تنها به فرعون زمان حضرت موسی (ع) اشاره دارد. "فرعون" عَلَم جنس و لقب پادشاهان قدیم مصر است. پیش از فتح مصر به دست پادشاه ایران، ۲۶ سلسله پادشاهی بر مصر حکومت کردند که به آنان "فراعنه مصر" می‌گویند.
  2. تبّع: به نوشته ارباب قصص، تُبَّعٍ یکی از پادشاهان جهانگشای یمن بود که تا هند لشکرکشی کرد. از تُبَّع دو بار در قرآن نام برده شده است: یکی در آیه أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ[۶] و دیگری در آیهوَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ[۷]. برخی می‌گویند: تُبَّعٍ لقب پادشاهان یمن است؛ همان طور که "فرعون" لقب خدایان مصر بوده است.

در قرآن کریم نام برخی از پیشینیان ذکر شده است و ما تنها نام صالحان و مؤمنان را ذکر می‌کنیم:

  1. عمران: این اسم سه بار در قرآن آمده است. در دو مورد منظور از آن، پدر حضرت مریم است، و در یک مورد دیگر نیز ممکن است منظور پدر حضرت مریم (س) یا پدر حضرت موسی (ع) باشد؛ چون نام پدر حضرت موسی (ع) نیز عمران بوده است.
  2. هارون: برادر حضرت مریم (س) است که نامش در آیه يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا[۸] آمده است.
  3. عُزَیز: او مردی صالح و از بزرگان بنی‌اسرائیل بود که یهود او را فرزند خدا می‌خواندند. این نام فقط یک بار در آیه وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ[۹] آمده است.
  4. لقمان: مردی صالح، متفکر و حکیم بود. برخی او را پیامبر دانسته‌اند. قرآن او را مردی خداشناس و پدری دلسوز و فرزانه معرفی می‌کند. نام وی دو بار در قرآن و در آیات وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ[۱۰]، وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱۱] سوره لقمان (سوره‌ای به نام وی) آمده است.

جلال‌الدین سیوطی برخی از اسامی دیگر همچون یعقوب، تُبَّع و تقی را نیز برشمرده است.[۱۲].[۱۳]

منابع

پانویس

  1. سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر؛ الاتقان فی علوم القرآن، جلد۴، صفحه (۹۰-۹۱)؛ خزائلی، محمد، اعلام القرآن، صفحه (۳۱۲-۳۱۵)و(۱۸۶-۲۰۶)و(۱۰۱-۱۰۵).
  2. فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص۴۰۶۵.
  3. «و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد. و از تو درباره ذو القرنین می‌پرسند بگو: برایتان از او خبری را خواهم خواند. ما به او روی زمین توانمندی بخشیدیم و سررشته هر کار را به او دادیم. پس، راهی را پی گرفت. تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمه‌ای پرلوش و لای غروب می‌کند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب می‌کنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش می‌گیری. گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده می‌شود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد. و امّا آن کس که ایمان آورد و کار شایسته‌ای کند، او را پاداش، نکویی خواهد بود و کار را بر او آسان خواهیم گرفت. سپس راهی را پی گرفت. تا چون به سرزمین بر دمیدن خورشید رسید، آن را چنین یافت که بر مردمی می‌تافت که در برابر (تابش) آن پوششی برای آنان قرار نداده بودیم. چنین بود؛ و ما بر آنچه نزد او بود با آگاهی چیرگی داشتیم. سپس راهی (دیگر) را پی گرفت. تا چون میان دو سدّ رسید در برابر آن دو (سدّ) گروهی را دید که (هیچ) زبانی را درست درنمی‌یافتند. گفتند: ای ذو القرنین! در این سرزمین، یأجوج و مأجوج تبهکاری می‌ورزند، آیا می‌خواهی برای تو هزینه‌ای بنهیم تا میان ما و آنان سدّی بسازی؟ گفت: آنچه پروردگارم در آن مرا توانمند کرده بهتر است، بنابراین مرا با نیرویی (انسانی) یاری دهید تا میان شما و آنان دیواری بنا نهم. پاره‌های (بزرگ) آهن برایم بیاورید؛ تا هنگامی که میان دو کوه را (پر و) برابر کرد، گفت اکنون (در کوره‌های آتش) بدمید؛ تا هنگامی که آن (پاره‌های آهن) را آتش (گون) کرد، گفت: (اینک) برای من مس گداخته بیاورید تا روی آن بریزم» سوره کهف، آیه ۸۲-۹۶.
  4. «مردی مؤمن از فرعونیان» سوره غافر، آیه ۲۸.
  5. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد بر سرتان خواهد آمد؛ بی‌گمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمی‌کند» سوره غافر، آیه ۲۸.
  6. «آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟ نابودشان کردیم که آنان گناهکار بودند» سوره دخان، آیه ۳۷.
  7. «و اصحاب ایکه و قوم تبّع همگی پیامبران را دروغزن خواندند آنگاه بیم دادن من (بر آنان) به حقیقت پیوست» سوره ق، آیه ۱۴.
  8. «ای خواهر هارون! نه پدرت مردی بد و نه مادرت بدکاره بود» سوره مریم، آیه ۲۸.
  9. «یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی می‌کند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده می‌شوند؟» سوره توبه، آیه ۳۰.
  10. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  11. «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  12. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، جلد۴، صفحه (۹۰-۹۲)؛ خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، جلد۲، صفحه (۲۲۰۶-۲۲۰۷)؛ خزائلی، محمد، اعلام القرآن، صفحه (۴۶۱-۴۶۷)و(۲۳۸-۲۴۰).
  13. فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص۴۰۶۶.