نامزدی مسئولیت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اعلام نامزدی (کاندیداتوری)

در مرحله “نامزدشدن و خود را در معرض آرای عمومی قرار دادن” نخستین سؤال مطرح شده شرایط جواز اعلام کاندیداتوری است. این سؤال از آنجا ناشی می‌شود که نصوص متعددی در نفی طلب ریاست و در معرض ریاست قرار دادن خود، وارد شده است. این نصوص مطلق است و از هرگونه قرار دادن خویش در معرض ریاست نهی می‌کند. این در حالی است که اعلام کاندیداتوری و ورود در عرصه رقابت انتخاباتی یکی از مصادیق بارز “در معرض ریاست قرار گرفتن” و حتی تلاش برای کسب ریاست و مسئولیت اجتماعی است. در ادامه، هفت مورد از نصوص متعددی که در این باره وجود دارد، بیان می‌شود:

  1. امام صادق (ع) می‌فرماید: “ملعون است کسی که به ناحق ادعای ریاست کند[۱]. ملعون است کسی که همت کند به ریاست [و در تلاش برای ریاست باشد]. ملعون است کسی که در مورد ریاست‌طلبیدن با خود حدیث نفس کند”[۲]؛
  2. امام صادق (ع) می‌فرماید: “کسی که ریاست را اراده کند [و در طلب ریاست باشد]، هلاک می‌شود”[۳]؛
  3. امام باقر (ع) می‌فرماید: “ریاست طلب نکن و [چون] گرگ [به دنبال غارت] مباش و به نام ما اموال مردم را نخور که خداوند فقیرت می‌کند”[۴]؛
  4. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: “احدی بر ده نفر و بیشتر امارت نمی‌کند، مگر آنکه روز قیامت دست‌بسته آورده می‌شود. پس اگر نیکوکار باشد، آزاد می‌شود و اگر بدکار باشد، زنجیر بر زنجیرهای قبلی افزوده می‌شود”[۵]؛
  5. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: “همانا هر کسی که ریاست قومی را بر عهده گیرد، روز قیامت در حالی که دستانش بسته است، آورده می‌شود. پس اگر مطابق با دستورهای الهی ریاست کرده باشد، خداوند وی را آزاد می‌کند و اگر ظلم کرده باشد، در آتش جهنم افکنده می‌شود و آن بد سرانجامی است”[۶]؛
  6. امام صادق (ع) می‌فرماید: “گمان می‌کنی که من خوبان و بدان شما را نمی‌شناسم؟ به خدا قسم که می‌شناسم از بدان شما کسی است که دوست دارد پشت سرش راه روند و [چنین فردی] به ناچار یا دروغ گوست یا ناتوان در نظر دادن”[۷]؛
  7. نزد امام رضا (ع) از فردی یاد شد و گفته شد که او حب ریاست دارد. حضرت (ع) فرمودند: “بودن دو گرگ میان گوسفندانی که چوپانشان حضور ندارد، زیان‌بارتر از ریاست برای دین مسلمان نیست”[۸].

آنچه بیان شد، تنها معدودی از روایاتی است که در آن از پذیرش ریاست نهی شده است. روایاتی چون روایت ششم قرابت معنایی بسیاری با “قرار دادن در معرض آرای مردم” دارد؛ زیرا در آن روایت نیز افرادی به دلیل آنکه تمایل دارند مردم از آنها پیروی کنند، چاره‌ای جز دروغ گفتن یا نظر ندادن و پیروی از نظرات پیروان خود ندارند.

شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه، برخی روایات فوق و دیگر روایات نهی از ریاست را جمع‌آوری و در بابی به نام بَابُ تَحْرِيمِ طَلَبِ الرِّئَاسَةِ مَعَ‏ عَدَمِ‏ الْوُثُوقِ‏ بِالْعَدْلِ که به معنای “حرام بودن طلب کردن ریاست در صورت نداشتن اعتماد به عدالت” است، آورده است. همچنین مولی صالح مازندرانی ذیل حدیث هفتم، ریاست را به دو دسته ممدوح و مذموم تقسیم کرده و تفاوت این دو را علم شرعی و داشتن عدالت دانسته است[۹]. دیگر محدثان نیز همین رویه را ادامه داده‌اند. با این حال توجه به روایاتی که تأکید می‌کنند در قیامت رئیس با دست بسته محشور می‌شود، آن گاه اگر نیکو عمل کرده بود، رها می‌شود، دلالت می‌کند که حتی طلب ریاست ممدوح نیز ممدوح نیست؛ به عبارت دیگر می‌توان بیان کرد که اگر ریاست با هدف تأمین نفس باشد، طلب آن و قرار گرفتن در آن حرام است؛ اما اگر با نیت اجرای فرامین الهی باشد، همچنان شایسته است که مؤمنان تا حد امکان از آن اجتناب کنند؛ زیرا حتی رئیس عادل نیز با دشواری‌هایی در قیامت همراه است.

