مراتب اسلام چیست؟ (پرسش)
مراتب اسلام چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ امامت |
مدخل اصلی | اسلام در قرآن |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
مراتب اسلام چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث امامت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.
پاسخ نخست
آقایان محمد تقی فیاضبخش و دکتر فرید محسنی در کتاب «ولایت و امامت از منظر عقل و نقل» در اینباره گفتهاند:
- «مرتبه اول اسلام: پذیرفتن ظواهر اوامر و نواهی خداست؛ به این صورت که با زبان شهادتین را بگوید؛ خواه موافق با قلبش باشد یا نباشد. در این باره خدای تعالی فرموده: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[۱]. در مقابل اسلام به این معنا، اولین مرتبه ایمان قرار دارد و آن عبارت است از اذعان و باور قلبی به مضمون اجمالی شهادتین که لازمهاش عمل به غالب فروع است.
- مرتبه دوم اسلام: دنباله و لازمه همان ایمان قلبی است که در مقابل مرتبه اول اسلام قرار داشت؛ یعنی تسلیم و انقیاد قلبی نسبت به نوع اعتقادات حقه تفصیلی و اعمال صالحهای که از توابع آن است؛ هرچند که در بعضی موارد تخطی شود. داشتن این مرحله از اسلام منافاتی با ارتکاب بعضی گناهان ندارد. خدای تعالی درباره این مرحله از اسلام میفرماید: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ﴾[۲]. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾[۳].
بنابراین، یک مرتبه از اسلام وجود دارد که بعد از ایمان پدیدار میشود؛ از آنجا که میفرماید: "ای کسانی که ایمان آوردید، داخل در سلم شوید". پس معلوم میشود این اسلام، غیر اسلام مرتبه اول است که قبل از ایمان بود. آن گاه در مقابل این اسلام، مرتبه دوم از ایمان قرار دارد و آن عبارت است از اعتقاد تفصیلی به حقایق دینی که خدای تعالی دربارهاش میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ﴾[۴].
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[۵].
خداوند در این دو آیه دارندگان ایمان را به داشتن ایمان بالاتر ارشاد میکند؛ پس معلوم میگردد که ایمان دوم غیر از اول است.
- مرتبه سوم اسلام: دنباله و لازمه همان مرتبه دوم ایمان است. وقتی نفس آدمی با ایمان ذکر شده انس گرفت و متخلق به اخلاق آن شد، خود به خود سایر قوای منافی با آن، از قبیل قوای حیوانی و سبعی، برای نفس رام و منقاد میشود و آن قوایی که متمایل به هوسهای دنیایی و زینتهای فانی و ناپایدار آن میشوند، آرام گرفته و نفس به آسانی میتواند از سرکشی آنها جلوگیری کند. اینجاست که آدمی آن چنان خدا را بندگی میکند که گویی او را میبیند و اگر خدا را نمیبیند، به این باور و یقین رسیده است که خدا او را میبیند. این مرتبه، همان "مقام احسان" در روایات است؛ چنان که رسول اکرم (ص) به جناب ابوذر فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ، اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) يَرَاكَ»[۶].
چنین کسی دیگر در باطن و سرّخود هیچ نیروی سرکشی نمیبیند که مطیع اوامر و نواهی الهی نباشد یا در نظر راضی به تقدیر الهی نباشد. چنین فردی سراپای وجودش تسلیم خدا میشود. درباره این اسلام است که خدای تعالی میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۷].
یعنی ایمانشان کامل نمیشود، مگر وقتی که هم در اختلافاتی که بینشان پدید میآید، تو را حَکَم کنند و هم وقتی حُکمی راندی، در دل هیچ گونه ناراحتی از حُکم تواحساس نکنند و به تمام معنا تسلیم شوند».
این اسلام در مرتبه سوم است که ایمان مرتبه سوم در ادامه آن قرار دارد و آن ایمانی است که آیات زیر و آیاتی دیگر به آن اشاره میکند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ *... وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[۸] ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۹].
اخلاق فاضله مانند رضا، تسلیم، سوداگری با خدا، صبر در خواسته خدا، زهد به تمام معنا، تقوی و حب و بغض به خاطر خدا، همه از لوازم این مرتبه از ایمان است.
- مرتبه چهارم از اسلام: این مرتبه از اسلام، دنباله و لازمه همان مرحله سوم از ایمان است. حال انسانی که در مرتبه قبلی بود، در برابر پروردگارش، عبد مملوک در مقابل مولای مالکش میباشد؛ یعنی دائماً مشغول انجام وظیفه عبودیت به طور شایسته است و به تسلیم کامل در برابر اراده مولی رسیده است. همه اینها مربوط به عبودیت در برابر مالک عرفی و بشری است و عبودیت در ملک خدای رب العالمین به مراتب عظیمتر از آن است. مالکیت خدا حقیقی است و سایر مالکیتها اعتباری است و هیچ موجودی در برابرش استقلال ندارد؛ نه استقلال ذاتی، نه وصفی و نه عملی؛ ملکیتی که لایق مقام کبریایی خدای عزیز و قدیر است.
