مراد از مولی در آیه ۱۵ سوره حدید چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
مراد از مولی در آیه ۱۵ سوره حدید چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ حدیث غدیر
مدخل اصلیحدیث غدیر
تعداد پاسخ۱ پاسخ

مراد از مولی در آیه ۱۵ سوره حدید چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث حدیث غدیر است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی حدیث غدیر مراجعه شود.

پاسخ نخست

علی ربانی گلپایگانی

حجت الاسلام و المسلمین ربانی گلپایگانی در کتاب «براهین و نصوص امامت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«فخرالدین رازی در تفسیر آیه ﴿مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۱] گفته است: درباره لفظ مولی در این آیه اقوالی است. ابن‌عباس کلمه مولی را به سرانجام معنا کرده است، یعنی سرانجام شما دوزخ است و کلبی، زجاج، فراء و ابوعبیده آن را به اولی تفسیر کرده‌اند، یعنی دوزخ برای شما سزاوارتر است. سپس گفته است: “بدان که آنچه اینان گفته‌اند، معنای کلمه مولی است و تفسیر لفظی آن نیست، زیرا اگر مولی و اولی یک معنای لفظی می‌داشتند (مرادف یکدیگر بودند) باید استعمال هر یک از آن دو به جای دیگری جایز باشد و باید همان‌گونه که صحیح است گفته شود: اولی من فلان، صحیح باشد که گفته شود: مولی من فلان، و نیز همان‌گونه که صحیح است گفته شود: هذا مولی فلان صحیح باشد گفته شود: هذا اولی فلان[۲].

عضدالدین ایجی نیز گفته است: “هیچ‌یک از پیشوایان لغت عرب، استعمال مَفعل به معنای “أفعل” را ذکر نکرده است، و معنای آیه ﴿مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْاین است که دوزخ قرارگاه شما و جایی است که سرانجام در آنجا خواهید بود. استعمال نیز بیانگر این است که مولی به معنای اولی نیست، زیرا گفتن: هو اولی من کذا جایز است، و گفتن هو مولی من کذا جایز نیست، و نیز گفتن: اولی الرجلین یا اولی الرجال جایز است، ولی گفتن: مولی الرجلین یا مولی الرجال جایز نیست[۳]. عبدالعزیز دهلوی نیز این اشکال را مطرح کرده است[۴].

رازی در نهایه العقول، سخن ابوعبیده و دیگران را- که مولی را به اولی تفسیر کرده‌اند- بر تساهل در سخن حمل کرده و بر آن چنین استشهاد کرده است که بزرگان علم لغت مانند خلیل و همانندهای او این مطلب را جز در تفسیر این آیه یا آیه‌ای دیگر نقل نکرده و در کتاب‌های لغت نیاورده‌اند[۵].

پاسخ

  1. انکار استعمال مولی در معنای اولی و نسبت آن به اساتید لغت عرب، بی‌پایه است، زیرا واژه مولی در معنای اولی هم در قرآن و روایات به کار رفته و هم در اشعار و ادبیات عرب رایج است. میرحامد حسین هندی بیش از چهل نفر از اساتید لغت، ادب و تفسیر را نام برده که به کاربرد واژه مولی در معنای اولی تصریح کرده‌اند. برخی از آنان عبارت‌اند از: محمد بن سائب کلبی (متوفای ۱۴۶ق)، یحیی بن زیاد فراء (متوفای ۲۰۷ق)، ابوالحسن اخفش (متوفای ۲۱۵ق)، ابوالعباس ثعلب (متوفای ۲۱۹ق)، ابواسحاق زجاج (متوفای ۳۱۱ق)، ابونصر جوهری مؤلف کتاب صحاح اللغه، ابواسحاق ثعلبی مؤلف تفسیر الکشف والبیان، ابوالحسن واحدی مؤلف التفسیر الوسیط، بغوی در معالم التنزیل، جارالله زمخشری در تفسیر کشاف؛ ابن‌جوزی در زادالمسیر فی التفسیر، قاضی بیضاوی در انوار التنزیل، ابن صباغ مالکی در الفصول المهمّه، جلال‌الدین محلی در تفسیر الجلالین، سعد الدین تفتازانی در شرح المقاصد، ملاعلی قوشجی در شرح تجرید؛ شیخ مؤمن شبلنجی در نورالابصار. این دانشمندان و مفسران، استعمال کلمه مولی در معنای اولی را در تفسیر آیه ﴿قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا[۶] یا آیه ﴿مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ[۷] بیان کرده‌اند.
  2. همچنین حمل سخن آنان بر تساهل، و استشهاد به اینکه آنان این مطلب را در کتاب‌های تفسیر آورده‌اند نه در کتاب‌های لغت، بی‌پایه است، زیرا آنچه در اعتبار یک نظریه در باب لغت شرط است، استناد به سخنان عرب اصیل در نثر یا نظم است، و ذکر آن در کتاب لغت، شرط نیست. آنان در این استعمال به سخن لبید و نیز احادیث پیامبر (ص) استناد کرده‌اند که هر دو از درجه اول اعتبار برخوردار است.
  3. این سخن نادرست است که اگر مولی و اولی از نظر معنا همانندند، باید در کاربردهای لفظی نیز همانند یکدیگر باشند، زیرا آنچه در ترادف و تشابه معناییِ الفاظ معتبر است، حقیقت و جوهر معناست، نه ساختار و شکل ظاهری الفاظ. گواه بر مطلب مزبور، این است که تفاوت استعمال درباره اولی نیز دیده می‌شود، زیرا اولی به مثنی و جمع اضافه می‌شود، ولی به مفرد اضافه نمی‌شود، مثلاً گفته می‌شود: افضل الرجلین و افضل الرجال، ولی گفته نمی‌شود: افضل عمرو، بلکه گفته می‌شود: افضل من عمرو با اینکه معنای افضل در همه این موارد یکی است؛ همین‌گونه است موارد دیگر صیغه افعل مانند: اعلم، اشجع، احسن، أجمل و....
  4. نکته دیگر اینکه سخن رازی باید درباره معنای ناصر که از معانی مولی است نیز درست باشد، ولی چنین نیست، زیرا گفته نمی‌شود: مولی دین الله به جای ناصر دین الله و حضرت عیسی (ع) نفرمود: من موالی إلی الله، بلکه گفت: ﴿مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ[۸] و حواریون نگفتند: نحن مولی الله، بلکه گفتند: ﴿نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ[۹].