البته وجود فرد یا افرادی که در بخش‌های مختلف جامعه مسئولیت‌های مدیریتی را به عهده بگیرند، امری لازم، بلکه ضروری است. از امیرالمؤمنین منقول است که فرمودند: “مردم نیازمند حاکم و امام هستند، چه نیکوکار و چه بدکار”[۱۰]؛ لذا اگر امر اصلاح امت یا فواید دیگری متوقف بر پذیرش مدیریت باشد، بر فرد واجب است که ریاست را بپذیرد. بر این اساس اجمالاً می‌توان گفت اصرار و درخواست عقلای قوم می‌تواند یکی از مبیحات اعلام نامزدی باشد. این مسئله در سازوکار انتخابات و ثبت‌نام‌ها و اعلام‌های اولیه بسیار اثرگذار است؛ به گونه‌ای که ممکن است احیاکننده نقش مهم بزرگان و عقلای جریانات سیاسی در انتخابات‌ها باشد.[۱۱]

منابع

پانویس

  1. ترجمه عبارت «ترأس» از کتاب مرآة العقول علامه مجلسی است. ایشان در این ترجمه تأکید می‌کنند که باب «تفعل» غالباً با تکلف همراه است؛ به این معنا که در عبارت ترأس تکلف و به سختی افتادن برای کسب ریاست وجود دارد (ر. ک: مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۷۲۸).
  2. «عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ وَ غَيْرِهِ رَفَعُوهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع)‏ مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ‏ حَدَّثَ‏ بِهَا نَفْسَهُ‏»؛ (کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۹۸).
  3. «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ ابْنِ مَيَّاحٍ‏ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ‏ مَنْ أَرَادَ الرِّئَاسَةَ هَلَكَ»؛ (کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۹۹).
  4. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ قَالَ لِي‏ وَيْحَكَ يَا أَبَا الرَّبِيعِ لَا تَطْلُبَنَّ الرِّئَاسَةَ وَ لَا تَكُنْ ذِئْباً وَ لَا تَأْكُلْ بِنَا النَّاسَ فَيُفْقِرَكَ اللَّهُ»؛ (کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۹۸).
  5. المجلس العاشر: «عَنِ النَّبِيِّ صقَالَ: لَا يُؤَمَّرُ أَحَدٌ عَلَى عَشَرَةٍ فَمَا فَوْقَهُمْ إِلَّا جِي‏ءَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْلُولَةً يَدَاهُ‏ فَإِنْ‏ كَانَ‏ مُحْسِناً [فُكَّ عَنْهُ‏] وَ إِنْ كَانَ مُسِيئاً يَزِيدُ غُلًّا عَلَى غُلِّهِ»؛ (طوسی، الامالی، ص۲۶۴).
  6. «أَلَا وَ مَنْ تَوَلَّى عِرَافَةَ قَوْمٍ أُتِيَ يَوْمَ‏ الْقِيَامَةِ وَ يَدَاهُ‏ مَغْلُولَتَانِ‏ إِلَى عُنُقِهِ فَإِنْ قَامَ فِيهِمْ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطْلَقَهُ اللَّهُ وَ إِنْ كَانَ ظَالِماً هُوِيَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ وَ قَالَ (ع) لَا تُحَقِّرُوا شَيْئاً مِنَ الشَّرِّ وَ إِنْ صَغُرَ فِي أَعْيُنِكُمْ وَ لَا تَسْتَكْثِرُوا شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَبُرَ فِي أَعْيُنِكُمْ فَإِنَّهُ لَا كَبِيرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ لَا صَغِيرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ»؛ (ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۸).
  7. «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ‏ أَ تَرَى لَا أَعْرِفُ خِيَارَكُمْ مِنْ شِرَارِكُمْ بَلَى وَ اللَّهِ وَ إِنَّ شِرَارَكُمْ‏ مَنْ‏ أَحَبَّ‏ أَنْ‏ يُوطَأَ عَقِبُهُ إِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ كَذَّابٍ أَوْ عَاجِزِ الرَّأْيِ»؛ (کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۹۹).
  8. «أَنَّهُ ذَكَرَ (عند ابی الحسن الرضا (ع)) رَجُلًا فَقَالَ إِنَّهُ يُحِبُّ الرِّئَاسَةَ فَقَالَ مَا ذِئْبَانِ ضَارِيَانِ‏ فِي غَنَمٍ قَدْ تَفَرَّقَ رِعَاؤُهَا بِأَضَرَّ فِي دِينِ الْمُسْلِمِ مِنَ الرِّئَاسَةِ»؛ (کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۹۷).
  9. مازندرانی، شرح الکافی: الأصول و الروضة، ج۹، ص۲۸۴.
  10. سید رضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۴۰.
  11. مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۱۳۴.