محمد بن سائب کلبی در علوم قرآنی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

شیخ طوسی او را با عنوان «محمد بن سایب کلبی» در شمار اصحاب امام باقر S[۱] و با عنوان «محمد بن السایب بن بشر ابونصر کلبی کوفی» در شمار اصحاب امام صادق S[۲] ذکر کرده است. "ابن ماکولا" با عنوان «ابو النضر محمد بن سایب بن بشر بن عمرو بن حارث بن عبد حارث بن عبد العزی کلبی کوفی» از وی یاد کرده و گفته است: از ابو صالح باذام و... روایت کرده است[۳].

سید محسن امین او را تابعی و از عالمان کوفه در تفسیر معرفی کرده و فرموده است: "وی کتاب التفسیر داشته که مشهور است و مفسران، فراوان از آن نقل می‌کنند"[۴].

ابن ندیم در شمار کتاب‌هایی که در تفسیر قرآن تألیف شده، از تفسیر وی با عنوان کتاب تفسیر کلبی محمد بن سائب یاد کرده است[۵] و در معرفی کتاب‌های تألیف شده در احکام القرآن نیز خبر داده که وی احکام القرآنی داشته که آن را از ابن عباس روایت کرده[۶] و در معرفی وی گفته است: "ابو نصر محمد بن سائب کلبی... از دانشمندان کوفه در تفسیر، اخبار و روزهای مردم است (آگاه به تفسیر و تاریخ است)... ؛ حکایت کرده‌اند که سلیمان بن علی او را از کوفه به بصره آورد و در خانۀ خود سکونت داد. او برای مردم تفسیر می‌گفت تا به آیه‌ای از سوره برائت رسید و آن را خلاف آنچه معروف بود، تفسیر کرد، حاضران در درس وی گفتند: این تفسیر را نمی‌نویسیم، وی گفت: به خدا سوگند! هیچ کلمه‌ای را تفسیر نمی‌کنم تا تفسیر این آیه طبق آنچه خدا نازل کرده است، نوشته شود. به سلیمان بن علی خبر دادند. وی گفت: همان‌گونه که وی می‌گوید، بنویسید و غیر آن را واگذارید. ابن ندیم در پایان، وفات او را سال ۱۴۶ ذکر کرده و از تفسیر وی با عنوان کتاب تفسیر القرآن خبر داده است"[۷].

داوودی نیز او را در طبقات المفسرین ذکر کرده و عنوان «المفسر» را در معرفی وی به کار برده و گفته است: ترمذی و ابن ماجه در تفسیر، از وی روایت کرده‌اند و برای وی سه تألیف ذکر کرده است:

  1. تفسیر؛
  2. "تفسیر الای الذی نزل فی اقوام باعیانهم"؛
  3. ناسخ القرآن و منسوخه[۸].

از ظاهر سخن وی به‌دست می‌آید که تألیف اول وی تفسیر ترتیبی و تألیف دوم، تفسیر موضوعی و تألیف سوم، در موضوع علوم قرآنی است و ازاین‌رو، می‌توان گفت وی نخستین مفسر یا از نخستین مفسرانی است که به تفسیر موضوعی قرآن پرداخته است[۹].

جلال الدین سیوطی می‌گوید: «کسی تفسیری به بلندی و پرمحتوایی تفسیر وی ننگاشته است».

ابن خلکان درباره او می‌گوید: «صاحب تفسیر و عالم به انساب است و در این دو رشته مقام پیشوایی داشت». تفسیر او (نسخه‌های معتبر خطی آن) هم چنان در دست است[۱۰].

از ابن عدی نقل کرده‌اند که درباره وی گفته است: "وی به تفسیر معروف است و هیچ‌کس تفسیری طولانی‌تر و پرمایه‌تر از تفسیر وی نداشته است. اشخاص ثقه از او روایت کرده و تفسیر او را پسندیده‌اند[۱۱]. آقا بزرگ تهرانی نیز از تفسیر وی با عنوان تفسیر الکلبی یاد کرده و در معرفی وی عنوان «المفسر» را به کار برده است[۱۲].