همین گونه است ولی که از معانی مولی است، زیرا به مؤمن گفته می‌شود: ولی الله و اما گفته نمی‌شود: مولی الله و درباره خداوند هر دو لفظ به کار می‌رود و گفته می‌شود: الله ولی المؤمنین و مولاهم، چنان که راغب به آن تصریح کرده است[۱۰].

پاسخ شبهه از نگاه عالمان اهل‌سنت سیف‌الدین آمدی پس از نقل شبهه مزبور گفته است: “می‌توان گفت: اگر چه معنای مولی و اولی یکی است، ولی لفظ آن دو متفاوت است، و در این صورت لازم نخواهد آمد که هر چه درباره یکی رواست درباره دیگری هم روا باشد، مگر آنکه اثبات شود این مطلب از ویژگی‌های معنای لفظ است نه از ویژگی‌های خود لفظ، ولی این مطلب اثبات نشده است”[۱۱].

تفتازانی نیز گفته است: “استعمال کلمه مولی در معنای متولی، مالک امر و اولی در تصرف، در کلام عرب شایع است و از بسیاری از پیشوایان لغت نقل شده است، و مقصود آن است که کلمه مولی اسم است برای این معنا (معنای اولی) نه اینکه صفت (افعل تفضیل) است تا اعتراض شود به اینکه مولی افعل تفضیل نیست و در آن به کار نمی‌رود[۱۲].

فاضل قوشجی در شرح تجرید[۱۳]، سیالکوتی در حاشیه بر شرح مواقف[۱۴]، ابن‌حجر مکی در الصواعق المحرقه[۱۵] نیز استعمال کلمه “مولی” به معنای “اولی” را پذیرفته‌اند»[۱۶].

پانویس

  1. «جایگاهتان آتش (دوزخ) است، همان (دوزخ) یار شماست و این پایانه، بد است» سوره حدید، آیه ۱۵.
  2. التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۲۲۷.
  3. شرح المواقف، ج۸ ص۳۶۱-۳۶۲.
  4. مختصر التحفة الإثنی عشریه، ص۶۰.
  5. الغدیر، ج۱، ص۶۳۷.
  6. «بگو هیچ‌گاه جز آنچه خداوند برای ما مقرّر داشته است به ما نمی‌رسد، او سرور ماست» سوره توبه، آیه ۵۱.
  7. «جایگاهتان آتش (دوزخ) است، همان (دوزخ) یار شماست» سوره حدید، آیه ۱۵.
  8. «یاران من به سوی خداوند کیانند؟» سوره آل عمران، آیه ۵۲.
  9. «ما یاوران خداوندیم» سوره آل عمران، آیه ۵۲.
  10. الغدیر، ج۱، ص۶۲۵-۶۳۶؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۳.
  11. ابکار الافکار، ج۳، ص۴۷۵-۴۷۶.
  12. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۳.
  13. شرح التجرید، ص۴۷۷.
  14. شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱.
  15. الصواعق المحرقة، ص۵۶.
  16. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت ص ۲۶۰.