برای انسانی که در مرتبه سابق از اسلام و تسلیم است، قابلیت و احتمال آن است که عنایت ربّانی شامل حالش گشته، این معنا برایش مشهود شود که مُلک تنها برای خداست و غیر خدا هیچ چیزی نه مالک خویش است و نه مالک چیز دیگر؛ مگر آنکه خداوند اعتباراً تملیکش کرده باشد؛ پس ربّی هم سوای او ندارد. این معنا امری موهبتی و افاضهای الهی است که خداوند به آنان که لایق بداند عنایت میکند. چه بسا دعای حضرت ابراهیم (ع) درباره قرارگرفتن خود و فرزندانش در زمره مسلمین، درخواست این مرحله از اسلام و ایمان بوده باشد: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا﴾[۱۰].
در ابتدا، حضرت ابراهیم (ع) مخاطب این امر قرار گرفته بود که: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۱]. ظاهر عبارت این است که امر ﴿أَسْلِمْ﴾ امر تشریفی باشد نه تکوینی و ابراهیم (ع) دعوت پروردگار خود را اجابت نمود، تا به اختیار خود تسلیم خدا شده باشد. این هم مسلم است که این امر از اوامری بوده که در ابتدای کار حضرت ابراهیم (ع) متوجه او شده؛ پس اینکه ایشان در اواخر عمر از خدای تعالی برای خود و فرزندشان اسماعیل (ع) تقاضای اسلام و فهم دستورات عبادی میکند، این معنا را به ذهن متبادر میسازد که ایشان چیزی را تقاضا کرده که تنها با موهبت الهی، به بندگان خاصی که در امتحانات سربلند بیرون میآیند، عنایت میشود؛ یا درخواست ثبات برامری بوده که باز ثابت بودنش به اختیار خودش نبوده است. پس اسلامی که حضرت ابراهیم (ع) در این آیه درخواست کرده، اسلام مرتبه چهارم است.
در ادامه این مرتبه از اسلام، مرتبه چهارم از ایمان قرار دارد که عبارت از این است که حالات فوق، تمامی وجود آدمی را فرا بگیرد، خداوند متولی امور او شود و خود تدبیر هدایت آنان را به عهده گیرد. خدای تعالی درباره این مرتبه از ایمان میفرماید: ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ﴾[۱۲].
مؤمنینی که در این آیه ذکر شدهاند، باید این یقین را داشته باشند که غیر از خداوند هیچ کس از خود استقلالی ندارد و هیچ سببی تأثیر و سببیت ندارد، مگر به اذن خدا. وقتی چنین یقینی برای کسی دست داد، دیگر از هیچ پیشامد ناگواری ناراحت و اندوهناک نمیشود و از هیچ محذوری که احتمالش را بدهد نمیترسد؛ این است معنای الگو:متن قرآن لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ. وگرنه معنا ندارد که انسان حالتی پیدا کند که از هیچ چیز نترسد و هیچ پیشامدی اندوهناکش نسازد. بنابراین، مراد از آیه همان ایمان مرتبه چهارم است که در قلب کسانی پیدا میشود که دارای اسلام مرتبه چهارم باشند[۱۳].
در همه آیاتی که خداوند به انبیا و اولیای معصوم خود (ع) نسبت اسلام و ایمان میدهد، این مقام مدّنظر است؛ چنانکه خداوند درباره حضرت ابراهیم (ع) میفرماید: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۴]، ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾[۱۵].
بر همین مبناست که همه انبیا (ع) به فرزندانشان توصیه میکردند خود را به این مرتبه از اسلام برسانند و از پروردگار نیز این مقام را برای خود و فرزندانشان درخواست مینمودند: ﴿وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[۱۶].
خداوند به همه امت اسلام نیز در اجابت دعوت رسول اکرم (ص)، امر به رسیدن به این مقام مینماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[۱۷].
نتیجه آنکه: در امت اسلام، مقام ولایت نبوی (ص) و علوی (ع) همان مقام سلمی است که برائت از همه عیوب و کاستیهای شرکآلود را در خود دارد. در آیه مورد استدلال نیز، امر به ورود به این مقام، یعنی امر به تبعیت از چنین اولیایی برای رسیدن به عالیترین مراتب اسلام و ایمان»[۱۸]
منبعشناسی جامع امامت
پانویس
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ «آنان که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند؛» سوره زخرف، آیه ۶۹.
- ↑ «ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸.
- ↑ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
- ↑ «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی میبخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده میشوید» سوره انفال، آیه ۲۴.
- ↑ الأمالی (للطوسی) (ط. دار الثقافة، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ص۵۲۶.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ «بیگمان مؤمنان رستگارند *... و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱-۳.
- ↑ «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بیگمان تویی که توبهپذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
- ↑ «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
- ↑ «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند * آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری میورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲-۶۳.
- ↑ برگرفته از المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ ه.ق)، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
- ↑ «و بهدینتر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
- ↑ «و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۱۶۹.