باتوجه به آنچه نقل شد، معلوم می‌شود مفسر بودن وی مورد اتفاق دانشمندان شیعی و سنی است، ولی از تابعی بودن وی کسی جز سید محسن امین خبر نداده و او نیز شاهدی برای تابعی بودن وی ذکر نکرده است، گرچه وی از اصحاب امام باقر]] و امام صادق (ع) بوده و در عصر تابعین می‌زیسته است و امکان دارد که از تابعین باشد، ولی تابعی بودن وی بر این توقف دارد که صحابۀ رسول خدا را دیده باشد و تاکنون شاهدی برای آن به‌دست نیاورده‌ام و ازاین‌رو، تابعی بودن وی مورد تردید است[۱۳].

مذهب و وثاقت

در کتاب‌های رجالی شیعه دربارۀ مذهب و وثاقت یا عدم وثاقت وی سخنی دیده نمی‌شود، جز اینکه از سمعانی نقل کرده‌اند که گفته است: وی به «رجعت» قائل و پسرش هشام دارای علم نسب و در تشیع غالی (زیاده‌رو) بوده است[۱۴].

همچنین وی از راویان روایات تفسیر قمی است[۱۵] که برخی همۀ آنها را شیعه موثق دانسته‌اند[۱۶] و از اهل تسنن ابن حجر و داوودی گفته‌اند: وی به دروغ متهم است و او را به رفض (شیعه بودن) نسبت داده‌اند[۱۷].

ذهبی نیز او را شیعی متروک الحدیث توصیف کرده است[۱۸]. بعید نیست اتهام دروغ به وی و ترک حدیثش به خاطر شیعه بودن و نقل برخی مطالب ناسازگار با عقاید و افکار اهل تسنن باشد و شاهد آن نکته‌ای است که از «زائده» در علت ترک روایت وی نقل کرده‌اند. ابن حجر از «زائده» روایت کرده که من نزد کلبی رفت و آمد داشتم تا اینکه روزی از او شنیدم که می‌گفت: من مریض شدم و در اثر آن، آنچه را حفظ‍ کرده بودم، فراموش کردم. به نزد آل محمد (ع) آمدم، آب دهانشان را در دهانم ریختند، آنچه را فراموش کرده بودم، به یاد آورده و حفظ‍ کردم؛ ازاین‌رو، او را ترک کردم و دیگر از او روایت نمی‌کنم[۱۹].[۲۰]

منابع

پانویس

  1. رجال الطوسی، ص۱۳۶ (اصحاب الباقر S باب المیم، رقم ۲۵).
  2. رجال الطوسی، ص۲۸۹ (اصحاب الصادق S، باب المیم، رقم ۱۴۴).
  3. ابن ماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف فی الاسماء و الکنی و الانساب، ج۷، ص۳۴۸.
  4. امین، اعیان الشیعة، ج۱، ص۱۲۵.
  5. ابن ندیم، الفهرست، ص۳۶.
  6. ابن ندیم، الفهرست، ص۴۱.
  7. ابن ندیم، الفهرست، ص۱۰۷ و ۱۰۸.
  8. داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۱۴۴، رقم ۴۹۱.
  9. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۱۸-۲۲۰.
  10. معرفت، محمد هادی، تفسیر و مفسران، ص۴۱۷.
  11. امین، اعیان الشیعة، ج۱، ص۱۲۵.
  12. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج۴، ص۳۱۱، رقم ۱۳۱۸.
  13. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۱۸-۲۲۰.
  14. امین، اعیان الشیعة، ج۱، ص۱۲۵؛ قمی، سفینة البحار، ج۷، ص۵۱۰ (کلمه الکلبی).
  15. ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، ص۴۱۲ (تفسیر وَمَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ «و هر کس از یاد پروردگارش روی گرداند.».. سوره جن، آیه ۱۷)، ص۴۳۸ (تفسیر كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ «نه چنین است، کارنامه بدکاران در «سجّین» است،» سوره مطففین، آیه ۷)؛ البته در این مورد نام وی (محمد بن سایب) ذکر نشده، با تعبیر «الکلبی» از وی روایت شده است.
  16. ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۴۹؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۶۸ (فایده ششم).
  17. ر.ک: ابن حجر، تقریب التهذیب، ج۲، ص۱۶۳، رقم ۲۴۰؛ داوودی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۱۴۴، رقم ۴۹۱.
  18. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۲۴۸، رقم ۱۱۱.
  19. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۹، ص۱۵۸.
  20. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۲۰.